روزنامه اعتماد
1404/10/08
در پيچ و خم كوچههاي تهران
در روزهايي كه تهران ميزبان رويدادهايي چون آرتفر تهران، هفته ديزاين و ظهور فضاهاي هنري است كه هم در جامعه ما كهن هستند و هم نوپا، پرسشي قديمي با صدايي تازه تكرار ميشود: آيا جامعه ايران هنوز در مسير روشنگري گام برميدارد؟ پاسخ را ميتوان نه در بيانيهها و شعارها، بلكه در لايههاي پنهان اين رويدادها جستوجو كرد؛ جايي كه هنر و كنش فرهنگي نقش خود را ايفا ميكنند. برجهاي سر به فلك كشيده، قطعا تنها بروز مدرن شدن يك جامعه نيست؛ بلكه اين زيست پوياي فرهنگي است كه به صورت مستقل راه خود را با قدرت پيش ميبرد.ايونتها بيش از آنكه صرفا بازاري براي خريد و فروش آثار هنري باشند، به ميدان مواجهه انديشهها بدل شدهاند. در ميان هر كدام از اين گردهماييها، روح تازهاي به فرهنگ اين كشور تزريق ميشود. تنوع اين رويدادها در رسانهها و مدياهاي مختلف، از نقاشي و مجسمه تا هنرهاي نوين و مفهومي و ايونتهاي موسيقي خياباني نشان ميدهد كه هنرمند ايراني همچنان در حال پرسشگري است؛ پرسش از هويت، نسبتش با زادگاهش، حافظه جمعي، نسبتش با فضاي شهر، نسبت فرد با فضاي زيست خود و نسبت آن با جامعه. اين پرسشها، حتي زماني كه در قالب فرمي زيباشناسانه عرضه ميشوند، حامل ميل به شفافسازي و گفتوگو هستند؛ همان جوهرهاي كه روشنگري بر آن استوار است.
اين ايونتها گويا از دل شهر خاكستري تهران سر برآوردهاند و فريادي از جنس رنگ و ايدههاي جديد و كيفيت جديد زيستن سر ميدهند. هر چند نوپا، اما پويا هستند و مستقل؛ مخاطب خود را از ميان نسل جديد ايران پيدا كردهاند؛ نسلي كه دنبال كيفيتي جديد و نگاهي متفاوت به زندگي است.
هفته ديزاين تهران، آرتفر تهران و ايتفر ۱۴۰۴ نيز سويه ديگري از اين تلاش را آشكار ميكنند. طراحي، برخلاف تصور رايج، تنها به زيباسازي اشيا محدود نيست؛ بلكه به ساماندهي تجربه زيسته انسان مربوط ميشود. حضور طراحان جوان، استوديوهاي مستقل و پروژههايي كه به مسائل زيستمحيطي، دسترسپذيري و زندگي شهري و آثار هنري مختلفي مانند نقاشي و مجسمه ميپردازند، نشان ميدهد كه طراحي در ايران به ابزار نقد و اصلاح بدل شده است. وقتي يك طراح از مواد بازيافتي استفاده ميكند يا به مساله مصرفگرايي واكنش نشان ميدهد، در واقع در حال ترجمه يك دغدغه اجتماعي به زبان فرم است. ديگر فقط كاربرد و رفع نياز اوليه مساله نيست؛ اينكه چگونه توليد ميشود، با چه چيزي توليد ميشود، توسط چه شخصي توليد ميشود، چه رنگي دارد، نسبتش با فضاي شهري چيست و نسبتش با هويت من چيست، تمامي اين آيكونها ايجادكننده يك فضاي متحرك و پويا هستند. اين فرياد همان كاري است كه روشنگري در ساحت فرهنگ انجام ميدهد: تبديل آگاهي به عمل، تبديل انديشه و جهانبيني به نوعي لايفاستايل كه نسل جديد در پي خلق و حمايت از آن است.
