بيضايي؛ وداع با معمار فرهنگِ پرسشگر

درگذشت بهرام بيضايي، تنها فقدان يك هنرمند برجسته نيست؛ وقفه‌اي است در حضور يكي از ستون‌هاي خرد و آفرينش هنري ايران معاصر. او كه در پنجم دي‌ ماه و همزمان با زادروزش چشم از جهان فروبست، ميراثي از تئاتر، سينما و انديشه بر جاي گذاشت كه مسيري براي بازانديشي هويت ايراني گشود. اين يادداشت، به تأمل در باب جايگاه بيضايي به عنوان فرهنگ‌سازي مي‌پردازد كه هنر را از حصار سرگرمي به عرصه تأمل فلسفي و تربيت ذهن انتقادي ارتقا داد. « چو ايران نباشد تن من مباد / بدين بوم و بر زنده يك تن مباد» 
 اين بيت حماسي، نه تنها شعار ميهني، كه ترجمان روح هنرمندي بود كه تمامي آفرينش‌هايش، عشق به ايران و دغدغه براي سرنوشت آن را در خود داشت. درگذشت بهرام بيضايي، استاد فرزانه و هنرمند يگانه كه در آستانه سال نو ميلادي رخ داد، پايان حضور جسماني يكي از ژرف‌انديش‌ترين معماران فرهنگ معاصر ايران است. اما اين وداع، بي‌ترديد آغازي است بر ماندگاري روشن‌تر انديشه و ميراث او در حافظه تاريخي اين سرزمين. بيضايي فراتر از يك كارگردان يا نمايشنامه‌نويس، پديدآورنده يك مسير فرهنگي بود. مسيري كه در آن، تئاتر و سينما به ابزارهاي قدرتمند بازانديشي هويت ايراني و بازسازي پيوند ميان اسطوره، تاريخ و اكنون بدل شدند. او با تكيه‌اي خلاقانه و نقادانه بر ميراث كهن ايران -  از شاهنامه و روايات اساطيري تا وقايع تاريخي و ظرايف زبان فارسي- هرگز در دام نوستالژي صرف نيفتاد، بلكه كوشيد تا آن ميراث را براي زيست امروزين احيا كند؛ آن را به پرسش بكشد و در بستر مسائل اخلاقي، قدرت، هويت و انتخاب‌هاي انساني معاصر قرار دهد. شخصيت‌هاي آثار بيضايي - چه رستم و سهراب، چه شخصيت‌هاي تاريخي- از قاب‌هاي ايستا و تقدس‌زدايي ‌شده كتاب‌ها بيرون آمدند و به انسان‌هايي بدل شدند دغدغه‌مند، مسوول و درگير تعارض. اين نگاه، تئاتر او را از سطح سرگرمي محض فراتر برد و به محفلي براي تأمل فلسفي تبديل كرد. صحنه نمايش در نگاه بيضايي، مكاني براي تربيت ذهن انتقادي، پرورش پرسشگري و ارتقاي آگاهي فرهنگي بود. هنر در اين نگاه، نقشي بنيادين در فرهنگ‌سازي و رشد سرمايه فكري جامعه ايفا مي‌كند. 
آثار او به ما آموختند كه فرهنگ اصيل ايراني، گنجينه‌اي موزه‌اي و منجمد نيست، بلكه جرياني زنده و پويا است كه نيازمند بازخواني مداوم و جسارت در تفسير است. هنر متعهد از نگاه بيضايي، عرصه تكرار قالب‌هاي امن و مطمئن نيست، بلكه ميدان مقاومت در برابر فراموشي، جسارت در پرسشگري و تلاش براي فهم عميق‌تر مفهوم «ايراني ‌بودن» در جهان پيچيده امروز است. 
از همين رو، ميراث فكري و هنري بهرام بيضايي نبايد صرفا در آرشيوها محبوس بماند. اين ميراث مي‌تواند و بايد به عنوان منبعي راهگشا براي توسعه فرهنگي آينده ايران مورد بازخواني قرار گيرد. سياست‌گذاري‌هاي فرهنگي، برنامه‌هاي درسي حوزه هنر و حتي تربيت نسل جديد هنرمندان، مي‌توانند از نگاه تركيبي او -كه در آن پژوهش تاريخي، تسلط بر ادبيات، نقد اجتماعي و جسارت هنري درهم مي‌آميزد- الهام بگيرند.
درگذشت بهرام بيضايي را بايد فقداني سنگين براي تمامي دل‌بستگان فرهنگ و انديشه اين مرز و بوم دانست كه بايد اين ضايعه بزرگ را به جامعه فرهيخته ايران، به ‌ويژه دانشگاهيان، هنرمندان، پژوهشگران و شاگردان و دوستداران‌ آن استاد تسليت گفت. نام او در تاريخ هنر ايران، نه به عنوان يك مقطع گذرا، كه به‌مثابه معياري پايدار براي هنرِ متعهد، انديشمند و ريشه‌دار باقي خواهد ماند. مسيري كه او گشود، افق‌ساز آينده فرهنگ اصيل ايراني خواهد بود و يادش، همچون آثارش، همواره زنده و پرسشگر خواهد ماند.
سایر اخبار این روزنامه