تریدینگ فایندر

غولي ميان نور و سايه

من يك غولم كه در چراغ جادو زندگي مي‌كنم. خانه‌ام شيشه‌اي و درخشان است. جايي كه نور و سايه مثل نقاشي‌هاي خيال، روي ديوارها مي‌رقصند و ساعت‌ها ميان دود و درخشش چراغ گم مي‌شوند. سقف چراغ پر از ستاره‌هاي كوچك است كه با هم نجوا و زمزمه مي‌كنند: «آرزو كن... آرزو كن...» و من ميان اين نجواها نفس مي‌كشم، گوش مي‌دهم و آماده مي‌شوم.
قبلا روزي سه بار از چراغ بيرون مي‌آمدم. گاهي از دود چراغ بيرون مي‌لغزيدم و ميان آدم‌ها ظاهر مي‌شدم. هر بسته اجابت، حاوي آرزو بود و بابتش ۵۰۰ هزار تومان مي‌گرفتم. زندگي ساده و دلنشين بود. نه سبك بود و نه سنگين؛ مثل نوازش نسيمي روي پوست يا قطره‌اي باران روي شيشه. مشتريانم دنيايي از اميد و انتظار را پيش من مي‌آوردند و من آن را در دستان خود نگه مي‌داشتم، سبك و سنگين مي‌كردم و با تلاشي مختصر، به واقعيت تبديل مي‌كردم.
اما حالا به دليل تورم، روزهايم شلوغ‌تر شده‌اند. بعضي روزها مجبورم آرزوهاي شش تا هفت نفر را هم در يك روز برآورده كنم. هفت دل پر از نور و اشتياق، هفت نگاه كه برقشان روحم را مي‌لرزاند. بعضي آرزوها ساده‌اند. آرزوهايي مانند يك تولد شاد، يك گربه خانگي، يك كيف رنگي كه مدت‌هاست از پشت ويترين به آن نگاه مي‌كنند. بعضي ديگر پيچيده و سنگينند. ديدار دوباره يك دوست قديمي، دلجويي موفق از قلبي شكسته يا بازگرداندن لبخند كسي كه سال‌هاست خنده در پيچ و خم‌هاي صورتش گم شده. هر آرزو مثل زندگي كوچكي است و من مسوولم كه به آن جان بدهم كه نوري به آن ببخشم و سايه‌اي آرام برايش تدارك ببينم.
من بي‌وقفه آرزوها را برآورده مي‌كنم ولي كسي به آرزوهاي يك غول كاري ندارد. در اين روزهاي شلوغ، هيچ‌ كس نمي‌پرسد: «آرزويت چيست، آقاي غول؟» انگار فراموش كرده‌اند كه من هم قلبي دارم كه مي‌تپد و با خودش رويا مي‌بافد. آنها فكر مي‌كنند غول‌ها خودشان قادرند آرزوهايشان را بسازند؛ اما غافل از اينكه غول‌ها طبق قوانين كارخانه هيولاها، فقط مي‌توانند آرزوهاي غيرغول‌ها را برآورده كنند. توان ما محدود است. ما به دنياهاي ديگران جان مي‌دهيم، اما روياهاي خودمان هميشه در چراغ خفته‌اند، ميان سايه و نور.
تریدینگ فایندر


