روزنامه اعتماد
1404/10/08
داعي به فلسفه و حكمت
پنجم ديماه امسال مصادف بود با نود و يكمين سالروز تولد غلامحسين ابراهيمي ديناني، استاد نامآشناي فلسفه اسلامي. دكتر ديناني براي اهل فلسفه و حكمت در ايران نامي آشناست. او سالها استاد دانشگاه تهران بود و شاگردان زيادي را پرورش داد. حضور ديناني در تلويزيون رسمي و گفتارهايش در برنامههاي عمومي موجب اقبال عموم به او شده است. همچنين در كارنامه دكتر ديناني، كتابهاي فراواني به چشم ميخورد كه از آن ميان ميتوان به اين عناوين اشاره كرد: قواعد كلي فلسفي در فلسفه اسلامي، دفتر عقل و آيت عشق، ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام، وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامي، شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، نيايش فيلسوف، درخشش ابن رشد در حكمت مشاء، عقلانيت و معنويت، اسماء و صفات حق و... غلامحسين ابراهيمي ديناني متولد 5 ديماه 1313 در دينان از توابع شهر درچه اصفهان، پس از تحصيلات ابتدايي، تحصيلات خود را در مدرسه علميه نيماورد اصفهان ادامه داد و پس از گذراندن دوره سطح و مقدماتي در سال 1333 به حوزه علميه قم رفت و در آنجا علوم سنتي و اسلامي را آموخت. ديناني همچنين تحصيلات دانشگاهي خود را در دانشگاه تهران آغاز كرد و در سال 1352 از رساله دكتراي خود دفاع كرد. ديناني پس از فارغالتحصيلي نخست در دانشگاه فردوسي مشهد مشغول به تدريس شد و در سال 1362 به دانشگاه تهران آمد و تا زمان بازنشستگي در اين دانشگاه به تدريس فلسفه اسلامي مشغول بود. به مناسبت تولد اين استاد شناخته شده، كنفرانس بينالمللي «ماجراي فكر فلسفي در انديشههاي غلامحسين ابراهيمي ديناني» با هدف بررسي نظاممند ميراث فلسفي و فكري استاد ديناني و واكاوي جايگاه او در تداوم و تحول تفكر فلسفي معاصر ايران و جهان اسلام با حضور جمعي از استادان و پژوهشگران فلسفه و جامعهشناسي، به همت پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي روزهاي 5 و ۶ ديماه برگزار شد.نياز به ديالوگ جدي داريم
سيد جواد ميري
در ابتداي اين همايش سيد جواد ميري، جامعهشناس درباره علت و ضرورت برگزاري اين همايش و چرايي بازخواني تراث حكمي خودمان گفت: ما در سه سطح نياز به ديالوگ جدي داريم. نخست سطح ملي، دوم سطح جهان اسلام و سوم سطح جهاني. در سطح ملي بيماري جدي ميان انديشمندان و محققان و نظريهپردازان ما وجود دارد كه يكديگر را نميخوانند و آثار يكديگر را مورد خوانش انتقادي قرار نميدهند. در سطح منطقهاي يعني جهان اسلام به معناي وسيع كلمه، هم به صورت بنيادين وارد گفتوگوهاي انتقادي به مانند ديالوگهاي ماندگار بين امام محمد غزالي و ابنرشد در شرق و غرب جهان اسلام نشدهايم. در سطح جهاني نيز تصويري از ايران ساخته شده است كه عميقا با هستي تمدني و بنياد فرهنگي ما فاصلههاي معناداري دارد. براي زدودن آن نيازمند بازآرايي صحنه هستيم. مقصودم از بازآرايي صحنه اين است كه هنگامه آن رسيده مسير ترجمه را دو طرفه كنيم و به جاي ترجمه صرف آثار ديگران در اروپا و امريكا، به سمت ترجمه ميراث فكري و فرهنگي خويش در سطح جهاني دست بزنيم. اما صرف ترجمه آثار بدون مفهومپردازي آنها نميتواند در سطح جهاني انعكاس بنيادين ايجاد كند و اين مستلزم آن است كه ما در صحنه ايراني و صحنه تمدن اسلامي آثار يكديگر را بخوانيم و مورد خوانش انتقادي قرار دهيم و مفاهيم خلق شده در اين تراث و آثار را جدي بگيريم.
