تضعیف <قدرت مرکزی> تکفیری ها و تروریست ها را روانه کشور می‌کند


مریم سالاری
اعتراض های رخ داده برخی شهرهای ایران در شرایطی در کانون توجه کشورهای جهان غرب قرار گرفته که جمهوری اسلامی اینک به یکی از بازیگران مهم منطقه‌ای تبدیل شده است؛ جایگاهی که موجب شد بروز نا آرامی‌هایی که با طرح مطالبات اقتصادی در برخی شهرهای کشور آغاز و در ادامه به اغتشاش کشیده شد، مورد استقبال فرصت‌طلبانه برخی بازیگران منطقه‌ای و غربی قرار گیرد. رضا نصری، صاحبنظر مسائل بین‌الملل در گفت‌وگو با «ایران»، به ارزیابی واکنش برخی کشورها به اعتراض های روزهای اخیر ایران و پیامدهای امنیتی و منطقه‌ای آن پرداخته است.
 ٭٭٭


ارزیابی شما از مواضع حمایت‌جویانه امریکا درباره ناآرامی‌های اخیر شهرهای ایران چیست؟
میان ایران و امریکا یک عهدنامه تحت عنوان «عهدنامه الجزایر ۱۹۸۱» برقرار است که در بند اول آن ایالات متحده مشخصاً متعهد شده از هرگونه «مداخله مستقیم یا غیرمستقیم، سیاسی یا نظامی، در امور داخلی ایران» خودداری کند. طبیعتاً انتظار این است که هر نوع موضع گیریِ امریکا در مورد امور داخلی ایران در چارچوب این تعهد انجام بگیرد، اما شاهدیم  طی سه روز ناآرامی‌ در ایران، رئیس‌ جمهوری امریکا به تنهایی هفت پیام توئیتری ارسال کرد که در آن از سرعت اینترنت در ایران گرفته تا «گرسنگی مردم ایران»، «به غارت رفتن ثروت ملی»، «نظام سیاسی ایران»، «حمایت ایران از تروریسم» و «برجام‌» را نقد کرده است! وزارت امور خارجه این کشور هم تلاش ‌کرده طی بیانیه‌ها و اظهارات خود این ناآرامی‌ها را به نوعی به حمایت ادعایی ایران از تروریسم، فعالیت‌های «بی ثبات‌کننده» ایران در منطقه و غیره ربط بدهد تا این گونه القا کند که اعتراض ها در ایران بعضاً در واکنش به سیاست‌های منطقه‌ای ایران صورت گرفته‌ است. در هر حال، دولت‌ ترامپ «بهره‌برداری استراتژیک» از این موضوع را بر تعهدات بین‌المللی‌ خود ترجیح داده و این امر جای اعتراض دارد.
امریکایی‌ها چه هدفی را زیر سایه
این موضع گیری‌ها دنبال می کنند؟
دولت‌های امریکا، شاید با میزان کمتری دولت اوباما، همواره تلاش کرده‌اند از هر اتفاق در ایران استفاده کنند تا ایران را یک کشور «استثنایی»، نامتعارف، یاغی و خارج از نظام بین‌المللی جلوه دهند. هدف از این کار هم مشخص است: وقتی ایران در افکار عمومی یک «استثنا» و یک کشور یاغی و نامتعارف تلقی شد، آنگاه می‌توانند اقدامات «استثنایی»، غیرقانونی و نامتعارف خود علیه این کشور را توجیه کنند. ضمن اینکه کشوری که یاغی و خارج از نظام بین‌المللی تلقی شده باشد، طبیعتاً‌ مشروعیت کافی برای ایفای نقش در مناسبات بین‌المللی و مذاکرات منطقه‌ای و غیره نخواهد داشت.
