فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني

بخش سي‌وهفتم:  سيزيفيسم در رسانه
حدودِ ساعت هشت شب، چند ماه پس از شنيدن خبر فوت دوستم در يك سانحه رانندگي، پيجِ اينستاگرامش به آخرين استوري من سر زده بود. همان لحظه، ترس به جانم افتاد؛ هراسي كه مي‌پرسيد چه چيزهايي در عصر ما همچنان زنده مي‌مانند، وقتي شخصِ مولد آن ديگر وجود ندارد.آن «بازديد»كوچك، مرا به مركز يكي از پيچيده‌ترين پرسش‌هاي جامعه ديجيتال پرتاب كرد: آيا انسان در جهان امروز تنها با مرگ فيزيكي از بين مي‌رود، يا بخش‌هايي از او در قالب داده همچنان فعال مي‌مانند و نوعي حضور را ادامه مي‌دهند؟ والتر بنيامين نزديك به صد سال پيش، در مواجهه با «تلفن»، تجربه‌اي مشابه داشت. او تلفن را وسيله‌اي مي‌دانست كه بدون دعوت، صدا و حضور ديگري را وارد فضاي خصوصي مي‌كند و مرز ميان فرد و جمع را مختل مي‌سازد. آنچه بنيامين «نفوذ ناگهاني رسانه»مي‌ناميد، امروز با وسعتي بسيار بزرگ‌تر در شبكه‌هاي اجتماعي رخ مي‌دهد. همانطور كه تلفن حامل «حضور بي‌بدن»بود، شبكه‌هاي اجتماعي حامل «حضور بي‌شخص»شده‌اند؛ حضوري كه حتي پس از مرگ نيز ادامه دارد. فردي كه فوت كرده، حساب‌هايي دارد كه همچنان بازديد مي‌شوند، لايك مي‌گيرند، پيام دريافت مي‌كنند و حتي الگوريتم‌ها او را به عنوان مخاطب بالقوه پيشنهاد مي‌دهند. به نظر مي‌رسد، رسانه اساسا با مفهوم پايان بيگانه است. هنگام ذخيره داده، فرض نمي‌كند كه «بيت‌ها و بايت‌ها» به بدن صاحبش وابسته است؛ داده مستقل از بدن ادامه مي‌يابد و همين استقلال حس هولناك حضور پس از مرگ را ايجاد مي‌كند. با اين ‌اوصاف، جامعه امروز در قالب رسانه‌هاي ديجيتال نوعي تداوم براي انسان توليد مي‌كند كه در دوره‌هاي پيشين وجود نداشته است. انسانِ مدرن، برخلاف گذشته، پس از مرگ نيز در فضاهاي عمومي حضور دارد. اين «زندگي مداوم» استعاره نيست؛ واقعيتي است كه از منطق رسانه برمي‌آيد و به زندگي روزمره ماهيتي استمراري مي‌بخشد. همانطور كه بسياري از دانشمندان معتقدند، «اتم»هاي بدن ما نابود نمي‌شوند، بلكه جذبِ خاك، گياهان، بدنِ حيوانات و ديگر انسان‌ها خواهند شد؛ حال، به بيانِ ديگر، چگونه اين «اتم‌هاي ديجيتال» در زيستِ روزمره باقي مانده و در قالب يك «جامعه مستمرِ مجازي» به زندگي ادامه مي‌دهند؟ همايون كاتوزيان جامعه ايراني را «كوتاه‌مدت» مي‌داند؛ جامعه‌اي با حافظه تاريخي شكننده، بدون الگوهاي پايدار و ساختارهايي كه بتوانند در طول زمان استمرار يابند. در نگاه او، تاريخ ايران بيشتر مجموعه‌اي از چرخه‌هاي كوتاه و گسسته است؛ دوره‌هايي كه با تغييرات ناگهاني سياسي و اجتماعي قطع مي‌شدند و امكان شكل‌گيري سنت‌هاي بلندمدت يا نهادهاي پايدار فراهم نمي‌گشت. اين تحليل بر پايه رفتار انساني و الگوهاي ذهني و فرهنگي بنا شده بود؛ يعني جامعه‌اي كه در سطح انساني و اجتماعي، توانايي انباشت و تداوم را از دست مي‌دهد. اما امروزه‌روز، با ظهور رسانه‌هاي ديجيتال، اين تصوير نيازمند بازنگري است. اگر معيارِ فرهنگ‌سازي و خواني معاصر را داده و زيرساخت ديجيتال بدانيم، با جامعه‌اي مواجهيم كه حافظه‌اي بلندمدت‌تر از هر دوره