تغییر زبان صهیونیست‌ها از تهدید به تردید 

اخیراً رژیم صهیونیستی از زبان تهدید صریح به زبان تردید، احتیاط و هشدار نسبت به هزینه‌های جنگ مجدد با ایران تغییر موضع داده است. ادبیاتی که پیش‌تر پر بود از ادعای پیروزی قاطع، نابودی پایدار توان موشکی و هسته‌ای جمهوری اسلامی و حتی تهدید به تکرار حملات گسترده، اکنون جای خود را به اعتراف به بازسازی سریع توانمندی نظامی ایران، نگرانی از زرادخانه موشکی احیا شده و ناتوانی گزینه نظامی در خنثی‌سازی دائمی تهدید سپرده است. این تغییر، محصول تحول در موازنه قدرت و ادراک تهدید و نشانه‌ای از شکست استراتژیک تل‌آویو و پذیرش واقعیت‌های میدانی است. 
ارزیابی‌های اولیه صهیونیست‌ها پس از جنگ، از نابودی ۵۰ درصدی پرتابگر‌ها و تأخیر طولانی در برنامه موشکی سخن می‌گفتند، اما گزارش‌های اخیر اطلاعاتی رژیم اذعان می‌کنند که ایران نه تنها ظرفیت تولید موشک را احیا کرده، بلکه زرادخانه موشک‌های سنگین خود را بازسازی کرده و خطوط تولید زیرزمینی خود را گسترش داده است. این معجزه جوانان ایرانی، پنجره فرصت ادعایی صهیونیست‌ها را از بین برده و ثابت کرده که حملات هوایی جنایتکارانه، نمی‌توانند چرخه تولید توزیع‌شده و خودکفای ایران را متوقف کنند. از طرفی جنگ ۱۲ روزه، سیستم‌های دفاع موشکی چندلایه صهیونیست‌ها را تا مرز نابودی برد. مصرف گسترده رهگیر‌ها حتی با کمک امریکا و خسارات اقتصادی- انسانی ناشی از نفوذ موشک‌های ایرانی، به دشمن یادآوری کرد که دور بعدی درگیری، هزینه‌ای غیرقابل تحمل خواهد داشت. اکنون مقامات صهیونیست علناً از «تهدید واقعی موشک‌های ایران» سخن می‌گویند و هشدار می‌دهند که بدون اقدام پیشگیرانه، ایران می‌تواند به تولید سالانه هزاران موشک برسد. 
آنچه امروز در مواضع مقامات، تحلیل‌گران و رسانه‌های صهیونیستی درباره ایران دیده می‌شود، محصول اثرات ژرف حملات موشکی و پهپادی ایران و آثار ویرانگر آن، تغییر معادلات قدرت در منطقه و ناکامی رژیم صهیونیستی در پیشبرد اهداف خود و آماده‌سازی پرسرعت توان نظامی ایران برای پاسخی قدرتمند، ویرانگر و تمام کننده به هرگونه شرارتی است که نتیجه آن، عقب‌نشینی تدریجی از «گزینه نظامی» و جایگزینی آن با راهبرد «مهار از درون» شده است. شاید در بدو امر به نظر برسد که ما با یک جنگ ادراکی برای فریب مواجه هستیم ولی مجموع تحولات منطقه‌ای و جهانی نشان می‌دهد که این تغییر ادبیات، واقعاً نشان از یک تحول راهبردی و بازتابی از موازنه قدرت است. تغییر ادبیات از «ضربه قاطع» به ادبیات «عدم تحمل هزینه‌ها» و «ناتوانی در کنترل پیامدها»، نشانه‌ای از کاهش کارآمدی ابزار‌های پیشین است. همچنین این افزایش تأکید بر قدرت موشکی ایران، خطر پاسخ متقابل و ناتوانی در ورود به یک جنگ دوم، نشان‌دهنده تضعیف دکترین دیرپای «برتری نظامی مطلق» رژیم صهیونیستی است؛ دکترینی که سال‌ها ابزار اصلی اعمال بازدارندگی و ارعاب منطقه‌ای این رژیم محسوب می‌شد. 
 بر اساس نظریه بازدارندگی، توان تحمیل هزینه‌های غیرقابل‌قبول، حتی بدون برتری کامل نظامی، می‌تواند مانع جنگ شود. توان موشکی ایران، در کنار قابلیت پاسخ مؤثر و چندلایه، نوعی بازدارندگی متقابل نامتقارن ایجاد کرده است؛ وضعیتی که در آن جنگ نه ابزار حل مسئله، بلکه منشأ بحران‌های کنترل‌ناپذیر است. اعتراف ضمنی و حتی صریح به اینکه «تهدید ایران را نمی‌توان با جنگ خنثی کرد» در واقع پذیرش این واقعیت است که گزینه نظامی، بیش از آنکه ابزار فشار باشد، به عامل بازدارنده علیه خود رژیم صهیونیستی تبدیل شده است. به خصوص که این رژیم در همان جنگ ۱۲ روزه تقریباً از عمده ابزار‌های نظامی خود استفاده کرد و حتی پای امریکا را برای نجات خودش به میان کشید. موضوعی که تکرار آن با توجه به چالش‌های جهانی و داخلی امریکا و دقت در سند جدید امنیت ملی امریکا که اخیراً منتشر شد محل تردید جدی است. 


