روزنامه اعتماد
1404/09/26
موزه حافظه جمعي و خاطره تاريخي
عصر كلاسيك يونان يك عصر طلايي بود كه بنيان علوم مختلف از جمله فلسفه و فيزيك و رياضيات و تاريخ و موزه گذاشته شد و هرودت كه تاريخنگاري را آغاز كرد، اتفاق بزرگي بود كه در تاريخ بشر رخ داد و جهشي بود كه انسان، گذشت زمان را تجربه كرد و به ناپايداري آگاه شد. در حالي كه در پيش از تاريخ زمان بر اساس تكرار طبيعت و تكرار سنتها در قالب مناسك و آيينها بود و رويدادها نه بر اساس سير تحولات واقعي كه بر اساس اساطير و به زبان اساطير روايت ميشد. اين عصر براي انسان يك تجديد حيات و تولدي ديگر بود، چون انسان از عصر اساطير به تاريخ يا از زمان چرخهاي تكراري به زمان خطي انتقال پيدا كرد. در زمان چرخهاي سيكلوار تكراري، جامعه در حالت ركود است و حركت تاريخ بسيار كند است چون تكرار در سنتها و آيينها جريان دارد و انسان فاقد حافظه تاريخي است. آثار و اشيا در پيش از تاريخ مدركي تاريخي تلقي نميشوند، بلكه نيروي جادويي هستند كه رويدادهاي تاريخي را اسرار آميز و جادويي توصيف ميكنند. از بوميان استراليا يك پژوهشگر پرسيده بود كه چرا بعضي از مراسم و آيينها را اجرا ميكنند؟ پاسخ داده است چون همانطوري كه نياكان ما رفتار ميكردند و ما هم همانطور رفتار ميكنيم. همين سوال را از يك سرودخوان قبيله سرخپوست ناواهو كردند، پاسخ داده بود: «چون انسانهاي مقدس از ابتدا به اين شيوه عمل ميكردند.»انسان عصر اساطيري همواره يك نوع تاريخ مقدس را روايت ميكند. تاريخي كه به واسطه اعمال موجودات فوق طبيعي به وجود آمده است. در تاريخ اساطيري انسان جايگاهي ندارد و بيشتر روابط خدايان با يكديگر و رابطه آنان با انسانها روايت ميشود و تاريخنگاري كه با هرودت آغاز ميشود براي انسان و شناخت انسان است كه در تاريخ چه كرده و چرا چنان كرده است. تاريخ به ما ميآموزد انسان چه كرده و انسان چيست و بدون تاريخ شناخت انسان ممكن نيست. هرودت در مقدمه كتابش گفته است هدفش از تاريخنگاري اين است كه «آنچه انسانها انجام دادهاند در گذر زمان فراموش نشود.» و در نتيجه تاريخنگاري هرودت نخستين تلاش براي تجربه جمعي و حافظه فرهنگي مكتوب است. در عصر كلاسيك، علم و فلسفه، تاريخ و حافظه تاريخي و مفهوم جديدي از موزه با هم تلاقي كردهاند. البته بايد اين جمله «كالينگوود»، استاد فلسفه دانشگاه آكسفورد را اضافه کرد كه «تبديل افسانهنگاري به علم تاريخ، ذات ذهن يوناني نبود، بلكه اختراع قرن پنجم پيش از ميلاد بود و هرودت كسي بود كه آن را اختراع كرد.»
