انسان؛ كليد گمشده «اقتصاد مقاومتي»

علی کدخدازاده روزنامه‌نگار مدتي است به دلايل مختلف مشغول خواندن و شنيدن نظر افراد و كارشناسان درباره اقتصاد مقاومتي هستم. با اين‌كه دانشي در حوزه اقتصاد ندارم، اما به نظر مي‌رسد آنچه گفته مي‌شود بيشتر مربوط به مشخصات يك «اقتصاد خوب» است كه دانشجويان اقتصاد در ترم‌هاي اوليه تحصيل با آنها آشنا مي‌شوند.
گمان مي‌كنم دليل عدم اقناع از تعاريف يادشده درباره اقتصاد مقاومتي به‌واسطه عدم توجه به موضوع انسان و جامعه در اين تعاريف است.
به‌طور كلي اقتصاد وابسته به سه عنصر «منابع»، «ابزار» و «ساختار»هاست؛ مثلا در حوزه معدن، زمين مورد نظر منبع است، ماشين‌‌آلات ابزار كار است و ساختار، مجموعه تشكيلات مرتبط به اين اقدام است كه نشان مي‌دهد چگونه بايد معدن را كشف كرد، از كدام معدن بايد بهره‌برداري كرد، از چه ابزار و تكنولوژي‌ای استفاد كرد، سنگ معدن را خام‌فروشي كرد يا تبديل به مواد ثانويه كرد، به كجا صادر كرد، چطور صادر كرد، چرا صادر كرد، چگونه هزينه را كاهش داد و ديگر موضوعات.
جانمايه اقتصاد مقاومتي واژه «مقاومت» است و مخاطب اين واژه انسان/ جامعه است.


اين، انسان/ جامعه مقاومت است كه اقتصاد مقاومتي را محقق مي‌كند.
تعريف و شناختي از «انسان مقاوم» ندارم، اما بديهي است كه شرط اول مقاوم بودن، «سالم» بودن است، چون غيرسالم نمي‌تواند مقاوم باشد.
سلامت از دو ساحت مورد توجه است، نخست ساحت فردي كه مشتمل بر موضوع جسم و روان فردي است و دوم ساحت اجتماعي.
يك جامعه سالم، جامعه‌اي است كه «افراد» به «شهروند» و شهروندان به «سرمايه اجتماعي» تبديل شده باشند.
بنابراين اقتصاد مقاومتي يعني بهره‌گيري از منابع و ابزارها توسط «سرمايه‌هاي اجتماعي».
آنچه از علوم اجتماعي برمي‌آيد، انسان‌ها وقتي به سرمايه اجتماعي تبديل مي‌شوند كه در آنها «احساس امنيت»، «احساس مشاركت» و «احساس نشاط» نهادينه شده باشد.
در اين سه موضوع، دقت در «احساس» بيشتر از «وجود داشتن» است، چون شايد در جايي امنيت باشد، اما فرد احساس آن را نداشته باشد.
احساس امنيت به گستره وسيعي از موضوعات مرتبط است؛ مثلا اين‌كه بدانم اگر بيمار شدم، مشكلي براي هزينه آن ندارم؛ اگر ازدواج كردم، نگران بيكاري نباشم؛ اگر در كنكور شركت كردم، نگران سهميه‌هاي عجيب‌وغريب ديگران نباشم؛ اگر دادگاه رفتم، مطمئن باشم كه اسناد و مدارك حرف اول را در صدور رأي می‌زند؛ اگر با خان و خا‌ن‌زاده‌اي درافتادم، از پيش بازنده نباشم؛ اگر حرفي زدم، تاويل و تفسير خارج از منظورم صورت نگيرد.
احساس نشاط يعني اين‌كه بدانم اگر خوب كار كنم، تشويق مي‌شوم؛ اگر متخصص باشم، مسئوليت را به من مي‌دهند؛ اگر پس‌انداز كردم، آن موسسه حتما قانوني است. طبق برنامه‌هايي كه ارایه شده، ميزان خسارت‌هاي ناشي از زلزله، ترافيك، آلودگي هوا و نظاير آن روزبه‌روز كمتر خواهد شد.
احساس مشاركت يعني اين‌كه به‌راحتي بتوانم «ان.جي.او» و سازمان خيريه تشكيل دهم. اگر به نمايندگانم در قالب شوراها، مجلس و هر نهاد انتخاباتي رأي دادم، آنها واقعا در چارچوب رأي من بمانند. اگر تيم محبوب من اين فصل ضعيف ظاهر شد و اعتراض كردم از من عذرخواهي كند.
احساس مشاركت يعني اين‌كه «من را ببينند» و نظر من حداكثر تاثير را در تصميمات داشته باشد.
به اين‌ترتيب از منظر اجتماعي شرط ويژه اقتصاد مقاومتي، تبديل افراد و آحاد به شهروند و تبديل شهروندان به سرمايه اجتماعي است. از معدن خفته در دل خاك و ابزارهاي قدرتمند استخراج بدون حضور سرمايه‌هاي اجتماعي نه اقتصاد سالم محقق خواهد شد و نه اقتصاد مقاومتي.