ادعایی پیرامون قطعی بودن نظریه «بُعد چهارم» ندارم

من می‌خواهم این آثار را به شکلی معلق از سقف آویزان کنم
آیا در هنر معاصر گفته نمی‌شود که ناظر خود بخشی از یک اثر است؟
وقتی می‌خواهیم تولید فرهنگی کنیم، باید عقبه فرهنگی داشته باشیم
ما نباید با قانون طول ضرب در عرض ضرب در ارتفاع با این مجسمه برخورد کنیم


در عالم فرض ریاضی هم برای بدل کردن یک امر دو بعدی به یک امر سه بعدی حرکت وجود دارد
علی فرامرزی، نقاش و منتقد سرشناس هنرهای تجسمی،این روزها در حال برپایی نمایشگاهی با عنوان «بُعد چهارم» در فرهنگسرای نیاوران است.او در این نمایشگاه قرار است آثار خود را به شکلی نامتعارف و روی استوانه‌ها و مکعب های معلقی به نمایش در بیاورد. او معتقد است حرکت وضعی مخاطب و اثر برای دیده شدن، بعد جدید را به یک اثر هنری اضافه می کند که در تحلیل آن اهمیت دارد.او همچنین دلایل فلسفی ، فیزیکی و استدلال‌هایی در حوزه ریاضی دارد تا به وسیله آن ها بتواند نظر خود را پیرامون این مساله به صورت عینی به نمایش دربیاورد.او البته درباره قطعیت نظریه خود ادعایی ندارد و معتقد است این نمایشگاه و نظریه بُعد چهارم، محملی برای گفت و گو پیرامون یک امر فلسفی ، هنری در عالم فرهنگ است.در ادامه گفت‌وگو با این هنرمند را بخوانید.
آقای فرامرزی، شما بُعد چهارم در عرصه هنر، به‌خصوص تجسمی را چگونه تعریف می کنید؟
ما اگر بخواهیم وارد موضوع بعد چهارم بشویم، اولین و مهم ترین مساله ای که سر راه‌مان قرار می‌گیرد،‌ بحث حرکت ، سرعت ، تغییر و فضاست که در حقیقت این ها همه یکی هستند.یعنی در فیزیک کلمه ای دارند به اسم «فضازمان».یعنی زمانی که فضا مطرح می شود زمان هم با آن همراه است و وقتی زمان مطرح می شود، مساله تغییر به وجود می آید.چیزی که ابتدا ، شروع و و ادامه دارد؛ یعنی تغییر ، جا به جایی و سرعت. زمان و فضا را در فیزیک ، ریاضی و فلسفه مطرح می کنند. اگر بخواهیم به مساله بعد چهارم بپردازیم، باید ابتدا به فلسفه توجه کنیم چون مبنای هر اندیشه ای است. بعد از فلسفه در ریاضی به عنوان یک علم محض و کاربرد آن در فیزیک باید توجه داشت. من معتقدم هر چیزی در حوزه اندیشه ورزی باید در این سه محور قرار بگیرد و بعد بیاید و در محور فرهنگ قرار بگیرد. من برای درک این مساله به نظریات فلاسفه یونان باستان ، نظریات نسبیت انیشتین و افرادی چون ملاصدرا و جلال الدین آشتیانی تکیه کرده ام. ملاصدرا معتقد است در ذات هر عنصر طبیعت حرکت وجود دارد.ملاصدرا به این امر شکلی منسجم بخشید و سپس به ساحت تغییر قدم گذاشت و از این راه ثابت کرد که جهان هر لحظه در حال مردن و دوباره زنده شدن است.البته این تفکر از قبل مطرح بوده و حتی بوعلی سینا این را وارد فلسفه اسلامی کرده است و اين اواخر نيز جلال الدین آشتیانی تحت عنوان مساله تغییر به این امر پرداخته است.