اما شايد مهمترين نشانه تداوم اين مسير، فضاهاي هنري نوپايي باشند كه در سالهاي اخير در گوشه و كنار شهر شكل گرفتهاند. گالريهاي كوچك، فضاهاي پروژهمحور، كتابفروشي-كافهها و پلتفرمهاي مستقل، اغلب با منابع محدود اما انگيزهاي بزرگ فعاليت ميكنند. اين فضاهاي هنري از فضاي چهارديواري خود به بيرون آمدهاند و به صورت ملموس در خيابانهاي تهران، مخصوصا مركز شهر، به يك اتفاق جمعي بدل شدهاند؛ اعلاميهاي از وجود نسلي جديد. اين فضاها، برخلاف نهادهاي رسمي، انعطافپذيرند؛ آنها به هنرمندان جوان امكان آزمون و خطا ميدهند و مخاطب را به مشاركت دعوت ميكنند. روشنگري، اگر قرار است زنده بماند، نيازمند چنين فضاهاي مياني است؛ فضاهايي كه نه در قدرت حل ميشوند و نه در انزوا فرو ميروند. البته در اين راه يك مشكل وجود دارد و آن، اين است كه شايد اين جمعها، در عين آزاد بودن، همچنان به فراگيري لازم نرسيدهاند و منحصر به گروهي خاص هستند؛ اما هر روز اين گستره وسيعتر و پوياتر ميشود. سردمداران اين حركت، از نظر نگارنده، جوانان دانشگاهي هستند كه جور ديگر ميانديشند، جور ديگر لباس ميپوشند و دنبال ايجاد جهاني ديگر هستند.
در كنار آسيب محدود بودن جامعه مخاطب اين ايونتها، بايد به ياد داشته باشيم كه زيبايي و فعال بودن اين رويدادها، مشكلات، محدوديتهاي ساختاري و ناامني شغلي بسياري از كنشگران فرهنگي را هنوز حل نكرده، فقط كمي جاي تنفس ايجاد كرده است. مخاطب نيز در ميان دغدغههاي معيشتي، گاه فرصت تامل را از دست ميدهد. اما درست در همين شرايط است كه ارزش اين تلاشها برجستهتر ميشود. در روزگاري كه شرايط سخت اقتصادي، بسياري از مشاغل را نابود كرده، استمرار برگزاري رويدادها، حتي در مقياس كوچك، نشانه نوعي مقاومت مدني است؛ مقاومتي كه نه به معناي تقابل مستقيم، بلكه به معناي حفظ امكان انديشيدن است؛ نشانهاي از عمق فرهنگ غني اين مرز و بوم.
روشنگري در ايران امروز، نه يك پروژه كلان و يكدست، بلكه شبكهاي از فعاليتهاي مستمر نسلهاي گذشته تا به امروز است. اين مسير، شايد كند و پرپيچوخم باشد، اما توقفناپذير به نظر ميرسد. جامعهاي كه هنوز هنر را دوست دارد، فرهنگش را حفظ ميكند، هنوز به گفتوگو باور دارد و هنوز براي خلق فضاهاي مستقل تلاش ميكند، جامعهاي است كه اميد به روشنگري را زنده نگه داشته است.
در نهايت، اين فضاهاي هنري نوپا را ميتوان نه به عنوان رويدادهايي مقطعي، بلكه به مثابه نشانههايي از يك ميل جمعي خواند: ميل به ديدن، فهميدن و تغيير دادن كه روشنگري، بيش از آنكه مقصد باشد، فرآيندي مداوم است؛ فرآيندي كه جامعه ايران، از انقلاب مشروطه تا امروز، با تمام دشواريها هنوز آن را رها نكرده است.
دانشجوي مقطع كارشناسيارشد رشته نقاشي دانشگاه هنر ايران
عضو شوراي مشاوران نسل زد
دبير كميته فرهنگ و هنر شوراي نسل زد
سایر اخبار این روزنامه
ترفند تندروها عليه دولت
داعي به فلسفه و حكمت
نفرینم باد اگر به سود کسی دیگری را زیان کنم
از دویدن كه حرف ميزنيم از چه حرف ميزنيم؟
آيندهاي مبهم براي جوانان
گذار پارادايمي از اقتصاد يارانهاي به واقعگرايي انقباضي
سه ماهواره ايراني كوثر، پايا و ظفر به مدار لئو پرتاب شدند
اعتماد و شفافيت خبري
بيضايي رفت و پرسشي كه بيپاسخ ماند
رفتار با زندانيها شاخص قانونمداري انسانگرايانه
عبور از اصلاحات خطر براي ايران
وقتي خديجه گريست!
آخرين سفرِ بهرام
از رقابت در شام تا رفاقت عليه اسراييل
احداث سدهاي جديد در حوضه درياچه اروميه
بودجه روي كاغذ واقعيتها زير ميز
سرويس مدارس از بينظمي تا بياعتمادي والدين
بودجهاي براي بقا نه براي اصلاح و توسعه
مسافر برميگردد جنازه را باور نكنيد
در پيچ و خم كوچههاي تهران
اعتماد و شفافيت خبري
بيضايي رفت و پرسشي كه بيپاسخ ماند
رفتار با زندانيها شاخص قانونمداري انسانگرايانه
عبور از اصلاحات خطر براي ايران
وقتي خديجه گريست!

