روزنامه قانون
1396/06/29
از مهـر جاماندهها
فرمان رهبر انقلاب در اردیبهشت 94 مبتنی بر تحصیل تمام کودکان افغان، نقطه عطفی در تاریخ زندگی مهاجران افغانستاني مقیم ایران بوددر سال های اخیر با وجود اینکه تعداد قابل توجهي از این کودکان در مسير آينده اي روشن قدم برداشته اند اما هنوز خیلی از آنان از تحصیل باز میمانند
برای خانوادههایي كه بهصورت غیرقانونی در ايران زندگي مي كنند، این نگرانی وجود دارد که هنگام مراجعه برای دریافت برگه کفالت و کارت تحصیلی فرزندانشان دیپورت شوند
اما آزار دهنده تر از هر چیز برای آنان، نگاهی است که در جامعه و مدرسه وجود دارد ، نگاهی که احترام آمیز و ارج گذارانه یا دست کم موقعیتی که ایجاد شده آن گونه که باید باشد، نیست
«کودکان افغان، حتی مهاجرینی که بهصورت غیرقانونی و بیمدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل بازبمانند و همه آنها باید در مدارس ایرانی ثبتنام شوند».
این فرمان رهبر انقلاب در اردیبهشت سال ۹۴ شاید نقطه عطفی در تاریخ زندگی مهاجران افغان تبار مقیم ایران بود. در این تاریخ، رهبر انقلاب با فرمان فوق به سالها محرومیت فرزندان افغان مقیم ایران از تحصیل پایان داد. از آن زمان تا کنون ، ایجاد بستر لازم برای اجرای این فرمان تاریخی یکی از دغدغه های مسئولان آموزشی کشور است. شاید به همین خاطر وزیر جدید آموزش و پرورش، نخستین اقدام خود بعد از کسب رای اعتماد از مجلس را تحصیل این کودکان عنوان و در تويیتری اعلام کرد:«تحصیل علم و دانش در هر شرایطی حق تمام افراد است،تلاش می کنم تا دانشآموزان هیچ ملیتی از مهر جا نمانند».
اين پيام مصادف با کمپیني شد كه با هشتگ از مهر جا نمانند ، به راه افتاده بود و رسانهها ، سازمانهاي مردم نهاد و برخي سلبريتيها، تلاش بسيار كردند تا با ايجاد حساسيت لازم در جامعه، كودكان افغان تبار از تحصيل باز نمانند. حركتي كه با توييت وزير آموزش و پرورش مبني بر ثبت نام 370 هزار كودك افغان بهنظر مي رسد تا حدود زيادي موفقيت آميز به پايان رسيد. در واقع وجدان عمومي بر اين باور بوده و هست كه کودکان گناهی ندارند كه قرباني وضعيت حاكم بر كشور و خانواده خود شود. والدين آنان با رویای یک روزگار بهتر، خانه و کاشانه خود را ترک و به کشوری دیگر سفر كرده اند تا زندگی بهتر و شايسته اي داشته باشند. اما همه آن روياهاي كودكانه به محض ورود به كشوري امنتر، همچنان سياه و تار و بدون آيندهاي روشن باقي ميماند. آرزوهای رنگارنگی که پدر و مادر افغان برای فرزندان خود داشتند، یک شبه رنگ ميبازد و روزگارشان با فقر و آسیب گره میخورد؛ اين وضعيت قبل از فرمان رهبري بيشتر در مورد خانوادههاي افغانتبار صدق ميكرد. اما در اين يكي دو سال تعداد قابل توجهي از كودكان اين خانوادهها، در مسير آيندهاي روشن قدم برداشته اند. با اين وجود هنوز تعداد قابل ملاحظهاي از فرزندان اين جامعه مهاجر به ايران از تحصيل بازمانده اند.