 جنگ در دنیای معاصر، صرفاً تقابل نظامی نیست، بلکه آزمون ظرفیت اجتماعی، انسجام سیاسی و تاب‌آوری ملی است. شکاف‌های عمیق اجتماعی، بحران مشروعیت سیاسی، فرسایش اعتماد عمومی و وابستگی بالا به حمایت خارجی، ظرفیت اسرائیل برای تحمل جنگ‌های پرهزینه را به‌شدت محدود کرده است. بر اساس نگرش‌سنجی‌ها داخلی رژیم صهیونیستی، جامعه این رژیم ظرفیت جنگ فرسایشی شدید یا یک قدرت بزرگ مانند ایران را ندارد و مشخص است که جنگ مجدد مانند جنگ قبلی، ۱۲ روزه پایان نخواهد یافت. از این منظر، سخن گفتن از «ناتوانی در جنگ دوم» بیانگر بحران ظرفیت ملی برای تحمل فشار‌های راهبردی و تاب‌آوری اجتماعی است؛ بحرانی که مستقیماً بر محاسبات امنیتی اثر می‌گذارد. 
 بر اساس تئوری حلقه‌های استراتژیک و مراکز ثقل که در همه جنگ‌های اخیر امریکا مورد استفاده قرار گرفته شده، برای از بین بردن قدرت تحرک و حیات یک کشور باید به مراکز ثقل آن کشور نفوذ کرد و آنها مورد تهاجم قرار داد و اگر مرکز ثقل اصلی مورد هدف قرار گیرد کل سیستم دچار فروپاشی خواهد شد. با توجه به جمیع اظهارنظر‌ها و نظرات اندیشکده‌های غربی و صهیونیستی، روشن است که بر نابودی انسجام داخلی و اعتماد عمومی ایرانیان به حکومت و پیوند مردم- مردم و مردم- حاکمیت ایران به عنوان نقطه ثقل اصلی و کانونی و عامل اصلی شکست جنگ ۱۲ روزه، تمرکزی شدید صورت گرفته است و نابودی آن به عنوان مقدمه اصلی فروپاشی ایران مورد توجه جدی قرار گرفته است. 
در واقع دشمن با هدف «ایجاد شکاف داخلی» و «تضعیف انسجام اجتماعی» بر تقویت عملیات سایبری، خرابکاری اقتصادی و جنگ روانی برای تحریک نارضایتی‌ها، بهره‌برداری از فشار تحریم‌ها و حمایت از فتنه‌های قومی- اجتماعی برای ایجاد تفرقه در جامعه و هماهنگی با امریکا برای فشار دیپلماتیک- اقتصادی، به جای عملیات نظامی پرخطر تمرکز کرده است. در چنین شرایط خطیر و تاریخی‌ای که تقابل با دشمن به مراحل حساس، سرنوشت‌ساز و وجودی رسیده است. مردم و مسئولان نیازمند اهتمام ویژه به وظایف و تکالیف خود هستند. مسئولان و تصمیم‌گیران باید توجه داشته باشند که تقویت امنیت ملی در عصر جنگ شناختی، بدون توجه جدی به انسجام اجتماعی و تاب‌آوری اقتصادی ممکن نیست. مدیریت هوشمند تنش‌های اجتماعی، کاستن از فشار‌های معیشتی، اولویت‌دادن واقعی به عدالت اقتصادی در سیاست‌گذاری و ارائه بودجه‌های کارآمد، شفاف و مردم‌پایه و با دید افزایش تاب‌آوری ملی، الزامات مهم امنیت ملی در شرایط کنونی هستند. 
مردم و نخبگان اجتماعی نیز باید هوشیار باشند که شناخت هدف دشمن، شرط نخست خنثی‌سازی آن است. دامن‌زدن به دوقطبی‌ها، تقابل‌های فرسایشی و شکاف‌های هویتی – آگاهانه یا ناآگاهانه – بازی در زمین راهبرد دشمن است. حفظ وحدت و مراقبت از سرمایه اجتماعی، امروز نه یک توصیه اخلاقی، بلکه یک کنش راهبردی است. امروز همه ایرانیان از هر قومیت و آیینی و از هر سلیقه و گرایش سیاسی، یک ملت واحد هستند که در یک کشتی واحد مستقر هستند که مورد تهاجم دشمن است، از این رو هرکس باید با شناخت شرایط خطیر کنونی تمام تلاش خود را در خنثی‌سازی اراده دشمن انجام دهد. 
تغییر ادبیات رژیم صهیونیستی درباره ایران، نشانه ورود تقابل به مرحله‌ای جدید است؛ مرحله‌ای که در آن، موشک‌ها در کنار روایت‌ها و پدافند‌ها در کنار انسجام اجتماعی معنا پیدا می‌کنند. اگر دیروز میدان نبرد در آسمان و زمین بود، امروز در ذهن و قوه شناختی و ادراکی جامعه امتداد یافته است. 
در این نبرد، پیروزی از آن جامعه‌ای است که اختلافاتش را مدیریت کند، معیشت و اقتصادش را ترمیم نماید، روایتش را خودش بسازد و انسجامش را حفظ کند. انسجام اجتماعی و وحدت ملی، امروز فقط یک فضیلت اخلاقی یا حتی اجتماعی نیست؛ خط مقدم امنیت ملی و جلوگیری از نابودی هویت و تاریخ پرافتخار و سربلندی به نام ایران است.