این در عالم فلسفه است در هنر چه معنایی برای آن قايل هستید؟
شما می دانید که در ریاضی نقطه وجود ندارد و یک امر تصوری است و در واقع بی بعد است.شما نقطه را روی سطح بگذارید وبا میکروسکوپ به آن نگاه کنید به عنوان یک سطح دیده می شود و در واقع دو بعدی می شود.خط هم همین‌طور.خط نيز در عالم ریاضی یک فرض است.در تعریف خط آمده اگر نقطه را امتداد بدهید، تبدیل به خط می‌شود.اگر خط امتداد بدهیدیک عرض پیدا می‌کند پس فقط طول نیست که یک بعد داشته باشد.چون خط را نماینده یک بعد می دانند. این فقط در فضا و در عالم نظری قابل تصور است. این را هم من خودم الان می‌گویم شما وقتی نقطه را امتداد می دهید،‌ دارید حرکت را وارد قضیه می‌کنید.یعنی‌یک بعد جدید وارد قضیه می‌شود. باید حرکت کند تا تبدیل به خط شود. این حرکت کجا می‌رود؟ بایدیک نیرويی نقطه را تبدیل به خط کند آن نیرو حرکت را وارد می کند. خط اگر تبدیل به سطح شود،‌دو بعدی می‌شود.اگر عمق ایجاد شود،‌ به واسطه ارتفاع این خط تبدیل به حجم خواهد شد و تازه می تواند به عالم فیزیک راه پیدا کند.ولی در ذات خودشان حرکت دارند.در عالم فرض ریاضی هم برای بدل کردن یک امر دو بعدی به یک امر سه بعدی حرکت وجود دارد. هر حجمی، هر پدیده فیزیکی در فضا مي‌تواند حضور پیدا کند.بدون فضا قابل تصور که نیست هیچ قابل وجود هم نیست.طول ، عرض و ارتفاع یعنی سه خط عمود بر هم که لازمه وجود حجم است به همان نسبت به فضا نیاز دارد تا وجود پیدا کند.یعنی فضا اشغال می کند و مي‌تواند در فضا حضور پیدا کند. وقتی فضا را اشغال می کند، نخست خود فضا بعد چهارم می شود و دوم فضا یعنی تغییر و حرکت.این هم دلیل دیگری بر بُعد چهارم است.
صرف حضور در فضا به یک اثر بُعد چهارم می‌بخشد؟
این خیلی مهم است که فیزیک می‌گوید حجم چهار بعدی است و حرکت وجود دارد حتي اگر ریاضی قبول نداشته باشد.فیزیک برای خودش حقی قايل است و این مساله را از لحاظ تئوری و عمل اثبات کرده است. فلسفه این امر را پذیرفته است.حالا بسته به زمان ها،‌ این تعریف‌ها نو می‌شوند.پس حرکت وقتی در هستی حضور پیدا می کند، یک بعد بر ابعاد هستی اضافه می‌شود.من این سوال را از خود می پرسم چرا در حوزه فرهنگ ما بایدیک تعریف ریاضی را که به عالم نظری وابسته است به عالم عینی بیاوریم و چشم بسته بپذیریم که یک مجسمه یک حجم سه بعدی است.آن همه اتفاقی که سازنده یک مجسمه روی آن اعمال کرده، کجا رفته است؟انرژی و اندیشه بر این اثر تزریق شده، این مجسمه در فضا قرار گرفته است و با همین منطق نيز ‌شکلی چهار بعدی دارد.ما نباید با قانون طول ضرب در عرض ضرب در ارتفاع با این مجسمه برخورد کنیم.در حوزه فرهنگ این میزان از فرهنگی که به این مجسمه تزریق شده است و این اثر وقتی که مثل یک کپسول، دارد این همه فرهنگ را با خود حمل می‌کند چیزی بر آن افزوده نشده است؟این همه رنگی که از منظر شیمیایی نقاش روی بوم قرار داده، تغییری ایجادنکرده است؟آیا هنوز این سطح را باید دو بعدی نامید؟
یعنی شما اعمال نگاه هنرمند به اثر را یک بعد جدید می نامید؟
بدون شک. این حجم آیا حامل چیزی به جز حجم بودن هست؟من می‌گویم بله حامل اندیشه.حامل فرم، لطافت، زیبایی، خشونت و چیزهای دیگری است.از سویی آیا در هنر معاصر گفته نمی‌شود که ناظر خود بخشی از یک اثر است؟تا مخاطب نباشد، اندیشه‌ای تولید نمی‌شود. بیننده هم دارد بعد اضافه می‌کند. مخاطب به شکل ذهنی نيز با تماشای یک اثر در حال حرکت و حرکت او کیفی است.ما حتی حرکت وضعی داریم. نگاه انسان به هستی دو بعدی است.نمی‌توان نگاه سه بعدی داشت.وقتی می‌خواهید حجمی را ببینیدیا باید حجم حرکت کند یا شما باید دور آن حرکت کنید.یعنی کانسپت بر اساس حرکت تعریف می‌شود.یعنی در هنرمعاصر ناخودآگاه اثر هنری شکلی چهاربعدی پیدا می‌کند.ذهن ناظر بعدی از ابعاد اثر است و از سویی اشراف ناظر بر اثر منوط به حرکت اثر یا خود ناظر است.یعنی باز بین ناظر و اثر تعامل همراه با حرکت است.حتی پنج بعدی هم می‌شود.
