یک بیت حافظ و یک قصیده شرمندگی؟!

فصل امتحانات خیلی چیز‌ها از شیوه‌ی آموزش مدارس بر والدین آشکار می‌شود، همان‌گونه که در زمان کرونا و آموزش مجازی آشکار شد. من به واسطه‌ی ارتباطی که با کانون‌های فلسفه‌ی علم کشور دارم، می‌دانم که آنان مدعی شیوه‌های آینده‌نگرانه در بازبینی کتاب‌های درسی هستند و روند کنونی را ناقص، ناکافی و بی‌توجه به نیاز‌های واقعی و آینده‌نگری می‌دانند. مثالی که می‌زنم شاید به کمک کسانی که می‌خواهند تغییراتی در کتاب‌های درسی و شیوه‌ی آموزشی بدهند، بیاید. یک دانش‌آموز دوره‌ی اول دبیرستان را با شعری از حافظ می‌سنجیم و شاید این آخرین‌باری باشد که او را با حافظ تنها می‌بینیم و چه‌بسا موجبات دل‌زدگی از شعر و بیزاری از مفاخر شعری را در او فراهم می‌آوریم. از فرزندم درس می‌پرسم. می‌رسم به پرسش از معنای این بیت در نمونه‌ی آزمون‌ها: «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد/ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»! از سکوت و سپس صدای لرزان او هنگام پاسخ‌دادن شرم می‌کنم. بیت را در گروهی که همه استاد سیاست و جامعه‌شناسی و فلسفه هستند می‌فرستم، چون می‌دانم بسا کسان معنای ظاهری این بیت را هم به‌درستی نمی‌داند چه رسد به تفسیر معنای باطنی شعر. همین‌گونه است! بهترین معنایی که می‌شود همان است که آن را از نظم به نثر درمی‌آورند، بدون این‌که معنی تمامی واژه‌ها را جزء به جزء بدانند! نسل زد می‌گویند ما را چه به شعر و شاعری؟! صریحاً می‌گویند ادبیات ما بیشتر شعر است و ما نمی‌خواهیم این مفاهیم شعری قرن‌های گذشته را بدانیم و بفهمیم! خب چگونه باید آنان را با این اشتباه‌شان آشنا و برای پیوستن به بحر عمیق شعر، قانع کرد؟ با ارغوان و جام عقیق و شقایق حافظ؟! من در پایان این نوشته تعریف ظاهر و باطن این بیت حافظ را به قدر وسع می‌آورم تا نشان دهم حتی دانش‌آموخته‌های ما با این مفاهیم بیگانه‌اند و نمی‌توان با این دست‌فرمان از آینده‌سازان ما چیزی ساخت که به کار آید. اما قبل از آن سخنی از یک فیلسوف بزرگ دارم که گواهی بر اهمیت درک واقعی «هنرِ شعر» است. چارلز سندرز پرس معمار پراگماتیسم که در متافیزیک پیوسته‌ی خود «قانون بزرگ تکامل کیهانی» را تئوریزه کرد، در سخنی شگفت‌انگیز با مقایسه یک شعر خوب و یک استدلال خوب می‌گوید: «کائنات چونان یک استدلال، ناگزیر یک اثر هنری عظیم است، یک شعر بزرگ، زیرا هر استدلال خوب، خود یک شعر و یک سمفونی است، همان‌گونه که هر شعر صادق، یک استدلال استوار است». کائنات چگونه یک شعر است؟ می‌توان در تبیینی از این نگاه پرس مدعی شد جهان یک تودة بی‌شکل از ماده نیست، یک نظام معنادارِ فهمیدنی است، چون ساختار منطقی دارد، درست مانند یک استدلال. ما جهان را به شکل یک متن می‌فهمیم، از طریق نشانه‌هایی که به یکدیگر اشاره می‌کنند، مثل مقدمات و نتایجی که یک استدلال منطقی را می‌سازند. پس استدلال خوب مثل شعر یا سمفونی است و مرز میان منطق و زیبایی کم‌رنگ می‌شود. یک استدلال اگر واقعاً خوب باشد، نه‌فقط درست، بلکه زیبا است، یعنی نظم، انسجام، ایجاز، و شگفتی‌هایی