روزنامه اعتماد
1404/09/23
سپيدار و باغبان شب و يلدا
گروه اجتماعيدو روز پاياني اين هفته، گروه «سپيدار» به استقبال يلدا ميرود. بچههاي «سپيدار» چند روزنامهنگار زن هستند كه دو سال و سه ماه و 7 روز قبل (نيمه شهريور 1402) با دستسازها و محصولات خانگيشان، اولين رويداد اختصاصيشان را برگزار كردند و حالا ميخواهند عطر يلدا را به مردم هديه بدهند؛ با شمع و شيريني و تنقلات و منسوجات و زيورآلات و ظروفي كه همگي ممهور به نشاني از اين زيباترين آيين باستاني ايرانيان است. اما اين رويداد هفتم، همچون قبليها، يك مسووليت اجتماعي هم ضميمه دارد؛ اطلاعرساني درباره اهميت حيات «خرس سياه بلوچي» كه بعد از يوز ايراني، یکی از مهمترين گونههای پستاندار در معرض انقراض است. بچههاي «سپيدار» در اين نوبت هم همچون دفعات قبل، بخشي از درآمد فروش محصولاتشان را براي مسووليت اجتماعي كه برعهده گرفتهاند، اختصاص خواهند داد.
در فضاي مجازي كه به دنبال «سپيدار» بگردي، شناسنامه يكي از زيباترين درختان ايران برايت باز ميشود؛ درختي سربلند و مقاوم به سرما و گرما كه به سادگي نميشكند و از پا نميافتد. در گذشته بچههاي «سپيدار» كه بگردي، ميتواني فلسفه اين نامگذاري را درك كني؛ آزاده محمدحسين كه باني «سپيدار» است و در اين رويدادها، شيرينيهاي دستپخت خودش را براي فروش ميآورد، يكي از بهترين خبرنگاران سياسي در روزنامههاي بعد از دوم خرداد 1376 بود و از معروفترين گزارشهاي آزاده، افشاگري درباره طبقه منفي 4 وزارت كشور به عنوان بازداشتگاه موقت معترضان انتخابات رياستجمهوري 1388 و گزارش از روستاي تورقوزآباد (يكي از محلهاي غنيسازي هستهاي) است. مرجان لقايي كه در همياري با آزاده، امور اجرايي سپيدار را سامان ميدهد، با تنقلات و خشكبار خانگي به اين رويدادها ميآيد و البته، شيرين كردن كام مردم با اين تنقلات خانگي، تضادي معادل سال نوري با روزگار خبرنگاري مرجان دارد. مرجان، يكي از بهترين خبرنگاران حوادث و جنايي و از شاگردان پدر حادثهنويسي ايران؛ استاد محمد بلوري است. پرسيدن از مرجان درباره اينكه در سالهاي خبرنگاري، تهيه كدام گزارش، دشوارتر، كدام گزارش، تلختر، يا كدام گزارش، خطرناكتر بود، سوال سختي است چون حادثهنويسي، يعني دشواري و تلخي و خطر اما لابهلاي خاطرات آقاي بلوري ميتوان خواند كه وقتي مرجان براي گزارش از «متهمان قتلهاي محفلي كرمان» اعزام ميشود، پشتپردههاي اين جنايت، چنان گسترده بوده كه مرجان، هم در روز و شبي كه در كرمان به سر برده و هم در بازگشت به تهران، بارها از سوي افراد ناشناس تهديد به قتل شده است.