ديپورت با كارت تحصيلي!؟
اكنون كه عقربه هاي ساعت به آغاز مهر نزديك ميشود،بهتر است آن دسته از كودكاني كه از مهر جاي ماندهاند را ياد كنيم. آنهايي كه مهاجر غير قانوني بودهاند و از ترس ديپورت بهدنبال كارت تحصيلي براي فرزندانشان نرفتند. براي خانواده هايي كه كارت اقامت ندارند، روشي پيش بيني شد كه بر اساس آن امكان تحصيل براي فرزندانشان فراهم ميشد. بر اساس اين روش اين خانواده ها، با مراجعه به فرمانداريهاي محل اقامت «كارت تحصيلي» دريافت كرده و امكان تحصيل براي فرزندانشان فراهم ميشد. اما آنگونه كه چند خانواده افغان به من گفتند، در مواردي مشاهدهشده كه وقتي پدر خانواده براي دريافت كارت تحصيلي مراجعه كرده، كارش به ديپورت منتهي شده است.
در حقيقت برای خانواده هایي كه بهصورت غیرقانونی در ايران زندگي مي كنند، این نگرانی وجود دارد که هنگام مراجعه برای دریافت برگه کفالت فرزندانشان دیپورت شوند. در واقع هنگام دريافت این برگه کفالت، آنان را مجبور می کنند تا به سازمانهاي ذی ربط مراجعه کنند و در صورت نپرداختن غرامت، به افغانستان بازگرداننده می شوند. به همين دليل است كه ذبيح ا... از شهروندان افغان تبار ساكن تهران، تاكيد ميكند كه «بهدليل نگراني از اينكه به افغانستان ديپورت شوم، فردا همسرم را به فرمانداري مي فرستم تا او براي فرزندمان كارت تحصيلي بگيرد».
خانوادههايي كه مانع تحصيل مي شوند
يكي ديگر از مشكلات كودكان افغانستانی ساكن ايران، اين است كه در موارد متعددي، خانوادهها اجازه تحصيل به آنان را نميدهند. همه تدابيري كه جمهورياسلامي ايران براي امكان تحصيل اين افراد ايجاد كرده، براي آن دسته از كودكاني است كه خانوادههايشان براي اين امر پيشقدم ميشوند. در واقع چنانچه والدين دغدغه تحصيل كودك را داشته باشند، مي توانند از بستري كه نظام آموزشي ايران فراهم كرده، بهره برده و فرزندان باسوادي را پرورش دهند. اما متاسفانه در موارد متعددي با كودكاني مواجهيم كه مورد عنایت خانواده قرار نمیگیرند؛چراکه به دلیل عدم توانایی مالی خانواده، بچهها مجبورند در کوچه و خیابان كار كنند تا بخشي از هزينه خانواده و يا در مواردي، تمام هزينههاي آنان را تامين كنند.
اين گروه از مردم، بهدليل برخورداري از شغلهاي فصلي و درآمد كم، چنان درگير تامين نيازهاي اوليه خود مانند خورد و خوراك و اسكان مي شوند كه نميتوانند بر ديگر نيازها مانند آموزش ، تفريح و امثال آن بپردازند. اين مساله البته در برخي از نقاط ايران نيز ديده ميشود اما در ايران بهصورت استثناست ولي در جامعه مهاجران افغان، امري طبيعي تلقي ميشود.
وقتی کمبود مالی خانواده ها، کودکان را از تحصیل یا ادامه تحصیل باز میدارد، نقش سازمانهای مردم نهاد و خیریهها پر رنگ میشود. سازمان هایی که باید پا جلو بگذارند و امکاناتی را برای تحصیل فراهم کنند. این نهادها می توانند اینگونه کودکان را شناسایی و آنان را وارد حیطه آموزشی کنند.
