داغ باغ؛ یا باغ داغ؟

گزارش یکشنبه روزنامه شهروند با عنوان «داغِ باغ» درباره باغ‌های تهران و فرآیند خشک و برچیده‌شدن آنها و تبدیل به برج‌های سر به فلک کشیده ارزش دوبار خواندن را دارد؛ تا ببینیم چگونه برخی ساختارها خود ویرانگر هستند.
بسیاری از این باغ‌های بزرگ به نحوی مشمول مصادره شده‌ و در مالکیت بنیاد مستضعفان هستند؛ به تعبیر دیگر در مالکیت عمومی قرار گرفته‌اند. ولی نکته اینجاست که این‌گونه بنیادها در مالکیت ساختار قدرت قرار دارند و اتفاقا قدرت زیادی هم دارند؛ هر چند در برابر آن و به تناسب مسئولیت ندارند. درواقع شهر و کل سیستم شهری مواجه با یک مالک بسیار بزرگ و قدرتمند است که در پی حداکثرکردن منافع خودش و نه لزوما منافع شهر است. در این مورد فرق چندانی نمی‌کند که مسئولان شهر یا شورای شهر بروند رئیس بنیاد مستضعفان شوند و رئیس بنیاد بیاید رئیس شورای شهر یا شهردار شود؛ نتیجه اقدامات فرقی نمی‌کند. این ساختارها هستند که رفتارها را به مدیران دیکته می‌کنند و هر کدام در پی حداکثرکردن منافع و مطلوبیت‌های خودشان هستند.
باغ‌های شمال شهر تهران و حتی باغ‌های دیگر تهران به خودی خود اگر باغ باشند، ارزش چندانی ندارند؛ ولی اگر کسی بتواند به هر طریق آنها را از باغ‌بودن خارج کند، به یک‌باره ارزش آن باغ ده‌ها و شاید صدها برابر شود و این انگیزه زیادی ایجاد می‌کند که افراد دارای قدرت یا دارای رابطه‌های ویژه، این باغ‌ها را بخرند و آنها را به هر طریقی از وضع باغ خارج کنند و از مابه‌التفاوت قیمت مذکور بهره‌مند شوند. کافی است تصاویر هوایی تهران در 50 و 40 و 30 و 20 سال و حتی 10سال پیش را با الان مقایسه کنیم و به وضوح ببینیم که چگونه سطح فضای سبز باغات مناطق شمالی تهران شاید به کمتر از 30‌درصد رسیده است. آن مقدار هم که مانده یا در مالکیت شرکت نفت و سایر وزارتخانه‌ها است که برنامه‌های خود را در آن‌جا برگزار کنند یا براي سفارتخانه‌های خارجی است.
مسأله فقط کاهش فضای سبز نیست؛ بلکه وجود برج‌های سر به فلک کشیده و بی‌تناسب با محیط اطراف و حتی درون کوچه‌های چند متری موجب اختلال بزرگی در فضای عمومی منطقه، به علاوه رشد جمعیت و نیز آلودگی هوای گسترده به‌ دلیل افزایش جمعیت و ترافیک و نیز جلوگیری از جابه‌جایی هوا شده است. در نتیجه این وضع منطقه یک که زمانی جزو خوش‌آب‌وهواترین مناطق تهران بود، اکنون به منطقه‌ای آلوده تبدیل شده است که یکی از بدترین شرایط ترافیک و هوایی را نیز تجربه می‌کند.
بهتر است که به مقایسه آمار تحولات جمعیتی تهران و منطقه یک مراجعه کنیم. اگر این دو روند را برحسب شاخص 100 در ‌سال پایه مقایسه کنیم، چنین می‌شود. آمارها گویای واقعیت است. در 40 سال گذشته جمعیت تهران 93‌درصد افزایش یافته، ولی جمعیت منطقه يك، در این فاصله 166درصد رشد داشته است. ولی مسأله مهم این است که این رشد در سال‌های اخیر خیلی شدید بوده است. در دهه ‌سال 85 تا 95 جمعیت تهران فقط 13درصد رشد داشته در حالی‌ که این رشد در منطقه يك، بیش از 30درصد است. و به ‌طور قطع با جوازهای داده شده و ساخت‌و‌سازهایی که انجام شده و یا در حال انجام است، در 5 سال آینده نیز حداقل 15درصد بر جمعیت منطقه یک افزوده می‌شود و احتمالا به 550‌ هزار نفر خواهد رسید؛ این در صورتی است که سیاست برج‌سازی در آن به کلی تغییر کند و حتی متوقف شود. در واقع در 5 سال آینده جمعیت منطقه یک سه برابر جمعیت آن در‌ سال 55 خواهد شد. فراموش نکنیم اگر جمعیت تهران در 50 سال گذشته افزایش یافته، در مقابل وسعت آن نیز بیشتر شده، ولی منطقه يك که امکان توسعه جغرافیایی ندارد، لذا فقط از باغ‌های آن کاسته می‌شود و ساختمان‌ها نیز راه آسمان را پیش می‌گیرند و کل زیست‌محیط منطقه را تخریب می‌کنند و دیری نخواهد پایید که کیفیت زندگی در این منطقه فدای ساختار معیوب کسب درآمد باغداران قدرتمند و شهرداری بی‌پول و حریص خواهد شد. این آتشی است که بر جان باغ‌ها افتاده و داغی آن همه شهر را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد و اگر شورای شهر گزارشی از تخلفات همین مورد را در دهه ‌سال گذشته ارایه کند، خدمت بزرگی به شفاف‌سازی امور کرده است.