بازار گرم سودجويان!

بسياري از چيزهايي كه در فضاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي در دنياي امروز به اشتراك گذاشته مي‌شوند زندگي‌ها، درونيات، آرزوها و حتي فانتزي‌هاي ما را نشان مي‌دهند. از تصاويري كه از خودمان يا جمع دوستان و خانواده‌مان منتشر مي‌كنيم تا ميز غذايي كه چيده شده، آرايش جديدمان، لباس شيك‌مان، حضورمان در مكان‌هاي مجلل و... و در اين ميان، صفحه‌هاي چهره‌هاي مشهور و صفحه‌هايي كه زندگي آنها را دنبال مي‌كنند، بازديدكننده بيشتري هم دارند. براي نمونه، دو چهره ورزشي نامدار را تصور كنيم كه هر دو نيز با مردم همدلي دارند، كارهاي نيك و خيرخواهانه مي‌كنند و وقتي مردم اعتراضي دارند، مي‌كوشند تا صداي آنها بيشتر شنيده شود كه همه اينها نيك و ارزنده است، اما اين دو تفاوت‌هايي هم با هم دارند، يعني در يكي فروتني و ساده‌زيستي مي‌بينيم به صورتي كه همواره با لباسي بسيار ساده ظاهر مي‌شود و وقتي با گروهي از افراد نيكوكار براي رساندن مواد غذايي، پوشاك و... به مناطق محروم مي‌رود كارتن بر دوش و كيسه گندم در دست دارد و كمتر هم اهل ظاهر شدن در رسانه‌ها است. ديگري، اتومبيل لوكس سوار مي‌شود، ساعت آنچناني بر مچ دارد و از يك زندگي تجملي برخوردار است. هر دو نيز كارهاي نيك انجام مي‌دهند. پرسش اين است كه در مواجهه با اين دو، كدام ‌يك براي بيشتر ما جذاب هستند؟ به نظر مي‌رسد، دومي كه معيارهاي موفقيت مانند ثروت در او چشمگير است نظر افراد بيشتري را جلب مي‌كند. يعني اوست كه مجالي براي فانتزي در خيال ما ايجاد مي‌كند (فانتزي تصويري برآمده از ميل‌ها و آرزوهاي ما است از چيزي كه دوست داريم واقعيت باشد) چهره‌اي كه زندگي لوكس و آنچناني دارد نماد آن زندگي است كه بسياري آرزوي آن را دارند و كارهاي نيك و مشاركت او در كارهاي نيك و خيريه‌ها هم چون با موفقيت، ثروت و زيبايي گره خورده بر جذابيت او مي‌افزايد، بنابراين تماشاي او و تصاويري كه در ذهن ايجاد مي‌كند چشم‌نواز و خوشايند مي‌شود. 