گاهي وقتي چراغ خاموش مي‌شود و ستاره‌ها بر سقف شيشه‌اي مي‌درخشند، آرزوهاي خودم را مرور مي‌كنم. پرواز بدون بال، گفت‌وگو با ماه، لمس شعله‌اي كه نمي‌سوزاند، بوييدن باران قبل از باريدن، شنيدن زمزمه يك درخت تنها. هيچ‌ كس اينها را نمي‌بيند، هيچ دست نوازشگري نمي‌آيد، هيچ صدايي همراهي نمي‌كند. اما من آنها را با خودم در چراغ كوچك و قديمي‌ام حمل مي‌كنم، ميان گرد و غبار نور و خيال، جايي كه در ميان انبوه آرزوهاي ديگران، جا براي خوابيدن روياهاي من بسيار تنگ است.
گاهي وقتي از چراغ بيرون مي‌آيم، دنيا پر از رنگ، بو و صدا مي‌شود. من با هر آرزو قدم برمي‌دارم و نوري از خود در اطرافش مي‌پراكنم. بعضي آرزوها مثل بادبادك در آسمان هستند، سبك و پر از شادي. بعضي ديگر مثل سنگي در رودخانه، آرام و محكم. گاهي لازم است ساعت‌ها كنار يك آرزو بايستم تا روحش را بفهمم تا بتوانم آن را زندگي كنم و به آن آزادي بدهم.
و وقتي روز به پايان مي‌رسد، چراغ خاموش مي‌شود و من در سكوت شيشه و سايه، تنها مي‌مانم. آرزوهاي ديگران خوابيده‌اند و من كنار آنها مي‌نشينم و آرزوهاي خودم را مرور مي‌كنم. آنها پرواز مي‌كنند، خنده مي‌كنند، گريه مي‌كنند، زندگي مي‌كنند ولي من همچنان ناظر خاموشي هستم كه در مرز ميان نور و سايه به خواب مي‌رود. 
من يك غولم، نه براي خودم، بلكه براي ديگران و بزرگ‌ترين آرزوي من اين است كه در خلوت خودم، تنها براي يك‌بار، بدون هيچ ناظر و قضاوتي، براي خودم آرزو كنم و هيچ ‌كس نپرسد، هيچ‌ كس نبيند، هيچ‌ كس نشنود. فقط من، چراغ و روياهايم باشيم؛ در سكوتي كه همچون پرنده‌اي در خواب بال مي‌گسترانيم و مي‌رقصيم و گاهي در همين سكوت، قلبم براي اولين‌بار سبك و آزاد مي‌شود.
تریدینگ فایندر
سایر اخبار این روزنامه
ويژگي‌هاي جهانشمول نسل‌هاي زد و آلفا ويژگي‌هاي جهانشمول نسل‌هاي زد و آلفا ديپلماسي شتابزده بروكسل ديپلماسي شتابزده بروكسل بخشنامه جديد بهزيستي درباره ايجاد پناهگاه و فضاي‌امن درتمام مراكز نگهداري شبانه بخشنامه جديد بهزيستي درباره ايجاد پناهگاه و فضاي‌امن درتمام مراكز نگهداري شبانه بازتوليد طرح صيانت با ادبيات جديد بازتوليد طرح صيانت با ادبيات جديد صلح‌سازي پرهزينه صلح‌سازي پرهزينه كلاهبرداري از زنان با جعل عنوان پليس كلاهبرداري از زنان با جعل عنوان پليس نمايشي عليه مرگ تدريجي تئاتر؟ نمايشي عليه مرگ تدريجي تئاتر؟ ابهامات يك حكم ابهامات يك حكم اروپا بر سر دو راهي سرنوشت‌ساز اروپا بر سر دو راهي سرنوشت‌ساز زندگی با هوش مصنوعی زندگی با هوش مصنوعی نسل Z زير فشار شبكه‌هاي اجتماعي و آموزش آنلاين نسل Z زير فشار شبكه‌هاي اجتماعي و آموزش آنلاين آخرين دبيركل كمونيست سفير پيتزا‌ هات آخرين دبيركل كمونيست سفير پيتزا‌ هات درفش كاوه در عصر ديجيتال حذف اينترنت سفيد براي بازگشت اعتماد عمومي طبيعت؛ مادر اصلي بچه‌هاست ايجازگوي آبي‌هاي بيكران تئاتر كودك از باغچه‌بان تا كاكاوند غولي ميان نور و سايه نوشتن نجاتم داد ... ابهامات يك حكم زندگی با هوش مصنوعی نسل Z زير فشار شبكه‌هاي اجتماعي و آموزش آنلاين آخرين دبيركل كمونيست سفير پيتزا‌ هات درفش كاوه در عصر ديجيتال چرا به قانون هواي پاك رسيديم؟