وقتي رسانه‌ها جاي احزاب را مي‌گيرند

(مسير متفاوت سياست ايران) 
با شروع بحث پيرامون لايحه احزاب كه از سوي دولت در اختيار احزاب و نهادهاي سياسي قرار داده شده به نظر مي‌رسد شرايط كنوني كنشگري سياسي در كشور نيازمند نگاهي ديگر است . امروزه يكي از كنشگران اصلي در فضاي سياسي ايران رسانه‌ها هستند. آنها كه سابقه‌اي كهن در ادبيات سياسي ايران دارند، اكنون در فضايي متفاوت، قرار گرفته‌اند . فضايي كه امكانات ديجيتال براي آنها فراهم آورده تا نقش‌آفريني اجتماعي -  سياسي گوناگوني را داشته باشند .  تعاملي بودن فضاي ديجيتال براي مردم ايران و رسانه‌ها و عرصه سياسي كشور، بستري از فعاليت مشترك را ايجاد كرده است. سرعت انتشار توييت‌هاي سياسي، واكنش‌هاي اينستاگرامي، كليپ‌هاي يوتيوبي و .... آنچنان زياد است كه كه امكان ناديده‌انگاري آن وجود ندارد . اين مهم نه تنها از سوي مردم، بلكه از سوي سياسيون نيز قابل مشاهده است و اين يعني تغييري متفاوت در سياست‌ورزي در ايران! به عبارتي وقتي رسانه‌ها جايگزين نهادهاي مدني و احزاب مي‌شوند، شكل ديگري از تاثير‌گذاري را در سپهر سياسي كشور ايجاد مي‌كنند كه شايد با نمونه‌هاي ديگر كشورها تفاوتي آشكار دارد . معمولا رسانه در سه حوزه اطلاع‌رساني، آموزش و سرگرمي ورود مي‌كند، اما اين كاركرد جديد در رسانه‌هاي ايران امري خاص است! در كشورهاي ديگر احزاب و تشكل‌هاي غيردولتي نقشي موثر در ساختار سياسي و اجتماعي كشورها براي اثر‌گذاري دارند..
 اما در ايران ظاهرا اين اثر‌گذاري بيشتر در اختيار رسانه‌ها به خصوص رسانه‌هاي نوين قرار گرفته است؛ امري كه مسير توسعه اجتماعي-سياسي كشور را با نوعي ديگر همراه مي‌كند! شايد يكي از اصلي‌ترين دلايل اين مهم پيشرو بودن رسانه در ايران باشد، چراكه پس از انقلاب رسانه‌ها در ابعاد نوشتاري و ديداري و طي يك دهه گذشته ديجيتالي، راهي متفاوت را در عرصه سياسي ايران براي خود گشوده‌اند. به خصوص پس از انقلاب ارتباطي كه ايران نيز در ورود به آن از كشورهاي موثر و برخوردار بوده است و اين مهم توانست جايگاه رسانه را در كشور برتر سازد. رسانه‌هاي نوين در اين ميان بيش از ساير رسانه‌ها توانسته‌اند بر سپهر سياسي ايران اثرگذار باشند .اين مهم در بستر توييت‌ها، پست‌هاي اينستاگرامي يا كانا‌ل‌هاي خبري و اختصاصي به روشني قابل مشاهده است. اين مهم اگرچه تحولي خاص است، اما پيامدهايي در پي دارد كه اشاره به آن مي‌تواند فضاي تحليلي را روشن‌تر كند . شايد از اصلي‌ترين آنها در كوتاه‌مدت افزايش سرعت شكل‌گيري افكار عمومي باشد، چراكه رسانه‌هاي نوين (توييتر، اينستاگرام، كانال‌هاي خبري و ...) موجب شكل‌گيري سريع‌تر افكار عمومي و گستردگي آن شده‌اند . در عين حال فشار اجتماعي بر تصميم‌گيران نيز در اين فضا قابل مشاهده است؛ مثلا واكنش رسانه‌ها به دولت در خصوص ارسال لايحه محدوديت براي فضاي مجازي كه مجبور به بازپس‌گيري آن از مجلس شد . به عبارتي مي‌توان گفت دولت و نهادهاي رسمي ناچارند به واكنش‌هاي رسانه‌اي توجه كنند، حتي اگر احزاب و NGOها كمتر به آن توجه كرده باشند. همچنين افزايش شفافيت نسبي از ديگر پيامدهاي اين نوع جايگزيني است.  