نابغههاي جامانده از تحصيل
اما در كنار اين خانواده ها، خانواده هايي نيز هستند كه تمايل دارند كودكانشان به تحصيل بپردازند ولي به هر علتي در اين امر موفق نبودهاند. براي كسب اطلاعات دقيقتري از وضعيت اين مهاجران به مركزي كه از كودكان خانوادههاي بدون مجوز حمايت ميكند، رفتم. در یک کلاس خالی در «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابانی» منتظر نشستهام. درب کلاس باز میشود و اولین جمله ای که میشنوم این است«ببخشید دوست داشتم در شادي، شما را سهیم کنم نه در غم». بدون اینکه از خانم سوالی بپرسم، خودش صحبت میکند. وقتی چشمان اشکبار زهرا را میبینم، بیاراده سکوت میکنم تا درد و دلهايش تمام شود. آنگونه كه او تعريف مي كند، حداقل دو تن از فرزندانش از استعداد بالايي برخوردارند. استعدادي كه بهدليل فقر، پرورش نيافته است. در پاسخ به پرسشهایم، می گوید:«15 سال پیش با سه دختر به ايران آمديم و سه فرزند ديگرم هم در ایران به دنیا آمدند.اولین دخترم سال گذشته در دانشگاه شهید بهشتی تهران رشته رادیولوژی قبول شد اما چون توانايي پرداخت هزينه تحصيل را نداشتيم به دانشگاه نرفت و امسال هم نامزد کرد».
او در حاليكه اشك در چشمانش حلقه زده است، ادامه ميدهد:« امسال دومین دخترم دوباره در همان دانشگاه شهید بهشتی و باز هم رشته رادیولوژی قبول شد ولي ما همچنان مشکل مالی داريم».
زهرا با اشاره به اينكه دخترانشان را با چنگ و دندان به مرحله دیپلم رساندند، تاكيد ميكند كه « دخترم دوست دارد یکجایی بهصورت پاره وقت کار کند تا هزینه های تحصیلش را پرداخت کند».
شوهر زهرا 13 سال تمام در گوشه و كنار شهر، بساط ميكردهاست تا زندگي خانوادهاش را تامين كند. اما از وقتی شهرداري مانع دستفروشيها شده، در ميدان میوه و ترهبار با ماهیانه 800 تا یک میلیون تومان کار كرده است.
جالب اينكه وضعيت اقامت اين خانواده از سال گذشته قانوني شده است و همچنان اميدوارند كه راهي پيدا شود تا دخترشان بتواند در دانشگاه درس بخواند.
از او مي پرسم «شما با اين وضع مالي چگونه از پس پرداختن شهريه ديگر بچههايتان بر ميآييد؟» و توضيح ميدهد كه « يكي از بچههايم از همان كودكي تشنج گرفت و ما هم با كمك يك خيريه، داروهاي وي را تامين كرديم. اما الان ديگر چندان نميتواند درس بخواندو بچه كوچكمان نيز پنج ساله است.وقتي براي پرداخت شهریه مدرسه ديگر بچه هايم رفتم با مدیر مدرسه صحبت کردم تا به ازاي پرداخت شهريه، هر چندوقت یك بار با دخترانم برويم و کلاسها را تمیزکنيم تا آنها بتوانند درس بخواند».
آنگونه كه زهرا می گوید،چون آسم دارد، خيلي وقتها خود دخترها در روزهاي تعطيل مي روند و مدرسه را نظافت می کنند.
و بعد با بغض ميگويد: «همسرم از بچگی در افغانستان بدبختی کشیده و در فقر و نداری، زندگی کرده، به همین خاطر دوست داریم بچههايمان تحصیلات داشته باشند تا باعث افتخار جامعه خودشان باشند ولي الان مهر ميرسد و دختر ما از تحصيل بازمانده است».
در جستوجوي راهي براي تحصيل فرزند
در همان زمان، مرد ميانسالي به همراه پسرش وارد اتاق مديريت جمعيت ميشود. او كه در كابل معلم فيزيك بوده، اكنون كه بازنشسته شده به ايران مهاجرت كرده است. اما اين مهاجرت از مسير قانوني نبوده و او اكنون ميخواهد كه اعضاي جمعيت به او كمك كنند تا برگه تحصيل براي فرزندش بگيرد. ابتدا با فرزند او مصاحبه ميكنم . اسمت ا... كه يك ماه از ورودش به ايران ميگذرد، 13 ساله است. او كه در كابل تا پنجم ابتدايي را خوانده است، ميخواهد با گرفتن برگه تحصيل در سال 96 وارد مقطع ششم دبستان شود.وقتی با او صحبت میکنم برای دوستانش ابراز دلتنگی كرده و میگوید که دوست دارد به کابل برگردد و بار دیگر دوستان خود را ببیند.دلیل مهاجرتش به ایران را وجود خطر در افغانستان و حمله های انتحاری در این شهرميگويد. حرفي كه مشابه آن را پدرش نيز تكرار ميكند.او هفت برادر و دوخواهر دارد.سه نفر از برادرهایش در کابل از مدرسه فارغالتحصیل شدند و یکی از آنها كلاس يازدهم و يكي دیگرشان، کلاس هشتم است.