ميري در ادامه گفت: به نظرم براي دگرگون كردن تصويري كه در جهان از ما برساختهاند، هيچ راهي بهتر و موثرتر از گفتوگوها علمي نيست. اما براي نيل به اين مقصود نيازمند فهم جايگاه دانشگاه در كليت نظام جامع سياستگذاريها در كشور هستيم و در اين بستر بايد اين پرسش را مطرح كنيم كه در دانشگاه چه سنخ از مواجهه با سياست را بايد سامان دهيم. آيا مواجهه سياسي با سياست يا مواجهه فكري با سياست در دانشگاه سامان بگيرد. به نظرم اولي ما را به بنبست فكري در دانشگاه ميكشاند، اما دومي افقگشا و مشكلگشا خواهد بود. از اين منظر اگر به آثار فلاسفه و متفكران معاصر ايران و سنتهاي فكري متنوع در جهان اسلام بنگريم، آنگاه شايد افقهاي نويني پيش روي ما در جهان ايجاد گردد.
آنچه ميخوانيد گزارش بخشي از چكيده مقالاتي است كه به اين همايش ارسال شده است.
سكوت در انديشه ديناني و ويتگنشتاين
ليلا اردبيلي
مساله سكوت در نسبت با زبان و معنا، يكي از نقاط تلاقي مهم ميان انديشه غلامحسين ابراهيميديناني و لودويگ ويتگنشتاين است. هر دو متفكر بر محدوديت ذاتي زبان تأكيد دارند و بر اين باورند كه تمامي ساحتهاي معنا در قالب گزارههاي زباني قابل بيان نيستند. با اين حال، نحوه تفسير آنان از سكوت، تفاوتي بنيادين در تلقيشان از تفكر و حقيقت را آشكار ميسازد.
ويتگنشتاين، بهويژه در رساله منطقي- فلسفي، زبان را نظامي براي بيان امور واقع ميداند و مرزهاي آن را مرزهاي جهان معنادار تلقي ميكند. از نظر او، آنچه به حوزههايي چون اخلاق، دين و متافيزيك تعلق دارد، قابل گفتن نيست، بلكه صرفا ميتواند خود را نشان دهد. سكوت در اين چارچوب، نشانه رسيدن زبان به حد منطقي خود و پاياني ضروري براي گفتار معنادار است.
در مقابل، ديناني زبان را افق شكلگيري تفكر و خودآگاهي ميداند، اما همزمان بر ناتواني آن در احاطه كامل بر حقيقت تأكيد ميكند. سكوت در انديشه ديناني نه پايان تفكر، بلكه صورت فشرده و ناب آن است؛ وضعيتي كه در آن معنا حاضر است، اما به دليل شدت و عمق خود، از قالب واژهها فراتر ميرود. از اين منظر، سكوت نتيجه بلوغ عقل و آگاهي از مرزهاي زبان است، نه صرفا پذيرش ناتواني آن.
مقايسه اين دو ديدگاه نشان ميدهد كه سكوت نزد ويتگنشتاين عمدتا نقشي سلبي دارد، در حالي كه نزد ديناني صورتي ايجابي و معرفتي مييابد. اين تفاوت، به دو تلقي متمايز از حقيقت بازميگردد؛ حقيقت بهمثابه امري ناگفتني اما نشاندادني در انديشه ويتگنشتاين، و حقيقت بهمثابه حضوري فراتر از زبان اما قابل ادراك در انديشه ديناني. بدينسان، سكوت در يكسو مرز زبان است و در سوي ديگر افق استمرار تفكر.
ديناني تدوينگر قواعد فلسفي
شهين اعواني
در كار تدوين يا تنظيم قواعد فلسفي در فلسفه اسلامي تا سال ۱۳۹۸ق برابر با ۱۳۵۷ شمسي كاري انجام نشده است. به عبارت ديگر ما در كنار كتابهاي مختلف در موضوع قواعد فقهي، كتابي پيرامون قواعد فلسفي نداشتيم. به رغم آثار معتبري كه از فارابي، ابوعليسينا، صدرالمتالهين، شيخ اشراق، ابوعلي سينا و... انتشار يافته بود كه آن هم اغلب بدون تصحيح منقح، از گردآوري قواعد فلسفي نظير «انتقال اعراض محال» يا «قاعده امكان اشرف» يا «كل ازلي لايمكن ان يفسد» و صدها قواعد فلــسفي ديگر نشاني نبود. دكــتر ابراهيميديناني در تاريخ فلسفه اسلامي اولين متفكري است كه به اين امر مهم پي برده، و عنوان رساله دكترياش در رشته فلسفه اسلامي دانشگاه مشهد «قواعد كلي فلسفه در فــلسفه اسـلامي» به راهــنمايي اســتاد سيدجلالالدين آشتياني (۱۳۰۴- ۱۳۸۴) - از بزرگترين حكما و شارحان حكمت اسلامي در ايران- انتخاب كرده است. ايشان در رساله خود به بررسي و تنظيم قواعد فلسفي بيشتر آثار فلاسفه و متكلمين اسلامي را مورد مطالعه و پژوهش قرار داده كه ماحصل آن پژوهشها به صورت رسالهاي شامل پنجاه قاعده فراهم گرديد و بعد از آن هم تحقيق در اين زمينه را ادامه داد و مجموعا در سه جلد، به ۱۵۰ قاعده و شرح تفصيلي هر قاعده بسط داد. ايشان به قواعدي در مباحث فلسفه اولي كه كليترين و عموميترين مسائل هستي را تشكيل ميدهد، پرداخته و آنان را تحت عنوان «قواعد فلسفي» معرفي كرده است. اين قواعد فلسفي معمولا از چنان عموميت و كليتي برخوردارند كه ميتوانند نسبت به ساير مسائل داراي حكم زيربنا و نقش سازنده باشند.