نلي محجوب كه سالها به عنوان مترجم و خبرنگار ادبيات بزرگسال و كودك و نوجوان فعال بوده، با شمعهاي رنگارنگ و زيبايش ميآيد و همان دلانگيزي قصههاي محبوب كودكان را در پيكره شمعهاي نلي هم ميتوان پيدا كرد. مريم خورسند كه ظروف سفال و سراميك ميسازد، يكي از بهترين خبرنگاران محيط زيست و ميراث فرهنگي بود و هيچگاه فراموش نميكنيم هق هق گريهاش را وقتي در اولين شامگاه بعد از زلزله بم، روي ويرانههاي ارگ باستاني ايستاده بود و آنچه از بقاياي بزرگترين سازه خشتي جهان و ويرانههاي شهر ميديد، پاي تلفن براي ما ميخواند تا تاريكي روزگار زلزله زدهها را به گوش ايران برسانيم. گيسو فغفوري كه خبرنگار حوزه هنر و ادبيات است، بافتههاي زنان روستايي را به سپيدار ميآورد و گلي مقيسه كه خبرنگار حوزه ادبيات بوده و حالا زيورآلات نقره ميسازد و سحر عدلي كه خبرنگار اقتصادي بوده با زيورآلات دستساز ميآيد و زهرا جودي كه خبرنگار اجتماعي بوده، منسوجات آشپزخانه ميآورد و گلايل طاعتي كه خبرنگار حوزه IT بوده، بشقاب شكلاتهاي دستپخت خودش روي ميز «سپيدار» ميچيند.
در اين نوبت از رويداد سپيدار، 25 نفر با دستسازها و محصولات خانگيشان حضور دارند و آزاده، در مروري بر مسووليت اجتماعي «سپيدار» ميگويد: «ما همچنان خودمان را روزنامهنگار ميدانيم و ماهيت و هويت روزنامهنگاري، همواره با دغدغهمندي همراه است. تفاوت مهم سپيدار با رويدادهاي تجاري، همين مسووليت اجتماعي است. در 6 رويداد اختصاصي كه پيش از اين برگزار كرديم، دستسازههاي خانمهاي زنداني به فروش رفت و درآمد فروش اين محصولات هم در اختيار خودشان قرار گرفت و حالا اين گروه از اعضاي ثابت سپيدار هستند. آزاد كردن يك زنداني زن كه به دليل چك جهيزيه دخترش به زندان افتاده بود، تامين خرج تحصيل تعدادي از دانشجويان بيبضاعت، شراكت در تامين هزينه تهيه لوازمالتحرير براي 1500 دانشآموز، تامين هزينه درمان يك بيمار و كمك به تامين هزينه سرويس رفت و برگشت دانشآموزاني در يكي از روستاهاي سيستان و بلوچستان، مسووليت اجتماعي ما در رويدادهاي اختصاصي پيشين بود. براي اين نوبت، به بهانه آتشسوزي جنگلهاي هيركاني، مسووليت اجتماعي مرتبط با محيط زيست در نظر گرفتيم چون ما هم دغدغه حفظ محيط زيست داريم و حال محيط زيست هم خوب نيست.»
سپيدار با طاهر قديريان صحبت ميكند و با خبر ميشود كه اين فعال محيط زيست، در همراهي با گروهي ديگر، پويشي به نام «خرس و خرما» ايجاد كردهاند تا با فروش محصول خرماي مناطق جنوب شرق ايران، هزينه حمايت از خرس سياه آسيايي معروف به خرس سياه بلوچي، حفاظت از زيستگاه اين پستاندار در معرض انقراض و همچنين، احياي نخلستانها را تامين كنند. وجه تسميه اين نامگذاري، چرخه تغذيه خرس سياه بلوچي و حيات نخل است به اين معنا كه خرما، غذاي خرس سياه بلوچي است و هر هسته خرمايي كه دفع ميكند، نطفه نخلي ديگر است. اما علاوه بر اين، شخصيت اول قصهاي كه سپيدار روايت ميكند، خرس مادهاي است كه حالا به همراه تولهاش به نخلستانهاي روستاهاي جنوب شرق ميرود و خرما ميخورد و به آغل روستاييان حمله ميكند و يك جور، مزاحم شبگرد است كه بابت اين ناخنك زدنها، جانش در معرض خطر قرار گرفته است. بچههاي «سپيدار» ميخواهند در اين رويداد هفتم، بخشي از درآمد فروش محصولاتشان را به فعالان محيط زيست بدهند تا هم براي حفاظت از جان خرس مادر و تولهاش هزينه شود و هم، آسيبهايي كه به معيشت روستاييان وارد شده، جبران شود.