تاريخي دارد. اين حافظه نه فقط بر آدم‌ها، بلكه بر شبكه‌ها و سرورها استوار است. داده‌ها، برخلاف ذهن انسان، فراموش نمي‌كنند؛ مگر با اقدام ارادي حذف. مرگ، حذف كامل فرد را تضمين نمي‌كند و شبكه‌ها، برخلاف حافظه انساني، از قوه فراموشي محرومند. به ‌اين ‌ترتيب، پايداري داده جايگزين پايداري سنت شده است. جامعه امروز نه از طريق نهادهاي پايدار، بلكه به‌واسطه ذخيره‌سازي مداوم داده‌ها خود را بلندمدت مي‌كند. اين همان نقطه گسست با تصوير كاتوزيان است. جامعه امروز، «تنها» بر كنش «صرفِ» انسان و «نهادها»ي عيني ساخته دست او متكي نيست؛ بلكه با ظرفيت فني و حافظه ديجيتال عجين شده است. در اين وضعيت، حتي اگر سنت‌ها و نهادها شكننده باشند، داده‌ها به‌مثابه حافظه‌اي موازي عمل مي‌كنند و استمرار را تضمين مي‌نمايند. به عبارت ديگر، جامعه مدرنِ ايراني (يا هرجاي ديگري، اگر راهي براي تحليل باشد)، در سطح ديجيتال، به‌طور ساختاري بلندمدت شده است. اين سطح، در كنارِ جامعه سنتي كوتاه‌مدت، اكنون دوشادوشِ هم پيش مي‌روند: يك جامعه انساني كه فراموش مي‌كند و چرخه‌هاي كوتاه دارد و يك جامعه ديجيتال كه انباشت مي‌كند و حافظه‌اي طولاني‌تر از عمر افراد و نهادها مي‌سازد. چنين هم‌زيستي واجبي، تصويري تازه از جامعه معاصر ارايه مي‌دهد؛ جامعه‌اي كه ديگر نمي‌توان آن را صرفا كوتاه‌مدت دانست، زيرا داده‌ها به‌مثابه ستون‌هاي جديد حافظه جمعي عمل مي‌كنند. در اين نقطه، گويا سيزيف سنگِ رسانه‌هاي ديجيتال را به دوش مي‌كشد. همانطور كه او محكوم بود سنگ را بارها به بالاي كوه بغلتاند، داده‌ها نيز در جهان ديجيتال محكوم به تكرار و گردش بي‌پايانند. هر بازديد، هر لايك و هر ذخيره‌سازي، سنگي است كه دوباره به حركت درمي‌آيد و هيچگاه متوقف نمي‌شود. با اين ‌وجود، در جهان ديجيتال اين تكرار پوچ نيست، بلكه ضرورتي ساختاري به حساب مي‌آيد. رسانه‌ها براي زنده ‌ماندن نيازمند همين چرخه‌اند؛ داده‌ها بايد در گردش باشند تا حافظه جمعي ساخته شود. انسانِ ديجيتال، سيزيفِ معاصر است؛ سنگ او داده‌ها هستند و كوه او شبكه‌هاي اجتماعي. با اين ‌حال، در اين مرتبه، تكرار نه يك محكوميت پوچ، بلكه ضرورتي است كه زندگي را در سطحي تازه حفظ مي‌كند. انسان معاصر، حتي اگر بخواهد، نمي‌تواند كاملا از جهان حذف شود. آنچه از او مي‌ماند داده است؛ و داده در منطقِ رسانه‌اي امروز نوعي زندگي محسوب مي‌شود، زندگي‌اي بدون بدن، بدون اراده و بدون زمان. انسان مجازي، در معنايي دقيق، از مرگ فرار مي‌كند، نه براي جاودانگي، بلكه به اين دليل كه رسانه مرگ را به رسميت نمي‌شناسد. رسانه با هر حضوري كه توليد مي‌كند، حتي اگر از كاربر فوت‌شده باشد، نشان مي‌دهد جامعه امروز ديگر نمي‌تواند كوتاه‌مدت باشد. حافظه جمعي گسترش يافته، انباشته شده و قابليت حذف‌پذيري‌ِ آن كاهش يافته است. مرگ نه پايان، بلكه ورود به ساختارهاي ديگري از استمرار و توليد محتوا است. بنابراين، نبايد فراموش كرد كه در جهان امروز، انسان‌ها پيش از آنكه بميرند ديجيتالي مي‌شوند؛ و پس از مرگ، همان نسخه ديجيتال است كه به زندگي ادامه مي‌دهد، مستقل از جسم و اراده خويش.
سایر اخبار این روزنامه