امید مافی = روزنامه نگار

در پاگرد زمستان،آزادی برای نود دقیقه به تنوری داغ بدل شد و شاگردان پروفسور کلک سهند نشینان را کندند تا تراکتور پنچر شده، بر چمنزار بیفتد و بر جدار تاریکی تکیه دهد.
در آدینه‌ای که امید عالیشاه در قامت متهم ردیف اول به دادگاه صحرایی سرخ‌ها قدم گذارده بود،مصدومیت ناخواسته مجوز نداد تا سرجوخه پیشین ارتش باصلابت، اشباح بی سر را به سراغ یاران قدیمی‌اش بفرستد و همراه با سرگیجه باد، شمدی سیاه بر روی رویاهای پروفسور بیندازد.
دیروز با صدای چکمه رنجرهای سرخ،تراکتور به اعماق دره ناکامی سقوط کرد و شلیک تیر از طپانچه علیپور و کمال،چرخ‌های تراختور را از کار انداخت تا با فریادهای دوآتشه‌ها فضا ترک بردارد و در هوایی انباشته از بوی باروت تبریزی‌ها در بن بست گرفتار شوند.
یحیی که به پایتخت آمده بود تا به تابوی هزار روزه پایان دهد و طلسم له کردن ماشین قرمز را بالاخره بشکند،حسرتی طاقت سوز بر دلش ماند و تاکتیک‌های نخ نما شده‌اش در کارزار دوزخی جواب نداد تا مردان تراکتور سر بر شانه غم بگذارند و با دست خالی برگردند.


واریز سه امتیاز حیاتی به حساب تیم ایوانکوویچ و کشتن آرزوهای یحیی در روز خوب پرسپولیس،سند صدرنشینی تیمی که دستش از جام حذفی کوتاه مانده را منگوله دار کرد.اینگونه شد که سربازان غریبه کروات،رویینه تن جلوه کردند و نود دقیقه آشیانه تبریزی‌ها را به توپ بستند تا قرمزها با سینه‌ای لبریز از فریاد،خوشبختی در لیگ را جست‌وجو کنند و تا اطلاع ثانوی تسخیرناپذیر و فتح ناشدنی به نظر برسند.
حالا ارابه سرخ آن بالا ایستاده و به تبعید دیگر رقیبان می‌اندیشد.حتی اگر صدای پای آبی‌های از خواب برخاسته، مغز کروات نیمکت قرمز را کلافه کرده باشد،باز هم در شیب تند لیگ این پرسپولیس است که سزاوار ستایش و قدرشناسی است.کسی چه می‌داند،شاید این تیم با این پتانسیل و این
مردان کاریزماتیک بتواند دوباره خواب تیفوسی هایش را تعبیر کند و میان بوی کافور و سدر،عطر یاس و یاسمن را به مشام‌ها برساند.