روال رويدادها تا به حال همين بوده، يك رقم پايه به عنوان مبناي سهم در مسووليت اجتماعي تعيين ميشود و معمولا، بچههاي «سپيدار» بيشتر از اين رقم پايه اختصاص ميدهند با اينكه درآمد فروش محصولاتشان، در اين روزگاري كه همگي دست از روزنامهنگاري كشيدهاند، منبع تامين معاش است ولي، اين، همان تفاوت خبرنگار با اغلب آدمهاست؛ خبرنگار كه ضرورتي در ثروتمند بودن نميبيند وقتي يك فهرست طولاني از دغدغههاي مردم و جامعه پيش چشمش دارد؛ دغدغههايي كه آورده مالي هم ندارد اما بعد از به سرانجام رسيدن، رضايتي از جنس دلخوشي در چشم بچههاي «سپيدار» ميجوشد كه قابل معاوضه با هيچ ريال و توماني نيست.
«ما در دوره خبرنگاري، هميشه فكر ميكرديم كه با نوشتههايمان اثرگذاريم و ميتوانيم يك جريان هر چند كوچك بسازيم. در همان سالهاي خبرنگاري، گزارشي نوشتم از پيرمرد و پيرزني در خيابان شاپور كه صاحبخانه بيرونشان كرده بود و كنار خيابان بودند. با اين گزارش، كميته امداد را وادار كرديم به سراغ اين پيرمرد و پيرزن بيايند و مشكل مسكنشان را حل كنند. حالا كه اغلبمان خبرنگار نيستيم و امكان نوشتن نداريم، باز هم سعي ميكنيم از هر راهي تاثيرگذار باشيم. من شخصا از مخاطبان رويدادهاي سپيدار ممنونم چون اگر اعتماد اين آدمها نبود و به رويداد ما نميآمدند و از محصولات ما نميخريدند، شايد نميتوانستيم اين تاثير را ايجاد كنيم. در همان رويدادي كه مسووليت اجتماعي آزادي يك زنداني را برعهده گرفتيم، تعدادي زيادي آمدند و گفتند ما هيچ خريدي نداريم ولي در تامين هزينه آزادي اين زنداني مشاركت ميكنيم. در واقع، مردم به ما اطمينان كردند و اين باعث خوشحالي و تشكر است با اينكه گفته ميشود كه رسانهها كمرونق و كمفروغ شدهاند ولي اتفاقاتي از اين دست به ما نشان ميدهد كه هنوز قاطبه ملت به اهالي رسانه اطمينان دارند با اينكه گاهي هم رسانه را نقد ميكنند و حتي گاهي هم به هر دليل از اهالي رسانه دلخور ميشوند ولي حمايت از سپيدار به ما نشان داد كه هنوز اعتماد اجتماعي نسبت به رسانه، زنده است. من از زبان خودم به عنوان يك روزنامهنگار سابق، از مردم ممنونم كه همچنان اعتماد ميكنند و ميدانند كه پولي كه براي سازهها و محصولات دستساز ما ميپردازند، در محل درستي هزينه ميشود آن هم به اين دليل كه ما به عنوان خبرنگار اين تعهد را به مردم داديم كه براي مردم كار كنيم و تا امروز هم به اين تعهد پايبند ماندهايم.»