ديناني و مواجهه ابراهيمي با فلسفه
حميدرضا آيتاللهي
استاد ابراهيمي ديناني را اغلب با گفتارهاي حكيمانهشان در تلويزيون يا با آثار متعددي كه در فلسفه اسلامي منتشر كردهاند مخصوصا ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام ميشناسند. اما اين نمودها نميتواند روح پرتلاطم و جستوجوگر ايشان را نشان دهد. كساني كه مدتي با ايشان حشر و نشر داشتهاند جلوههايي از انديشهورزي و تكاپوهاي فلسفي ايشان را به گونهاي ديگر ميشناسند. در چهل سالي كه از دور و نزديك با ايشان مراوده داشتهام و بسيار اوقات كه با ايشان همقدم (به معناي واقعي كلمه) بودهام از ايشان روحيهاي پويا و تكاپوگر در مواجهه با انديشههاي فلسفي ديدهام. استاد انديشههاي فلسفي را براي يادگيري يا پاسخگويي نديدهاند. به نظر من ايشان همواره از هر انديشه فلسفي به هر صورت استقبال كردهاند و هيچگاه با پيشزمينههاي ذهني خودشان دست رد بر آنها نزدهاند. به نظر من ايشان همانند ابراهيم عليهالسلام هر نظريهاي را آن چنان پذيرا در بر ميگرفتند كه گويي ديدگاه خود را در راستاي آن تنظيم كردهاند. اين ديدگاه هرچند كفرآميز باشد نميتوانسته است مطرود ايشان باشد، همانگونه كه ابراهيم با آغوش باز گاهي پرستش خورشيد و زماني ماه و مدتي ستارگان را پيشه خود كرده بود. اما ايشان همانند ابراهيم در اين مواجهه درنگ نكردهاند و سكني نگزيدهاند. روح جستوجوگر و عقل همواره نقّادِ ايشان سعي كرده است ارزيابي منطقي از موضعهاي متفاوت فلسفي كه مواجه ميشوند داشته باشد. اگر كسي ايشان را نشناسد نميتواند درك كند كسي كه از زواياي معرفت در تلويزيون سخن ميگويد چرا اينگونه ديدگاههاي كفرآميز را جدي ميگيرد. به ياد دارم خودشان در يك همقدمي كه با ايشان داشتم خود را اينگونه معرفي ميكردند كه «من هر روز يك كفر و يك ايمان را تجربه ميكنم». فلسفهورزي الحادي همانگونه ايشان را به هيجان ميآورد كه معرفتهاي ناب عرفاني. بيشترين چيزي كه ايشان را به هم ميريخت آن بود كه كساني به نگرشهايي هرچند شرعي دل بسته باشند بيآنكه توانسته باشند همواره آنها را در معرض نقادي قرار داده باشند. اين همان فلسفهانديشي ناب است و ايشان در نظر من نمونهاي والا از فلسفهورزي هستند. من از ايشان مسالهيابي در فلسفه را آموختهام و پرسشگري فعال را مشق كردهام و فرصت نو به نو شدن را يافتهام.
امتناع امر سياسي در فلسفه اسلامي
احمد بستاني
غلامحسين ابراهيمي ديناني را ميتوان از مهمترين نمايندگان فلسفه اسلامي در نيم قرن اخير محسوب كرد. او به ويژه در ترويج فلسفه اسلامي در دانشگاه نقش مهمي برعهده داشته است. ويژگي مهم نوشتههاي ديناني اين است كه كوشيده است فلسفه اسلامي را، ضمن حفظ روح سنتي و پيچيدگيهايش، با شيوهاي تاحد امكان روشن، سنجشگرانه، و دانشگاهي صورتبندي و بيان كند. از اين حيث ديناني جايگاهي اگر نگوييم بينظير، بيشك كمنظير در نشر مكاتب، مفاهيم و ادوار مختلف فلسفه اسلامي داشته است.