رسانه‌ها با افشاگري و اطلاع‌رساني، بخشي از خلأ نظارتي احزاب و نهادهاي مدني را پر مي‌كنند. در نهايت از ديگر پيامدهاي احتمالي اين كنشگري، نوعي قطبي‌سازي است كه ظاهرا رسانه‌ها در شكل‌گيري آن فعال‌ترند . اما در بلندمدت نوعي توسعه سياسي نامتوازن شكل مي‌گيرد؛ يعني اگرچه رسانه‌ها مي‌توانند آگاهي عمومي را بالا برده و بستر كنشگري را ايجاد كنند، اما نبود احزاب و نهادهاي مدني مانع از نهادينه شدن مشاركت سياسي پايدار مي‌شود. در عين حال وابستگي سياست به فضاي رسانه‌اي بيشتر مي‌شود و تصميم‌گيري‌ها بيش از آنكه بر پايه برنامه‌هاي حزبي يا مطالعات نهادي باشد، تحت تاثير موج‌هاي رسانه‌اي قرار مي‌گيرد. در همين راستا به نظر مي‌رسد الگوي مشاركت تغيير مي‌كند و مشاركت سياسي بيشتر به شكل «ديجيتال» و فردي شكل مي‌گيرد تا سازمان‌يافتگي و جمعي! لذا مشاركت امكان گسترده‌تر شدن را پيدا مي‌كند، اما نوعي پراكندگي در آن شكل مي‌گيرد . يكي ديگر از پيامدهاي بلندمدت در اين شرايط، چالش در توسعه دموكراسي است، چراكه دموكراسي نيازمند نهادهاي پايدار و سازمان‌يافته است. در واقع اگر رسانه‌ها تنها بازيگر اين عرصه باشند، توسعه سياسي بيشتر به شكل واكنشي و لحظه‌اي خواهد بود . ذكر اين نكته ضروري است كه حضور جوانان در اين فضا فرصت‌هاي بيشتري را براي مشاركت آنها در عرصه سياسي فراهم ساخته است؛ اما اين به معناي تشكلي و سازمان يافته به معناي كلاسيك آن نيست، چراكه ظاهرا علاقه جوانان به عضويت در شبكه‌هاي اجتماعي و فعاليت در رسانه‌هاي نوين بيشتر است و آنها اين مهم را جايگزين مطلوب‌تري مي‌دانند. در واقع از آنجا كه رسانه‌هاي نوين امكان ورود نسل جوان به سياست را با تكيه بر ظرفيت‌هاي خاص خود فراهم ساخته است،  ظاهرا نسل جديد تمايل چنداني به فعاليت در قالب احزاب سنتي به معناي تشكيلات آهنين حزبي و ... ندارد . از اين‌رو اگر اثربخشي رسانه را در ايران به عنوان تلاشي براي رفع كمبودهاي ناشي از محدوديت‌هاي فعاليت احزاب سياسي و نهادهاي ديگر جامعه مدني بدانيم؛ به نظر مي‌رسد نوعي ميانبر براي توسعه سياسي به وجود آمده كه نقش فعال آن در قالب رسانه‌هاي نوين شكل گرفته است . البته در كشورهاي ديگر نيز رسانه‌ها براي مدتي در اين جايگاه فعاليت كرده‌اند، اما آنها به نوعي براي دوره گذار بودند، مثلا در كشورهاي آفريقايي (بهار عربي) يا كشورهاي اروپاي شرقي پس از انقلاب و ... اما اين مهم در ايران