با پدر او صحبت میکنم و از وضعیت نامناسب سیاسی، اقتصادی و جنگ در افغانستان گلايه كرده و ميگويد:«زمانی که بچه ها به مکتب می رفتند، نگران بودیم که مورد حملات انتحاری قرار بگیرند. رفت و آمد به خانه برایشان ناامن بود».
او از سال 65 دردوران جنگ داخلی افغانستان از دانشسرا فارغ التحصیل شده و بعد از بازنشستگي مهاجرت كرده است و همين امر باعث شده مستمری بازنشستگی وي قطع شود. وي ميگويد كه در همین محله (پاسگاه نعمت آباد)، زندگی وپسرهای بزرگش در کارگاه خیاطی میکنند و خودش نيز بيكاراست. با شوخی و خنده میگوید از زمانی که جنگ شروع شد، در آن شرکت نکرده و اهل خشونت نبوده و همواره از جنگ دوری میکرده است.
مرد 15 ساله خانواده
عبدا... فتاح از کودکان افغان است که توسط یکی از مددجویان جمعیت، شناسایی و به سازمان معرفی شده است. او کودک کار است و خانواده به کمک مالی وی نیازدارد. او نمی تواند وارد مدرسه شود. 15سال دارد و هشت ماه پیش به همراه پسرعموهایش بهطورغیرقانونی وارد ایران شده است ودارای دو خواهر و یک برادر است. وي میگوید:«مادرم،خواهرم و برادرم در افغانستان زندگی میکنند و من برایشان از اینجا پول میفرستم.پنج ماه در قنادی کار کردم از آنجا بیرونم کردند و چون تعداد نیروها زیاد شد ،به بهانه اینکه کسی شیرینی نمیخرد،از کار اخراج شدم».
وی ادامه میدهد:« الان کنار خیابان کفاشی میکنم و خواندن و نوشتن بلد نیستم. در افغانستان در مکتبخانه سواد قرآنی یادگرفتم. پدرم در فصل زمستان مریض شد و فوت کرد و من مرد خانه و سرپرست خانوار شدم». او که قاچاقی به ایران آمده، اکنون ميخواهد در جمعیت ثبتنام کند و هفتهای یک روز سواد یاد بگیرد.
دانشآموزان افغان و راه دشوار آموزش
بحث دیگر درباره دانشآموزان افغانستانی، چالشهای آموزش آنهاست. محمدرضا نیکنژاد، کارشناس آموزشی در این باره به «قانون» گفت:«نامنویسی نوآموزان افغان همواره براي خانوادههاي اين دانشآموزان،آموزشوپرورش و مدرسه، گرفتاريهايي را دربر داشتهاست. از طرفي درصد بالایی از خانوادههای افغان ساکن ایران کارگر بوده و توان مالی درخور برای هزینه های عادی زندگی را نیز ندارندو از طرف ديگر آموزش و پرورش بهدليل بیمهری های پی در پی و چندین دهه ای فرادستان در تعیین بودجه کافی، آنچنان دچار گرفتاریهای مالی است که حتی از پس تامین هزینه پرداخت فیشهای برق ، گاز و ... مدرسه ها بر نمیآید و این گونه هزینهها را به مدرسه و مدیر سپرده است و آنان نیز ناگزیر چشم به جیب خانوادهها دوخته و دست نیاز به سوی آنان دراز می کنند».