بدين معنا او را صرفا نميتوان در چارچوب فلسفه سنتي اسلامي توضيح داد. نوشتههاي او در دوگانهاي ظريف ميان فلسفهورزي سنتي و انديشهنگاري مدرن قرار ميگيرد. از يكسو، تفطن او به ضرورت تدوين رسالهاي در باب قواعد و اصول فلسفه اسلامي، يا نگاه باريكبينانه او به نزاع فلاسفه با متكلمان و صوفيان، و در نهايت پرهيز از حاشيهنويسي سنتي درچارچوب مفروضات يك سنت خاص و توجه به تقريبا تمامي شخصيتها و جريانهاي فلسفي اعم از ابن رشد، ابنسينا، سهروردي و سنتهاي مشايي و اشراقي و صدرايي همگي نشاندهنده آگاهي نسبي او به الزامات پردازش نوين فلسفه اسلامي است.
با وجود اين، در نوشتههاي ديناني تقريبا هيچ توجهي به حكمت عملي و انديشه سياسي مشاهده نميشود. در قرون اوليه دوره اسلامي، سياست و حكمت عملي بخشي جدايي ناپذير از فلسفه اسلامي بود، اما به تدريج توان انديشيدن در باب سياست و امور عملي را از دست داد. اين سير را جواد طباطبايي تحت عنوان «زوال انديشه سياسي در ايران» مورد مطالعه قرار داده است. ديناني هرچند اين ايده طباطبايي را، در كتاب «ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام» نقد كرده است، اما نوشتههاي خود او از هرگونه تاملي در انديشه سياسي خالي است. اساسا در دنياي جديد، دستگاه فكري فلسفه اسلامي متاخر، آنگونه كه امثال ديناني آن را نمايندگي ميكنند، بدون بهرهگيري از پرسشهاي فلسفه جديد و بازنگري اساسي در فهم اين سنت و امكانات و محدوديتهايش، قادر به تامل درباره سياست نخواهد بود و تنها ميتواند يا از كنار امر سياسي به سكوت بگذرد يا فهمي ايدئولوژيك شده از آن عرضه كند. ديناني هرچند راه نخست را برگزيد، اما در زمره حكيماني است كه با سياستزدايي از سنت فلسفي راه را بر ايدئولوژيك شدن آن هموار ساخت.
نقدي بر بازخواني ابنرشد رويكردها و كاستيها
قاسم پورحسن
ابنرشد در سنت عقلانيت اسلامي، متفكري مهم و اثرگذار است، اما مواجهه محققان معاصر همچون محمد عابدالجابري و غلامحسين ديناني با انديشه او بهرغم كوشش شايسته آنان، نابسنده بوده و از وجههنظر خود آنان و نه بنيانهاي فكري ابنرشد صورت گرفته است. برخي روايتي درون ميراثي از وي ارايه دادهاند كه غايت آن بازيابي انسجام متافيزيكي و نظام عقلي آراي وي ميباشد، چنانكه در رويكرد ديناني مشهود است. برخي ديگر كوشيدند تا تفسيري تاريخمدار و گفتماني كه ابنرشد را بهمثابه نقطه گسست و احياي عقلانيت در تمدن اسلامي ميفهمد، ارايه دهند، رويكردي كه الجابري نمايندگي آن را بر عهده دارد.
چرا هيچيك از خوانشها تلاش نكردند تا مديون بودن ابنرشد به ابنسينا و غزالي را مطمح نظر قرار دهند؟ يا چرا تاكنون در فهمي كاملا انتقادي به خود ابنرشد از روش تفسيري او نسبت به ارسطو، خوانشي ارايه نشده است؟ چرا ابنرشد به عنوان يك شارح ارسطو و نه يك فيلسوف مستقل بررسي شده و به كدام اسباب خود ابنرشد ميكوشد تا خود را به عنوان يك شارح سنت ارسطويي جلوه دهد؟ به تعبير ژيلسون اين روش ابنرشد چه معضلاتي در معرفي سنت فلسفه اسلامي به غرب را در پي داشته و چه كاستيها را به بار آورده است؟
مقايسه ميان دو رويكرد جابري و ديناني در ذيل «ابنرشد پژوهي» با توجه به گرايش هر دو محقق به ابنرشد، عرصهاي فراخ براي واكاوي تمايزهاي بنيادين در حوزه فلسفه تطبيقي و هرمنوتيك متون فلسفي-اسلامي پديد ميآورد. هر دو با دلدادگي سراغ ابنرشد رفتند، يكي با عنوان «درخشش» و ديگري با عنوان ايدئولوژيكي فيلسوف عرب كه ميتواند بنياني براي احياي عقل عربي باشد! گرچه روش و نوع خوانش جابري بر نوع مطالعه ديناني برتري آشكاري داشته و اساسا ديناني نتوانسته ابنرشد را ازحيث تبارشناختي و گفتماني مورد مطالعه قرار دهد اما كاستيهاي بازخواني جابري به خصوص روي آوردن او به منظري ايدئولوژيك سبب شده است تا تمام دستاوردهاي روشي او خدشهدار گردد.