خاص است . در ايران برخلاف اين كشورها، رسانه‌محوري پايدار شده و هنوز جايگزيني براي آن شكل يا به عبارتي استقبال مورد نياز صورت نگرفته است . به عنوان مثال، جنگ ۱۲ روزه نمونه‌اي عيني از اين مهم است كه نشان مي‌دهد در ايران، رسانه‌ها به نوعي جايگزين احزاب و نهادهاي مدني شده‌اند. آنها با ايجاد نوعي همدلي و مقاومت جلوتر از احزاب سياسي توانستند عرق ملي و ميهني را فعال سازند و نوعي همصدايي مشترك را در ميان كاربران ايجاد كردند . در حالي كه در جهان، احزاب و NGOها مسير اثرگذاري را هدايت مي‌كنند، در ايران رسانه‌ها به‌طور عام و رسانه‌هاي نوين به شكل خاص، با سرعت و گستردگي توانسته‌اند افكار عمومي را شكل داده و سپهر سياسي را تحت تاثير قرار دهند. همين‌طور كارزارهاي مجازي در همه حوزه‌هاي فرهنگي - اجتماعي و حتي اقتصادي به روشني اين نقش را معنا مي‌كند . در سال‌هاي اخير، هشتگ‌ها و كمپين‌هاي توييتري و اينستاگرامي توانسته‌اند افكار عمومي را در موضوعاتي چون اعتراضات اجتماعي، مسائل زيست‌ محيطي يا حقوقي بسيج كنند.  يا مثلا كانال‌هاي تلگرامي و صفحات اينستاگرامي در بحران‌ها (مانند كرونا يا حوادث طبيعي) نقش اصلي در اطلاع‌رساني سريع و غيررسمي داشتند. همين‌طور كمپين‌هاي مربوط به كتاب‌خواني، حمايت از زنان يا محيط زيست نشان مي‌دهند كه ظاهرا فضاي مجازي توانسته جاي خالي NGO را به نوعي پر كند! نمونه‌هاي ذكر شده جملگي اين مهم را در پرونده توسعه سياسي ايران معنا مي‌كند، كه به‌رغم محدوديت‌هاي اعمال شده بر نهادهاي سياسي و اجتماعي جامعه مدني، اما رسانه‌ها فعاليت چشمگيري دارند . به عبارتي رسانه‌ها توانسته‌اند با تكيه بر اعتماد نسبي و آزاد بودن فضاي گفت‌وگويي به خصوص در رسانه‌هاي نوين، جايگاهي متفاوت در فضاي سياسي ايران به خود اختصاص دهند . لذا به نظر مي‌رسد در ايران رسانه‌محور شدن سپهر سياسي پايدارتر و ساختاري‌تر شده است . از اين رو آينده سياسي ايران در بستر دو امكان است؛ نخست اينكه رسانه‌ها به صورت پايدار در سپهر سياسي ايران نقش ايفا مي‌كنند و دوم اينكه به عنوان بسترساز براي فعال‌تر شدن احزاب و تشكل‌ها فعاليت دارند . اما اين دو امكان به يك مساله وابسته است و آن كاهش محدوديت احزاب و تشكل‌هاي سياسي و مدني در كشور است .در صورت عدم وقوع اين اتفاق رسانه‌ها همچنان مسير پايداري براي شكل‌گيري تحولات سياسي محسوب مي‌شوند. به خصوص آنكه جوانان كه تجربه فعاليت در نهادهاي سياسي را كمتر داشته‌اند و حضور در عرصه ديجيتال و كنشگري سياسي را تجربه كرده‌اند، اكنون اين راه را بيشتر ترجيح مي‌دهند . بنابراين آينده سياست ايران يا در مسير رسانه‌محوري پايدار ادامه خواهد يافت يا اگر محدوديت‌ها كاهش يابد، رسانه‌ها مي‌توانند بسترساز فعالي براي احزاب و نهادهاي مدني شوند.