این آموزگار در ادامه خاطرنشان کرد:«این شرایط، زمینهساز پدید آمدن نوعی مقاومت در مدیران مدرسهها برابر نام نویسی نوآموزان افغان شده است؛ اگرچه چنین برخوردارهایی، بازتاب بیرونی چندانی ندارد و دست این خانوادهها در برابر چنین مقاومتهایی نیز به جایی بند نیست. ناگفته نماند که دستور دو سال پیش مقام معظم رهبری در این باره، توانست زمینه درخوری برای نام نویسی بچههای افغانستانی و ورود آنان به فرآیند آموزش فراهمکند اما همچنان دستاندازهای آشکار و نهانِ رسمی و فرهنگی در برابر ورود نوآموزان افغان به چرخه آموزش، باقی و نام نویسی بدون دردسر آنان نیازمند تلاشهای گستردهتری است. اگر از دشواریهای فرهنگی- اجتماعی نام نویسی بچههای افغانستاني- با همه اثرگذاریاش- بگذریم، شاید مهمترین دشواری ساختاری آموزش و پرورش، بودجه است. کمبود شدید و کسری بودجه رو به افزایش چندین هزار میلیاردی، آموزش و پرورش را از نهادی مولد و توسعه محور به سازمانی نیازمند تبدیل کرده است».
نیک نژاد اضافه کرد:« در چنین شرایطی، ساختار آموزشی چاره ای جز کمک گرفتن از خانوادهها ندارد. در چند سال گذشته این کمک ها به اعتیاد مزمن این ساختار بدل شده و شوربختانه کمترین آسیبش پولسازی آموزش و پیامدهای اخلاقی ورود پول به یکی از اخلاقیترین فرآیندهای انسانی یعنی آموزش بوده است. هنگامی که چنین نگاهِ مشتری مداری در مدرسه ها گسترش یافته باشد، هر دانش آموز به عنوان منبع درآمد نگریسته شده و آموزش، کالایی برای خریدو فروش به شمار می رود. گمانی نیست که در این وضع، دانشآموزان افغان مانند بسیاری از دانشآموزان ایرانی، مشتریانی خوب و ارزنده ای به شمار نیامده و فروشندههای کالای آموزشی- مدیران مدرسه- یا از نام نویسی آنان چشم می پوشند و یا آنان را برای درآمد بیشتر تحت فشار می گذارند و ادامه آموزش را برایشان سخت و دشوار میکنند».
این کارشناس آموزشی تاکید کرد:«چنین برخوردی سبب می شود که خانوادههای افغانستانی عطای آموزش و سواد فرزندانشان را به لقایش ببخشند و به کل از آن چشمپوشی کنند. گمانی نیست که نامنویسی دانش آموزان افغان افزون بر زمینههای فرهنگی، نیازمند تامین منابع مالی، نه تنها برای آنان که برای ساختار آموزش و پرورش است. اگر بودجه درخور باشد، دستکم می توان امیدوار بود که زمینههای سخت افزاری ورود این بچه ها به چرخه آموزش فراهم شده است و در این حال بر زمینه های نرم افزاری تمرکز بیشتري کرد».
برخورد تبعیضآمیز با دانش آموزان افغان
مهدی بهلولی، عضو کانون صنفی معلمان استان تهران نیز در این رابطه خاطرنشان کرد:« برخی از زرنگترین دانش آموزان من،افغانستانی بودهاند. یکی از آنان هم اکنون در افغانستان است و دو سال پیش،لیسانس علوم خود را از پوهنتون(دانشگاه)هرات دریافت کرد. دیپلم را که گرفت، به دانشگاهی در ایران رفت اما گویا بهدليل نداشتن اقامت دايم، ناگزیر به افغانستان بازگشت و در آنجا ادامه تحصیل داد. دانشآموزان افغان زیادی داشته ام که از خانواده آنان بهعنوان مثال با چهار فرزند، تنها یکی به مدرسه می رفته و بقیه کار میکرده اند؛ از کار در کفاشی بگیر تا خرید و فروش تلفن همراه. در چند سال گذشته، خوشبختانه روند آموزش اتباع خارجی در ایران- که بیش از همه اتباع افغانستان هستند- آسانتر شده و هماکنون شمار بیشتری از آنان در مدرسه مشغول به تحصیلند اما هنوز مانده تا ادعا کنیم با آنان همچون یک ایرانی برخورد میکنیم».
