مي‌گفت سگ‌كشي يكي از كابوس‌هاي من است

نمي‌دانم از كجا شروع كنم و از كدام ويژگي و خصلت بيضايي بنويسم؛ به 24 سال پيش باز مي‌گردم، اواخر پاييز يا اوايل زمستان سال 1380 بود كه فيلم سگ‌كشي اكران شده بود و من با آقاي بيضايي در عروج فيلم قرار مصاحبه گذاشتم. سربالايي خيابان دربند را با اشتياق ديدار با هنرمندي كه در ستايش‌اش زياد شنيده بودم و آن روزها هم به خاطر فيلم سگ‌كشي سر زبان‌ها بود، طي كردم. گويا مشغول تدوين فيلمي بود و به موقع و بدون هيچ‌گونه ادا و اطوار و در كمال فروتني و سادگي حضور يافت. در همان مصاحبه بود كه او را مصداق آنچه در ستايش او گفته بودند، يافتم و حتي بيشتر از تصورم. صداقتي ستودني و بياني صريح در پاسخ به پرسش‌ها داشت و همواره از اغراق و موج‌سواري براي مغلق نشان ‌دادن فيلمش پرهيز داشت. از لايه‌پردازي و برچسپ زدن‌هاي نمادين به فيلمش مي‌گريخت و يادم است كه وقتي از نشانه‌هاي تصويري طراحي صحنه‌اش پرسيدم، بدون ادعاي گزافي گفت كه من فقط واقعيت شهر تهران در آن مقطع تاريخي را بر اساس تصاوير موجود از آن دوره به تصوير كشيده‌ام و ديگر هيچ باري به فيلم نبست. همين رفتارش باعث شد كه دريابم چقدر در حق اين مرد نجيب با برچسپ زدن‌ها و گير دادن به آثارش و مانع‌تراشي بر سر كارش بي‌انصافي شده است در حالي كه او فقط قصد داشت كار كند و بيافريند ولي درگير حاشيه‌هاي بيهوده شد. با صراحت و قاطعيت به بيان حقيقت و واقعيت تصوير شده در اثرش مي‌پرداخت و ادعا و گفتاري در شاخ و برگ دادن بي‌مورد به اثرش نداشت. در يكي از پرسش‌ها گفتم كه در برخي صحنه‌هاي فيلم‌هاي شما به فضاهايي كابوس‌گونه برمي‌خورم و انگار كه دلهره و تپشي درپس تصاوير نهفته است كه فضاي فيلم را شبيه خواب يا فضاي زير دريا مي‌كند. لبخندي از روي رضايت زد و گفت: «اگر فيلم‌هايم اين‌گونه باشند، من خيلي خوشحال مي‌شوم . يعني اگر فيلم شبيه كابوس‌هايي باشد كه ما واقعا داريم مي‌گذرانيم. به نظرم اولين‌بار در فيلم «غريبه و مه» بود متوجه اين نكته شدم كه فيلم شبيه يكي از كابوس‌هاي من است. اكنون هم احساس مي‌كنم كه سگ‌كشي هم يكي ديگر از كابوس‌هاي من است.» اين مصاحبه در ۱۶ دي ۱۳۸۰ در روزنامه همبستگي با تيتر سگ‌كشي كابوس من است، منتشر شد. بيضايي، در كنار تعهدات و شرافت انساني، تعهد و دقت‌نظر خاصي هم به زبان داشت. يادم است متن مصاحبه را كه براي چك كردن خدمت‌شان بردم روي اينكه «با وجود اين درسته يا با اين وجود» بحث داشت. بعدها نيز كه فيلم مسافران او بعد از سال‌ها در سينما سپيده اكران دوباره شده بود باز مصاحبه كوتاه ديگري با او داشتم. در كل روي نظم و عملكرد درست از هر نظر حساس بود و به‌رغم برخورد ساده و بي‌ادا و اطوار و خود را برتر پنداشتن، عدول از اصول مطلوب و درست را تاب نمي‌آورد و بدون تعارفات مرسوم عمل مي‌كرد. بعدها نيز كه براي ديدن نمايش‌هايش دوباره او را ديدم به صداقت و صلابت و نجابت بيش از پيش او پي بردم. با وجود نامهرباني‌هايي كه به‌ او، به‌خصوص در هنگام نمايش فيلم وقتي همه خوابيم به او شد، به نظر مي‌آمد كه فقط به كار خلق و انجام رسالت خويش فكر مي‌كرد، اما وقتي خبر بيماري‌اش را شنيدم اين پرسش و پندار به ذهنم خطور كرد كه شايد اين نتيجه فشارهايي باشد كه به نحوهاي مختلف بر او وارد شد و چه ناجوانمردانه بود رفتار منتقدنماها و خبرنگارنماهايي كه شأن آن هنرمند بزرگ را در آن  هنگام رعايت  نكردند.