هريك از اين دو خوانش، عليرغم دفاع مشترك از جايگاه عقل در سنت اسلامي، بر مباني روششناختي و افقهاي معرفتي ناهمگون استوار گشته و اين ناهمگوني مبنايي، به نتايج و تلقيهايي كاملا متباين و البته پراشكال در فهم ميراث ابنرشدي انجاميده است. هر دو به بازگشت قابل تأمل و قابل پرسش ابنرشد به ارسطو و گسست از سنت فلسفي فارابي و ابنسينا، نه در ظاهر بلكه در بنيان بيتوجه بوده و نتوانستند دريابند بدون منظومه فارابي- ابنسينا، ابنرشد ظهور نميكرد.
فلسفه و جهان؛ فلسفه بهمثابه ظهور جهان انديشه
سيدمحمد تقي چاوشي
نخستين اثر پر حجم و فخيم آقاي دكتر ابراهيمي ديناني، ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام است. اين كتاب وارونِ هر اثر مشابه ديگري كه در تاريخ فلسفه و خاصه تاريخ فلسفه اسلامي نوشته شده است، اثري تاريخ فلسفهاي نبود و نيست و بهرغم آنكه هر خوانندهاي با خواندنِ برنام كتاب بيدرنگ خيال ميبرد نوشتاري در تاريخ فلسفه است، كاري تحقيقي-تحليلي و استدلالي است. لكن، ويژگي اثر دكتر ديناني آن است؛ كه به عوض التفات در زندگي و آثار و ذكر پارهاي اقوال از اين متفكر و آن انديشمند يا توجه به دورههاي مختلف و اعصار و امصاري كه متفكراني را به جهان انديشه معرفي كردهاند، بر انديشهها و برتوابع و توالي و لوازم آنها متمركز شده است. در پارهاي مباحث كه قضا را اندك هم نيست، ميكوشند تا ريشه نزاع و مناظرات و مجادلات را آشكار كنند. اين كار سادهاي نيست و اهل فن به خوبي ميدانند كه چقدر دشواري در سر راه چنين كارهايي وجود دارد. اينكه نزاع ميان فلاسفه با اهل كلام و درگيريهاي فريبندهاي كه كلام براي انديشه در جهان فكري ما پديد آوردهاند، تا چه اندازه براي رشد انديشه در ميان ما موثر بوده است يكي از زيباترين بخشهاي كار آقاي دكتر ديناني است. ازجمله ملاحظات ميتوانيم به مفهوم جهان اسلام كه در برنام كتاب هم آمده، اشاره كنيم. انديشه فلسفي نه در جهان اسلام و نه در ايران پا گرفته است. انديشه فلسفي در جان انسانِ ايراني-اسلامي جريان يافته و ساري شده است. براي بررسي چنين ملاحظهاي نخست بايد معناي جهان، سپس معناي فلسفه و انسان و جهان و پيوند آن با انسان آشكار شود.