آثار این نمایشگاه به چه دلیل شکلی نامتعارف دارند؟
من می‌خواهم این آثار را به شکلی معلق از سقف آویزان کنم؛ به گونه ای که هم خود این آثار در حرکت باشند و هم مخاطب مجبور به حرکت شود و هم در فضا معلق است. وقتی در فضا معلق است، یعنی فضا وجود دارد و فضا بعد دیگری محسوب مي‌شود که به اثر اضافه شده است.
چرا تا امروز این مساله مطرح نشده بود و طرح امروز آن چه تاثیری در فضای هنری خواهد داشت؟
شاید مطرح شده باشداماتاثیرات یا فواید عینی یک اندیشه شاید در زمان خودش معلوم نشود.یک فیلسوف زمانی که به تغییر مدام هستی، یعنی حرکت پی می برد،‌ به این فکر نمی‌کند که این چه فوایدی برای زندگی مردم در آینده دارد. ما داریم بحث اندیشگی می‌کنیم. این نظر می‌تواند رد شود، قبول شود یا در بخشی از آن تجدید نظر شود. ما وقتی می‌خواهیم تولید فرهنگی کنیم، باید عقبه فرهنگی داشته باشیم.افراد باید توانایی تولید اندیشه داشته باشند.زمانی که مطرح شد ناظر بخشی از اثر هنری است، کسی که این نظریه را مطرح کرد از خود نپرسید که این چه تاثیری روی تابلو دارد؟در طول زمان وقتی شکافته می شود و اصلاح می شود تولید فرهنگی می‌کند که از دل آن هنر مفهومی به وجود می آید.آن اندیشه میوه هایی را در آینده می دهد که امروز برای ما قابل تصور نیست.
یعنی شما نظریه ای قطعی صادر نمی کنید؟
بله؛ می تواند رد شود، می‌تواند پذیرفته یا اصلاح شود.مهم این است که از دل آن می‌توان امر نویی بیرون آورد. مهم این است که تولید گفت‌و‌گو و اندیشه کند. من دلم می خواهد دیالوگی پیرامون این موضوع راه بیفتد.
با این تعامل خلاقیت ایجاد می‌شود.من فقط طرح یک موضوع کرده‌ام تا پیرامون آن دیالوگی صورت بگیرد.من ادعایی ندارم.این می‌تواند تولیدات دیگری داشته باشد.من معتقدم این موضوع در گذشته در فیزیک و ریاضی و غیره مطرح شده و شاید در حوزه فرهنگ نيز مطرح شده باشد اما من ندیده‌ام. ولی چه مطرح شده باشد چه نشده باشد، این یک حرف است. اگر برای کسی جذابیت داشته باش، می شود درباره آن صحبت کرد قرار نیست کسی بدون هیچ دیالوگی این سخنان را بپذیرد.
ببنید براي مثال پرسپکتیو در قرن چهاردهم توسط دو نقاش ایتالیایی کشف شد. امری که امروز به‌طور كامل علمی است.خیلی‌ها معتقدند پایه‌اصلی رنسانس کشف پرسپکتیو بود چون دید فرهنگی جهان را تغییر داد.آيا یک نقاش نمی تواند تامل فلسفی کند؟ما باید جرات کنیم نظرمان را مطرح کنیم و این خود یک اتفاق فرهنگی است.
باور کنیم که فرهنگ در عالم هستی بعد موثری دارد. بپذیریم بعد، تعیین کننده‌ای است.وقتی شماي نویسنده جهانی را در داستانت خلق می‌کنی، این جهان پس از برخورد با مخاطب در ذهن او شکل می‌گیرد این به معنای یک خیال نیست ، این واقعیتي عینی است که دارد جهان بینی خواننده تو را تغییر می‌دهد و تغییر جهان بینی خواننده امر دیگری را تولید خواهد کرد؛ به همین منظور است که می‌گوییم خواننده بُعدی دیگر از اثر هنری یا همان کتاب است.
این بحثی که حتی براي مثال در کتاب «تاویل و تحلیل ساختار متن» آقای بابک احمدی هم به شکل دیگری مطرح شده است.آیا این طور نیست؟اعتماد به نفس‌مان را نباید از دست بدهیم.