در حالي كه ساده‌زيستي ديگري چندان جذابيتي ايجاد نمي‌كند و در فضاي رسانه‌اي و مجازي هم كمتر تماشاگر دارد. چهره ساده‌زيستي كه آهسته و پيوسته به كارهاي نيك مي‌پردازد، نه ميلي به ديده ‌شدن دارد و نه چنان‌كه بايد ديده مي‌شود! او واقعي است، اصيل است و رويا نمي‌سازد. واقعيت اين است كه براي بسياري از ما تجمل تصويري رويايي ايجاد مي‌كند اما ساده‌زيستي نه. اينكه بتوان ثروتمند بود و زندگي لوكسي داشت، دور از دسترس است اما مجال فراواني براي خيال‌پردازي مي‌گشايد و فانتزي مي‌سازد ولي در مواجهه با ساده‌زيستي نيك مي‌دانيم كه انتخاب چنين سبكي براي زندگي دور از دسترس نيست. با اين حال، گويا خوشايند هم نيست و اين بسيار جاي انديشيدن دارد. از سويي، برخورداري از زندگي تجملي براي بسياري امكان يك فانتزي را حتي به شكل جمعي ايجاد مي‌كند و كارهاي نيك كسي كه نماد موفقيت به شمار مي‌آيد ارزشمند و ديدني مي‌شود و از سويي ديگر، نيكوكاري آنكه ساده‌زيست و فروتن است گويا امري بديهي است و كمتر كسي هم مي‌خواهد جاي او باشد. گويا موفقيت به معناي ثروتمند بودن، مشهور بودن، قدرتمند بودن و... مساوي با فضيلت است. واقعيت اين است كه چهره‌اي كه هم ساده‌زيست و هم نيكوكار است ما را به تغيير ترغيب مي‌كند، زيرا مي‌گويد مي‌توانيم كمتر داشته باشيم اما ارزشمند و پرمعنا زندگي كنيم و همين براي ما دشوار است. اما به تعبير مصطفي ملكيان، اگر انسان به زندگي تجملي روي بياورد به درآمد بيشتر نياز دارد و اين به دو حالت مي‌انجامد. يعني يا بايد به اندازه قبل اما با كيفيت پايين كار كند و به كم‌فروشي و گران‌فروشي و... بپردازد كه از مسير اخلاق خارج مي‌شود يا بايد كميت را افزايش دهد يعني ساعت‌هاي بيشتري به كار بپردازد تا درآمد بيشتري كسب كند كه در چنين حالتي جاي چنداني براي پرداختن به علاقه‌هاي انسان مانند كتاب ‌خواندن، نقاشي ‌كشيدن، ساز نواختن و... باقي نمي‌ماند و اين موجب مي‌شود كه انسان از زندگي خودش رضايت نداشته باشد. درحالي كه انسان ساده‌زيست، چون فرق نياز و خواسته را مي‌فهمد فقط به ضروريات زندگي اكتفا مي‌كند. اما اگر انسان بخواهد مدام در پي خواسته‌ها برود بايد توجه داشت كه خواسته‌ها انتها ندارند و به‌ طور مرتب تازه مي‌شوند. براي نمونه، گوشي هوشمند جديدي مي‌خريم و چند ماه بعد مدل جديدتري از آن مي‌آيد، و مي‌خواهيم مدل جديدتر را داشته باشيم. اين‌گونه زندگي‌ كردن نشانه بارز آن است كه ما ارزش و اهميت را به داشته‌هاي خود و نه به چگونگي بودن خود مي‌دهيم. اگر انسان به ضروريات زندگي يعني آن چيزهايي كه اگر به انسان نرسد، او از نظر جسمي، ذهني و رواني لطمه خواهد خورد، اكتفا مي‌كرد و به نيازها توجه مي‌كرد، نه خواسته‌ها، چنين وضعي شكل نمي‌گرفت. انسان وقتي مي‌خواهد غذا بخورد به اندازه‌اي نياز دارد كه سير شود. ولي اگر، هم بخواهد سير شود، هم بخواهد غذاهاي رنگين و گوناگوني بخورد و هم اينكه در پي فخرفروشي باشد يعني كه از نياز گذشته و فرسنگ‌ها دورتر در پي خواسته‌هاي خود است و اين روند فقط مصرف‌گرايي را تقويت مي‌كند. سخن پاياني اينكه، اگر نيك بنگريم، بسياري از خريدهايي كه ما انجام مي‌دهيم، غيرضروري و نالازم است و فقط و فقط بازار سودجويان و ثروت‌اندوزان را گرم مي‌كند. پس اگر به جاي فانتزي‌هايي مانند اينكه اگر من ثروتمند شوم به وضع بينوايان و فقيران رسيدگي مي‌كنم، بتوانيم با اصلاح سبك زندگي خودمان، بازار گرم سودجويان را كه از نفوذ زيادي هم در عرصه اقتصاد و سياست برخوردار هستند از رونق بيندازيم امكان بيشتري هم براي برخورداري و رفاه ديگران فراهم مي‌كنيم.