در خود دارد که آن را به یک قطعه موسیقی یا شعر نزدیک می‌کند. در ریاضیات نیز اغلب از «اثبات زیبا» صحبت می‌شود، چون هم استنتاج، درست است، هم دارای کیفیت هنری است. گفتن این‌که شعر صادق، یک استدلال صحیح است، چالش‌برانگیز است، چون ما معمولاً شعر را چونان امری ذهنی، استعاری، و عاطفی در نظر می‌گیریم، نه منطقی. اما شعر خوب، حتی اگر از منطق صوری استفاده نکند، دارای یک انسجام درونی و ضرورت بیانی است. شعر، صادق است، نه به معنای بازتاب واقعیت بیرونی، بلکه به معنای وفاداری به صدق درونی و تجربیات انسانی. اگر یک شعر صادقانه، احساس، تجربه یا درکی را منتقل کند و به گونه‌ای قانع‌کننده و سازگار اجزای خود را به هم پیوند دهد، درواقع مانند یک استدلال عمل کرده و از مقدماتی معنوی، به نتیجه‌ای معنوی رسیده است. در این نگاه، مرز میان «منطق» و «هنر» رنگ می‌بازد. در عمیق‌ترین سطح، یک استدلال خوب و یک شعر صادق، هر دو راه‌هایی برای کشف و بیان صدق و حقیقت هستند. اما در شرح بیت حافظ باید گفت که حتی معنای ظاهری آن بیت نیز این نیست که بگوییم ارغوان و سمن و نرگس و شقایق، چهار گل و گیاه هستند که در این بیت یک کار‌هایی هم با هم می‌کنند و یکی جام به دیگری می‌دهد و سومی نگران آن چهارمی می‌شود! ارغوان درختی است بهاری در نهایت سرخی که در فرهنگ‌های لغت آمده «درختی است با شاخه‌های باریک که در بهار تمامی شاخه‌های آن، گل سرخ می‌دهد و گل آن را نیز ارغوان می‌گویند». اما وقتی حافظ به ارغوان در ابیات مختلف اشاره می‌کند، استعاره‌ای از گونه‌های سرخ یار یا قرمزی شراب است. سمن نیز درختچه‌ای است که گونه‌های فراوان با رنگ‌های سرخ و زرد و سفید دارد و برخی گونه‌ها معطرند. جام عقیق هم جامی است که مانند عقیق قرمزرنگ است. تا این‌جا معنای ظاهر مصرع نخست این است که ارغوان با گلبرگ‌های خود که همرنگ شراب قرمز، یعنی عقیقی‌رنگ و ارغوانی‌رنگ است، به سمن که با عطرافشانی خود، دل‌ربایی می‌کند، جام شراب خواهد داد. در مصرع بعد نیز نرگس گلی کوچک و سفید رنگ است و، چون مانند چشم، لطیف و کوچک است و گلبرگ‌ها و کاسبرگ‌های آن مانند سفیدی چشم (صلبیه) سفید است و وسط گل نیز جام زرد دارد که شبیه عنبیه (بخش‌رنگی چشم) است که در بیشتر شرقی‌ها قهوه‌ای کمرنگ و نزدیک به زرد است، در شعر حافظ بار‌ها چشم مه‌رویان و زیبارویان به آن تشبیه شده است. شقایق نیز که درواقع نام عربی لاله‌ی فارسی است، اکنون بیشتر به گلی شبیه لاله‌گفته می‌شود که کوچک‌تر و لطیف‌تر است. حالا معنای ظاهر مصرع دوم این می‌شود: «چشم نرگس که خودش گلی مانند شقایق (لاله) از گل‌های پیازدار است و یک نسبت طبیعی هم دارند، به شقایق، نگران می‌شود، یعنی به نشانه‌ی محبت به شقایق چشم می‌دوزد! اما چرا نرگس چنین نگاهی به شقایق و لاله دارد؟! چون جناب شقایق علاوه‌بر گونه‌ی نزدیک به نرگس، داغ در سینه دارد. شقایق و لاله آنچنان که می‌دانید پرچم‌های‌شان سیاه‌رنگ است و گویی لکه سیاهی که مثل داغ‌نهادن بر پوست باشد، در دل دارند و شقایق از این منظر، دل‌سوخته است و داغ‌دار است و از طرفی مظهر شهادت است (از