این کارشناس آموزشی به نکته ظریفی اشاره و تاکید کرد:« تا آنجا که من دیده ام، در مدرسه بیش از آموزگاران،دانشآموزان هستند که با هممدرسهایهای افغان خود،برخوردهای تبعیضآمیز میکنند. ازنظر برخي آموزگاران، هیچ فرقی نمیکند که دانش آموز از چه قوم و نژاد و کشوری باشد؛ دانشآموز، دانش آموز است و آموزگار نيزمیخواهد همه را آموزش دهد. اما خود بچهها،حساسیتهای قومی و نژادی بیشتری از خود نشان میدهند و این حساسیتها،در رفتار با افغانها نيز نمود مییابد. از افغانها شنیدهام که مدتهاست واژه «افغانی» برایشان باری آزاردهنده پیدا کرده است و میخواهند که «افغان» یا «افغانستانی» نامیده شوند. کمتر دیده ام که در کلاس درس،دانش آموزی افغان به دانشآموزی ایرانی زور بگوید و یا او را اذیت کنداما برعکس آن را خیلی بیشتر دیده ام. یک بار دانش آموزی افغان میگفت که من اگر تنها به پارک بروم احتمال اینکه بیایند و با من درگیر شوند، خیلی زیادتر است تا گروهی با دیگر دوستان افغانم بروم».
بهلولی در ادامه تصریح کرد: «به گمانم آزار دهندهتر از هر چیز دیگری برای آنان، نگاهی است که در جامعه و به پیروی از آن در مدرسه، وجود دارد و میتوانم رویهم رفته بگویم که احترام آمیز و ارجگذارانه یا دست کم آن گونه که باید باشد، نیست. شاید زمان بیشتری باید بگذرد که جامعه افغان در ایران، جایگاهی همچون جایگاه جامعه ارمنیهای ایران پیدا کند. من آموزگار اقلیتها نيز هستم و با ارمنیهای ایرانی برخورد بسیاري داشته و دارم و میدانم که به دلیلهای گوناگون، سنجش میان ارمنیهای ایرانی و افغانها(که از اتباع هستند)سنجش پر چون و چرایی است اما گمان میکنم که جامعه افغان ایران نيز ،رفته رفته میتواند به موقعیت بهتری دست یابد؛ بخشی از این روند بر عهده آنان است و بخشی بر عهده ما ایرانیان. فرادستان آموزش و پرورش ما،باید افزون بر آسان کردن شرط و شروط رسمی آموزش کودکان افغان، به فرهنگ سازی نيز اهمیت دهند. چندی پیش،محمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش،در یک پیام توییتری خود،از پویش مجازی «از مهر جا نمانند» که در پشتیبانی از کودکان بازمانده از آموزش افغان شکل گرفته بود،استقبال و حمایت کرد.داستان زندگی افغان ها در ایران، داستان بلندی پر از تلخیهاست اما فرازهای شیریني نيز دارد. دو سال پیش در نشستی درباره حمایت از آموزش کودکان افغان شرکت داشتم. یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی گفت که چندی پیش یکی از فرادستان حکومتی افغانستان به او گفته مهاجران افغانستانی که از ایران به افغانستان بر می گردند، بسیار مدنیتر و نرمش پذیرترند تا مهاجرانی که از پاکستان برمی گردند».
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
دیپلماسی متر اكم
نجات تهـران از تراكم سياه
تشر يح پر و نده «نفوذ» در خبر گان
از مهـر جاماندهها
لوازمي كه تقلب را يدك ميكشند
شرور در سازمان ملل
عبور از روحانی هزينه دارد
نفس فیلمی درستایش صلح
تبعات قضايي خشونتهاي اجتماعي
اميد به بهبود قدرت خريد با ادامه روند كاهشي نرخ تورم
قراداد برجام معیار تصمیم گیری جهانی در مورد آمریکا
قاتل آتنا در ايستگاه اعدام