ديناني؛ داعي به فلسفه و حكمت ستايشگر عقل و معرفت
رضا سليمان حشمت
با تحول بزرگ تاريخي در يونان باستان در ميان همه خصوصيات و اوصاف آدمي صفت علم و آگاهي اصل در انسانيت او و مرتبه عقل و نطقش فصل او از ديگر حيوانات بازشناخته شد. آنچه در لسان ارسطو از آن به Zoon logon echonتعبير شده بيانگر آن است كه عقل و قوه ناطقه مقوم ذات و ماهيت انسان و مايه فطانت و ذكاوت اوست. هر سه حوزه حكمت نظري و حكمت عملي و صناعت منوط و وابسته به آگاهي و معرفت و عقل و درايت است. بر اين اساس اينكه آدمي موضوع شناسايي است از همان آغاز فلسفه و منطق يوناني تاسيس و تقويم شده بود اما اينكه آدمي به عنوان موضوع شناسايي بشري مدار و محور همهچيز قرار گيرديعني بشر انگاري و موضوعانگاري طرح شود البته به گشت تاريخي فلسفه در دوره جديد و به «ميانديشم» دكارت تعلق دارد. حكمت و فلسفه در عالم اسلام و حتي در همان يونان باستان اين موضوع آگاهي (سوژه انساني) را هرگز خودبنياد و منفصل از مراتب علوي عالم تلقي نميكرد و او را با مبادي عاليه وجود مرتبط و متصل ميانگاشت نه آنكه عقل مشترك را عقلي را كه ميان همه انسانها يكسان تقسيم شده مناط عقلانيت آدمي بگيرد. تفاوت ديگر آن است كه در تجدد فيلسوف در جستوجوي يقيني است كه او را به دانشي مطلق يا علمي متقن واصل گرداند كه در اين حال پرسندگي در تفكر فلسفي به محاق خواهد رفت و بر تحقيق فلسفي مهر پايان خواهد خورد. حكمت برخلاف اين طرز تلقي نسبت به فقر ذاتي و عينالربط بودن وجود آدمي خودآگاه است و پرسندگي در آن را تا بينهايت انجام و پاياني متصور نيست. افزون بر اينها در حكمت نفس و جان نزاهت و تجرد و تزكي پيدا ميكند و عقل خالص شده و روح صفا و جلا يافته در سلوك حكمي به منصه ظهور ميرسد.استاد دكتر ابراهيمي ديناني را توفيق چنان يار آمده كه توانسته در محضر عالمان وارسته و حكيمان دانادلي همچون مرحوم رفيعيقزويني و مرحوم علامه طباطبايي كه سلسله اساتيدشان تا به آقا محمد بيدآبادي در حوزه اصفهان و از آنجا به شاگردان ابوعلي سينا ميرسد حضوري معرفتطلبانه پيدا كند و در دانشگاه نيز از سبك و سياق تعليم دانشگاهي و علوم فلسفي رايج در آن تجربه زيستهاي حاصل آورد.
نظر به اين اوصاف ايشان را در روزگار ما در زمانه عسرت همتي است سلبي در مقابله با ظاهربيني اهل ملل و مدعيان ديانت و سطحينگري و زبونانديشي اصحاب نحل و مدعيان علم و ترقي كه هركدام به گونهاي برآنند كه بر مساعي فلسفي و معرفت حكمي مهر پاياني نهند.
زبان فارسي و هويت ايراني در انديشه ابراهيمي ديناني
سيدمصطفي شهرآييني
هرگاه سخن از فلسفه اسلامي به ميان ميآيد، بيدرنگ متون كلاسيك عربي فلسفه اسلامي به ذهن ميرسد كه ميتوان گفت كمابيش بيشترِ نزديك به همه آنها را ايرانيان ـ هرچند به زبان عربي ـ نوشتهاند. شايد از مهمترين آنها بتوان به آثار ابنسينا، شيخ اشراق و ميرداماد و ملاصدرا اشاره كرد كه اين سنت عربينويسي تا همين امروز كه در آن به سر ميبريم، همچنان ادامه دارد و ميتوان براي نمونه، به آثار علامه طباطبايي از جمله، بدايهالحكمه و نهايهالحكمه، اشاره كرد. اين امر شايد در روزگار كهن كه زبان عربي در آغاز زبان قوم فاتح عرب بود و بعدها نيز رفتهرفته در مقام زبان ميانجي (Lingua Franca) در تمدن اسلامي ميان اقوام گوناگون در بلاد اسلامي عمل ميكرد، پذيرفتني باشد اما در روزگار كنوني ديگر نميتوان پذيرفت كه همچنان زبان عربي محور آثار فلسفه اسلامي باشد و گذار از زبان عربي به زبان فارسي هنوز براي كمتر كسي در ميان اهالي فلسفه اسلامي موضوعيت داشته باشد.
دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني از معدود انديشمندان ايراني در زمينه فلسفه اسلامي است كه همواره هويت ايراني و زبان فارسي براي ايشان برجستگي ويژهاي داشته و دارد و در سخنان و نوشتههاي خويش نيز بدان آشكارا اشاره دارد. براي ايشان فردوسي، نماد هويت ايراني است و هرگاه دامنه سخن به ايران و ايراني و زبان فارسي ميكشد، شورمندانه داد سخن ميدهند. ايشان حتي خاستگاه فلسفه را نه يونان كه ايران باستان ميدانند و اين را، به اذعان خويش نه از سر باستانگرايي يا شعوبيگري، كه با استناد به منابع و مراجع معتقدند. استاد ديناني زبان عربي را در بالاترين سطح ميدانند و تسلط كاملي به متون و منابع كلاسيك فلسفه اسلامي دارند و با اين همه، ضرورت توجه به زبان فارسي نه تنها در مقام سخن، كه در آثار فارسي ايشان هويداست. از ايشان دو مجموعه دفتر عقل و آيت عشق و ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام به زبان فارسي روان و خوشخوان در دست است كه افزون بر نگارش به فارسي، شاهد كوشش ايشان براي عموميسازي فلسفه و ترويج دانايي براي همگان نيز هستيم. اين مهم را ايشان در حضور پررنگ در محافل علمي و سخنرانيهاي متعددشان نيز پي ميگيرند.