خون جوانان وطن لاله دمیده) یا از خود حافظ «با صبا در چمن لاله، سحر می‌گفتم/ که شهیدان که‌اند این همه خونین‌کفنان»؛ و نیز شقایق و لاله در شکل ظاهری به جام شبیه‌اند و در رنگ به شراب. پس همه‌چیز مهیا شده تا چشم نرگس با عشق تمام به شقایق بنگرد! اینها همه معانی ظاهری این بیت است که اگر بخواهد دقیق‌تر و کامل‌تر بیان شود، خودش یک کتاب می‌شود. اما آیا به فرض فهمیدن این معنای ظاهری در دوره‌ی دبیرستان، به هدف خود رسیده‌ایم؟! اشعار شاعران عارف ما برای ظاهر نبوده است. این‌که چرا به این تمثیلات و استعاره‌ها برای بیان مقصود رسیده‌اند، شرحی مبسوط دارد. اگر بخواهیم همین بیت حافظ را از منظر عرفانی معنا کنیم، گرفتار بحری عمیق می‌شویم. این غزل با بیت «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد» آغاز می‌شود و بیت موردبحث ما بیت دوم است. شگفت آنکه این‌جا نیز مانند استدلال چارلز پرس حرف از جهان هستی و عالم پیر است. این عالم پیر تغییر‌پذیر و تکامل‌پذیر است. گل‌ها در شعر عرفانی ما تجلیات گوناگون جلوه و جمال حق‌اند؛ و رنگ‌ها کیفیات مختلف ظهور الهی مانند قهر و لطف و حیات و عشق. شراب در این جایگاه، نشانه‌ی مستی و بی‌خودی عارفان در مواجهه با تجلی زیبایی‌های حضرت باری است؛ و شقایق، شهید راه صدق و حقیقت در معرفت الهی است. وقتی عالم پیر در تکامل خود با نوزایی دوباره جوان می‌شود، احوال سالک راه حق را دگرگون می‌کند. ارغوان سرخ‌رنگ، خود، نماد تجلی پرشور حق است که سالک را مدهوش می‌کند و سمن که با بوی خوشش نماد طهارت باطنی است، همان نفسِ لطیف سالک یا لطافت روحانی اوست که پذیرای جام حضرت عشق می‌شود. چشم نرگس چشم دلِ بینا و حقیقت‌بین عارف است که با بصیرت و کشف و شهود آماده‌ی دیدن حقیقت محض است. سالک با چشم نرگس خود وقتی ارغوان با جام سرخ عشق، شراب طهور معرفت را به دور سالکان آورد، به مکاشفه می‌رسد و در لحظه‌ی مکاشفه، راز داغ عشق را درمی‌یابد؛ و با چشم دل متوجه «سوز عاشقان» و «فنای شهیدان حقیقت» می‌شود. پس «گر در سرت هوای وصال است حافظا/ باید که خاک درگه اهل هنر شوی»، زیرا تا داغ عشق را نشناسی، جمال حق را زیارت نمی‌کنی! من در پژوهش مفصلی که درباره‌ی اندیشه‌ی پرس داشته‌ام، ندیده‌ام که او با عرفان شرقی آشنا باشد، اما، چون یکی از آموزه‌های اصلی او عشق‌انگاری (آگاپیزم) است و در تکامل کیهانی او، «هستی، یک جهان هدفمند با عشق الهی است که این عشق، چونان یک علّت غایی که درواقع یک علّت اولیه است، جهان را به سوی یک هدف ارزشی متعالی هدایت می‌کند»، و، چون فلسفه و عرفان در ایران همزادی‌های فراوانی با مفهوم عشق الهی یونیانیان دارد، این هماهنگی‌ها دیده می‌شود. فی‌الجمله آنچه نوشته شد تلاش بسیار نحیفی است که برای فهم دقیق هر بیت از متون کلاسیک شعر فارسی باید به خرج داد؛ و حالا ما در دبیرستان دوره‌ی اول چگونه با فرزندان‌مان ستیز می‌کنیم که گاهی معنای بیت را می‌دانند، اما معنای کلمات و واژه‌های آن را نه! یعنی معلم معنایی به آنان داده تا حفظ کنند. از این ستم و درد و از این غفلت اگر بمیریم رواست! | سردبیر