بچههاي سپيدار، پر از عشقند. اين را از شيرينيها و تنقلات و ظروف و شمعها و منسوجات و هر آنچه روي ميز رويداد ميچينند ميشود فهميد. همان زمان هم كه مينوشتند، هر خط با جوهر عشق؛ عشق به مردم نوشته ميشد. سوال سخت و بيرحمانهاي است كه از خبرنگاري كه ديگر نمينويسد بپرسي «دلتان براي نوشتن تنگ نميشود؟» و آزاده به نمايندگي از دوستانش ميگويد: «خيلي زياد. من گاهي از دلتنگي براي نوشتن گريه ميكنم. شايد از نظر بعضيها شعار باشد ولي وقتي با عشق مينويسي و سالهاي نوجواني و جواني و زندگيات را به پايش ميريزي و تحريريه، خانه تو ميشود، طبيعي است كه وقتي اين كار را از تو ميگيرند يا به هر دليل مجبور ميشوي آن را كنار بگذاري، مثل اين است كه خانهات را به زور تخليه كرده باشي.»
سپيدار در همين دو سال و چند ماه، به قدري توانست اعتماد آدمها را جلب كند كه حالا، سازمانها هم براي مناسبتهاي مختلف به بچههاي «سپيدار» سفارش ميدهند و شمع و ظرف و شيريني و زيورآلات «سپيدار» به هر نقطه از تهران و ايران ميرسد آن هم در حالي كه ممكن است دريافتكنندگان اين هدايا، هيچگاه ديداري با سازنده اين آثار و محصولات نداشته باشند. دقيقا مثل همان زماني كه خبرنگار بودند و پشت قلمهايشان گمنام ميماندند و فقط قدرت جملهها و واژههايشان بود كه تغييري مثبت در زندگي و سرنوشت يك نفر و صد نفر رقم ميزد.
حالا شما هم اگر دوست داريد يادگاري براي يلدا از محصولات بچههاي سپيدار داشته باشيد، ميتوانيد روزهاي پنجشنبه و جمعه همين هفته از ساعت 4 عصر تا 10 شب به مجموعه فرهنگي- هنري « آداپا» در ميدان وليعصر برويد و علاوه بر اينكه شنونده توضيحات آموزنده طاهر قديريان درباره اهميت حيات و بقاي خرس سياه (معروف به باغبان شب) هستيد، با اين روزنامهنگاران سابق هم ديدار داشته باشيد و ببينيد كه خبرنگار، حتي اگر به جبر روزگار از كاغذ و قلمش دور بماند و دور نگه داشته شود، باز هم پر از عشق است و باز هم دلش براي مردم ميتپد.
سایر اخبار این روزنامه
انحلال و ادغام دهها شورا وستاد درکشور
نبردي خاموش براي رهبري نظم جديد
سپيدار و باغبان شب و يلدا
پوتين برنده نهايي جنگ اوكراين
كابوس ۹۸ تكرار نشد
ابن سينا درخشندهترين ستاره معارف شرق
سينما صداي بحران «آب»
دغدغههايي از جنس واقعيت
اصلاحات مسير بيبديل بقاي ايران قوي
از تالارهاي تاريخي تا فهرست جهاني
مصرفِ مسوولانه
روايت الگوريتم قرائت هيبريدي
نسل z، آلفا و بتا «سرمایه تحول» هستند
فروپاشي روياي چشم آبيها
خودكشي آموزش و جامعه در تقاطع زندگي
مدرسه: كوچكترين واحد حكمراني (بخش دوم)
دريغا كامران فاني
روياي بشر در دل نسبيت عام
تاشكند؛ دروازه طلايي ايران به آسياي مركزي
آدم رنسانسي
وقتي انسان گمگشته، بيگانهتر از بيگانهها ميشود
يكبار ديگر ذبيحالله منصوري
اصلاحات؛ مسير بيبديل بقاي ايران قوي
از تالارهاي تاريخي تا فهرست جهاني
مصرفِ مسوولانه
روايت الگوريتم قرائت هيبريدي
نسل z ، آلفا و بتا «سرمایه تحول» هستند