ديناني و پرسش از حيث تاريخي تفكر فلسفي در جهان اسلام
محمد جواد صافيان
يكي از مهمترين آثار دكتر ديناني كتاب سه جلدي ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام است. اين كتاب در ميان آثاري كه در خصوص تاريخ فلسفه اسلامي نوشته شده است جايگاه ويژهاي دارد. ديناني در اين كتاب به جاي آنكه چنانكه معمول است از فيلسوفان شروع كنند و به اصطلاح مباحث را فيلسوفمحور پيش ببرند، به ويژه در جلد اول به مسائل پرداختهاند. مسائل مهمي چون مخالفت و ستيز با فلسفه، نوميناليسم و انكار كليات، سوءفهم در مسائل فلسفي و... در مجلدات دوم و سوم نيز با طرح مسائل مختلفي به تأمل بر فلسفه فيلسوفان مسلمان پرداختهاند. زبان كتاب گرچه زباني فني است اما روشن و روان بدون تقييد است. اما پرسش اين است كه آيا در كتاب جريان فكر فلسفي در جهان اسلام، حيث تاريخي فلسفه بهطور عام و تفكر فلسفي در جهان اسلام بهطور خاص مورد توجه قرار گرفته است؟منظور از وصف «تاريخي» در اينجا معناي تاريخنگارانه كلمه نيست. بلكه به معناي تعلق يك فكر به تاريخ و متقابلا تعلق تاريخ به يك فكر خاص است. پرسش را ميتوان به عبارت ديگر اينگونه مطرح كرد: با توجه به مخالفتهاي شديدي كه در عالم اسلام با فلسفه ميشود و حتي فلاسفه تكفير ميشوند آيا ميتوان گفت فلسفه ذاتا به تاريخ عالم اسلام تعلق دارد؟ چنانكه ميدانيم فلسفه در يونان حادث شد و از آنجا توسط مسلمانان و به ويژه ايرانيان اخذ گرديد و با اجتهاد در آن فلسفه اسلامي تاسيس گرديد. حال پرسش اين است كه با اين اجتهاد آيا ميتوان گفت فلسفه به تاريخ ايران در اسلام تعلقي ذاتي و اساسي پيدا كرده است؟ در صورتي كه پاسخ مثبت باشد ماهيت اين تعلق چيست و در صورتي كه پاسخ منفي است، اين پرسش مطرح خواهد شد كه چه تفاوت اساسي بين تفكر فلسفي و تفكر ديني در عالم اسلامي وجود دارد؟
ابراهيمي ديناني و بازانديشي سير فلسفه در دوره اسلامي
حسين كلباسي اشتري
مجموعه پژوهشها و آثاري كه به سير فلسفه، كلام و علوم عقلي در جهان اسلام پرداختهاند، شامل كتب تراجم، رجال، ملل و نحل، فهرستها و آثار مربوط به عقيده نگاري و فرقهنگاري در جغرافياي اين تمدن، به علاوه نوشتهها و تحقيقات اسلام شناسان و شرقشناسان در اين زمينه به ويژه در دو قرن اخير، از شمار بيرون است. فراهم آمدن فهرست و نمايهاي كامل از اين آثار، امكان استخراج خطوط مشترك و نيز ويژگيهاي اختصاصي اين دسته از نوشتهها را روشن ميسازد. در دهههاي اخير نيز مجموعههايي در يك يا چند مجلد با عنوان «تاريخ فلسفه اسلامي» به زبانهاي مختلف منتشر شده و خوشبختانه برگردان به فارسي بخش مهمي از آنها نيز صورت پذيرفته است. در زمانه ما، كوشش استاد ابراهيميديناني در ترسيم خطوط كلي تحولات فلسفي عالم اسلام دست كم از اين امتياز برخوردار است كه به طرحي نو و بديع، متفاوت از الگوهاي رايج شرقشناسي روي آورده است و به ويژه با تمركز بر عنصر عقلانيت به منزله روح و دغدغه مشترك اصحاب فلسفه و كلام، روايتي خِردمحور از اين تاريخ را عرضه كرده است.