اگرچه هرودت هرگز موزه نساخت، اما نظام فكري او زمينه فكري ظهور موزه را فراهم كرد. او نخستين كسي است كه گذشته را در قالب «حافظه فرهنگي» مكتوب كرد و با اين كار بنيان مفهوم موزه را در سطح نظري فراهم ساخت. وقتي تاريخ به عنوان عملكرد انسان در طول زمان مورد توجه قرار ميگيرد، موزه نيز به عنوان حافظه مكتوب و عيني ضرورتا مطرح ميشود، چون تنها موزه است كه سير تاريخ را به صورت خطي و روند تدريجي تحول انسان را به صورت بصري به نمايش ميگذارد. درست پس از صد سال پس از هرودت موزه اسكندريه به هدف گردآوري، حفاظت و نمايش گذشته پايهگذاري شد. اين سه اصل همان كاري است كه هرودت با روايتها انجام داد. بسياري از تاريخنگاران فرهنگ معتقدند كه موزه اسكندريه ادامه منطقي پروژه حافظهسازي هرودت بود. هرودت در سفرهايش به مصر، فنيقيه، ليدي، اسكيتها و بينالنهرين نه تنها رويدادها را ثبت و ضبط كرد، بلكه لباسها، ابزارها، آيينها، معماري و فرهنگ مادي را توصيف کرد و اين دقيقا همان چيزي است كه امروزه در موزههاي مردمشناسي از آن Ethnographic Display نام برده ميشود. هرودت تاريخ را به عنوان حافظه فرهنگي بشر بنيان گذاشت و همين تلقي، زمينه پيدايش موزه را به عنوان نهاد حافظه جمعي ممكن ساخت. بنابراين هرودت نخستين «موزهگرد» و «موزهنگار» جهان است، اما با قلم، نه با اشيا. به قول «سوزان پيرس»، استاد موزهشناسي دانشگاه ليستر انگليس: «هرودت نخستين كسي است كه فرهنگها را توصيف و طبقهبندي كرد به همان شيوهاي كه موزهها بعدا اشيا را گردآوري و طبقهبندي كردند.» به قول «هوپر گرين هيل»، موزهشناس انگليسي: «روش توصيفي و طبقهبندي هرودت در تواريخ پيش زمينهاي فكري براي شكلگيري نهادهاي موزهاي، ازجمله موزه اسكندريه را فراهم كرده است.»
دو فيلسوف بزرگ يونان افلاطون و ارسطو پس از هرودت زمان و تاريخ را مورد توجه قرار دادند ولي دو رويكرد متفاوت داشتند. افلاطون با اعتقاد به مثل، آيندهاي آرماني را خلق و مدينهاي را تصوير ميكند كه هرگز در گذشته وجود نداشته است و اكنون نيز موجود نيست. افلاطون به تاريخ اعتماد ندارد؛ معتقد است تاريخ در چرخه زوال قرار دارد. به همين دليل مدينه فاضله او فراتاريخي است و به گذشته واقعي ارجاع نميدهد، چون بر جهان مثالها استوار است.
ولي ارسطو، گذشتهمحور و موزهگرا بود. او تجربهگرايي و رجوع به گذشته را مورد توجه قرار ميداد. ارسطو معتقد بود جهان را بايد با مشاهده، طبقهبندي و گردآوري شناخت و حقيقت از دل دادههاي «موجود» به دست ميآيد نه از جهان آرماني و گذشته سند فهم امروز است. ارسطو در جزيره لسبوس گونههاي حيواني و گياهي را جمعآوري كرد، آنها را توصيف و طبقهبندي کرد و دادههايي فراهم آورد كه شبيه فهرستهاي موزهاي امروز بوده است. اين كار ارسطو را پژوهشگران امروز نخستين نمونه موزه علمي ميدانند و شاگردان ارسطو، الهامگرفته از او موزه و كتابخانه اسكندريه را نيز بنيان نهادند. آنان با اين اقدام آثار علمي و ادبي يونان را از نابودي عصر هلنيسم محافظت كردند و دادهها و اشيا را بر اساس روش ارسطويي سامان دادند. موزه اسكندريه را بايد محصول رشد علمي، نگرش تاريخي و بحران هويتي هلنيستها دانست. ادامه دارد...
سایر اخبار این روزنامه
ارزشها و انگيزههاي شهدا بايد به نسل بعد انتقال يابد
اصلاح ساختاری بودجه
نقش زنان در شكستن قفل خشكسالي
پيدا و پنهان دور جديد حملات به قاضيالقضات
مختصات سفر عراقچي به روسيه
به دلايل فني و قانوني با تلهكابين درجنگلناهارخوران مخالفيم
كوچ سرمايه از توليد
مديري باز هم میآید
بينياز از دشمن
لذت ذينفعان از رنج ملت
اميد اجتماعي را نا اميد نكنيم
مقصر تورم كيست؟ مجلس و دولت و بانك مركزي؟
تورم و فشار اقتصادي
ضرورت تعميق روابط تهران- مسكو
روزهاي خوب پالايشيها
موزه حافظه جمعي و خاطره تاريخي
از خيال تا متريال
سينماي مستند مسير يا مقصد؟
رگهاي زمين و روزنههاي نور
زبان سكوت و پرده رويا
روشنفکران در غربت
فناوري فنادهنده لذتهاي كوچك
فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني
بينياز از دشمن
لذت ذينفعان از رنج ملت
اميد اجتماعي را نا اميد نكنيم
مقصر تورم كيست؟ مجلس و دولت و بانك مركزي؟
تورم و فشار اقتصادي