پيام رييسجمهور به كنفرانس بینالمللی بزرگداشت استاد دینانی برگزاري كنفرانس بينالمللي «ماجراي فكر فلسفي در انديشههاي غلامحسين ابراهيمي ديناني» از سوي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي فرصت مناسب و شايستهاي براي ارج نهادن و تقدير از خدمات شايسته اين استاد برجسته و مبرز حكمت و فلسفه اسلامي است كه آثار بيش از نيم قرن تلاش مجدانه و مستمر وي در سپهر علم و فرهنگ و اعتلاي ايران اسلامي نمايان است. در زمانه امروز كه بحران معنا و هويت بيش از هر دوره ديگري خودنمايي كرده و بيشترين مخاطره را متوجه زيست عمومي بشر كرده است و از دل چنين غفلت هولناكي، تاريخ معاصر جنايتهاي بزرگ و تضييع حقوق بشر در سايه تبليغات دروغين رسانههاي مسلط در سطح جهان را ثبت و ضبط ميكنند، وجود و حضور چهرههاي تابناك و ارزشمندي كه همچنان معناگري هويت انساني را وظيفه خود دانسته و در جهت اشاعه و تبيين آن ميكوشند بسيار مغتنم و ارزشمند است.
بشرِ امروز گرفتار غفلت از معناي حقيقي زندگي و ابتلاي به مجاز است و در هاويه چنين ابتلايي از اهميت ناچيز زندگي مادي و حقارت كره زمين در برابر عظمت خلقت غفلت ميورزد. در حالي كه اگر به اين مهم آگاه باشد مسيري جز صلح و دوستي و راستي و پاكي را برنخواهد گزيد و دامان خود را به جنگ و كشتار و ظلم آلوده نخواهد ساخت. كليد اين آگاهي در بسط و گسترش حكمت، دانايي و معنويت است و راه گسترش حكمت گفتوگوست. نياز امروز ما ترويج و اشاعه گفتوگو در سطوح ملي، ديني و جهاني است و اين نوشدارويي است كه ميتواند بشريت در حال احتضار را علاج كند. وجود چهرههاي شاخص و گرانقدري كه با كاربست فلسفه و حكمت و تكيه بر گفتوگو مسائل بنيادين زندگي و هستي را مورد كندوكاو قرار ميدهند، نقد و بازخواني موقعيت جامعه انساني را در ايران، جهان اسلام و جهان معاصر ممكن و مهيا ميسازد.
در طي ساليان دراز كوشيده شده است تا با ايجاد مرز و حايلي كاذب ميان عقلانيت و معنويت، توسعه و دين، مليت و مذهب جستوجوگر معناي پيشرفت در تهي ساختن محتواي زندگي باشند، در حالي كه مجاهدت حكيمان برجسته مؤيد اين معنا بوده است كه معنويت همان دين عقلانيت يافتهاي است كه هيچ منافاتي با استدلال و برهان و منطق ندارد. هر اندازه كه دايره دانايي و آگاهي اين مدافعان عرصه معنا و ميدان خِرد وسعت يافته است، توانايي و تأثير مضاعفي نيز در گشودن اين گره داشتهاند. حكيم گرانقدر استاد ديناني از همين تبار است كه با تسلط و احاطه مثالزدني به متون و ساختار فلسفه اسلامي، توجه به تاريخ، سرچشمهها و فرآيندهاي شكلگيري حكمت و پيشينههاي ظهور آن و آشنايي و تسلط و تعمق نسبت به تفكر فلسفي جديد غربي، بر قله تلاقي حكمت اسلامي و خرد ايراني نشسته است.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
ترفند تندروها عليه دولت
داعي به فلسفه و حكمت
نفرینم باد اگر به سود کسی دیگری را زیان کنم
از دویدن كه حرف ميزنيم از چه حرف ميزنيم؟
آيندهاي مبهم براي جوانان
گذار پارادايمي از اقتصاد يارانهاي به واقعگرايي انقباضي
سه ماهواره ايراني كوثر، پايا و ظفر به مدار لئو پرتاب شدند
اعتماد و شفافيت خبري
بيضايي رفت و پرسشي كه بيپاسخ ماند
رفتار با زندانيها شاخص قانونمداري انسانگرايانه
عبور از اصلاحات خطر براي ايران
وقتي خديجه گريست!
آخرين سفرِ بهرام
از رقابت در شام تا رفاقت عليه اسراييل
احداث سدهاي جديد در حوضه درياچه اروميه
بودجه روي كاغذ واقعيتها زير ميز
سرويس مدارس از بينظمي تا بياعتمادي والدين
بودجهاي براي بقا نه براي اصلاح و توسعه
مسافر برميگردد جنازه را باور نكنيد
در پيچ و خم كوچههاي تهران
اعتماد و شفافيت خبري
بيضايي رفت و پرسشي كه بيپاسخ ماند
رفتار با زندانيها شاخص قانونمداري انسانگرايانه
عبور از اصلاحات خطر براي ايران
وقتي خديجه گريست!