در مورد اخیر هم همین شگرد به کار گرفته شد. اگر واکنش امریکا و برخی دولت‌های متحد آن به اعتراض های ایران را با واکنش آنها به اعتراض های مشابه در سایر کشورها مقایسه کنید، به وضوح این شیوه نمایان می‌شود. در سال‌ اخیر، بسیاری از کشورها [از جمله برزیل، تایلند، مکزیک و حتی کاتالونیا در اسپانیا] شاهد اعتراض های شدید و ناآرامی‌های طولانی‌مدت و برخوردهای شدید میان پلیس و معترضان‌ بوده‌اند، اما در هیچ‌یک از این موارد دولت امریکا مشوق تداوم ناآرامی‌ها یا «حامی» اعتراض ها نبوده است، بلکه تلاش کرد مطابق رسوم دیپلماتیک، طرفین را به حفظ آرامش و پرهیز از خشونت دعوت کند. اما در مورد ایران، می‌بینیم که رئیس‌ جمهوری این کشور، برخلاف عُرف حاکم در مناسبات دیپلماتیک، «دولت ایران» را «رژیم» می‌خواند و سعی می‌کند از طریق پیام‌های تهدیدآمیز و تحریک‌آمیز توئیتری محرک تداوم ناآرامی‌ها باشد.  حقیقت این است که دولت ترامپ و جریان‌های تندرو در واشنگتن از اینکه افکار عمومی جهان به دولت ایران به عنوان یک دولت عادی، معقول و معتدل نگاه کند، بشدت نگران است. به همین خاطر بسیار مهم است که هیأت حاکمه ایران هم در واکنش به موضع‌گیری دولت امریکا و هم در واکنش به ناآرامی‌ها، کاملاً در چارچوب حقوق بین‌الملل و عُرف حاکم در نظام‌های پیشرفته و با ثبات جهان برخورد کند.
بروز آشوب و نا آرامی در داخل مرزهای جمهوری اسلامی از چه منظری مورد توجه برخی کشورهای منطقه قرار گرفته است؟ پیامدهای آن چیست؟
اخیراً در یک مقاله نوشتم که ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهای جهان یک ویژگی بارز دارد و آن هم اینکه ایران از شرق و غرب در محاصره بازیگران نامتعارف و شبه نظامیان «غیردولتی» قرار دارد. این وضعیت، صحنه سیاسی ایران را با بسیاری از کشورهای جهان که دارای مرز مشترک با «دولت»‌های متعارف هستند، متفاوت می‌سازد. اگر به نقشه  ایران یک نگاه بیندازیم خواهیم دید که پشت مرزهای شرقی کشور، ‌ده‌ها گروه مسلح تروریستی متخاصم - از جمله القاعده، طالبان، جندالله،‌ جیش‌العدل، جیش محمد، شبکه حقانی، حرکت انصار، لشکر جهنگوی، اتحاد الجهادی الاسلامی و غیره - با صدها هزار نیرو مستقر هستند. در کنار آ‌ن ها زنجیره‌ای از مدارس وهابی در «مناطق قبیله‌ای فدرال پاکستان» و نواحی مرزی ایران تأسیس شده که سال‌هاست - با هدف مشخص «شیعه کُشی» - هزاران کودک و نوجوان محروم این مناطق را شست و شوی مغزی می‌دهند، آلوده به تنفر و کینه فرقه‌ای می‌کنند و برای «جهاد با رافضی‌‌ها» آماده می‌سازند.
پشت مرزهای غربی کشور نیز - از شمال تا جنوب - صدها تشکل‌ سیّال و سلول‌ تروریستیِ فعال و خفته وجود دارد - از داعش گرفته تا جبهه‌النصره، سازمان رجوی، پژاک و گروه‌های «الاحوازی» و جدایی‌طلب خوزستان - که هریک با هدفِ استیلای ایدئولوژیک و فرقه‌ای، ورود به خاک کشور، ایجاد خلافت، ایجاد پایگاه جدید، دستیابی به منابع، اجرای پروژه‌های اعتقادی خود یا به‌منظور تغییر نقشه سیاسی منطقه فعالیت می‌کنند یا در انتظار نشسته‌اند. تنها عاملی هم که تاکنون موجب شده این گروه‌ها در کشورهای همجوار مسلط شوند یا دست‌کم در بخشی از خاک آنها پایگاه و «دارالخلیفه» تأسیس کنند، اما در مرزهای ایران متوقف بمانند، چیزی جز اقتدار و کارآمدی «قدرت مرکزی»‌ ایران نبوده است. در واقع، «قدرت مرکزی» در ایران موفق شده یک «سد نامرئی» در برابر نفوذ ایدئولوژیک و یک «سد نظامی» در برابر نفوذ فیزیکی این گروه‌ها بنا سازد و اجازه ندهد آن‌ها به راحتی به داخل کشور ورود پیدا کنند. طبیعتاً، اگر به هر دلیل «قدرت مرکزی» در ایران تضعیف شود و این سدها فرو بریزد، شاهد سیلی از این گروه‌های تکفیری و تروریست در ایران خواهیم بود. به همین دلیل، بسیار مهم است که افکار عمومی ایران نسبت به این ویژگی کشور مطلع و آگاه شود تا شیوه برگزاری اعتراض های مدنی و سیاسی خود را با علم به آن تنظیم و تطبیق نماید و هیأت حاکمه نیز در موازات آن، در کاهش تنش‌ها و فرونشاندن التهاب‌های داخلی از طریق رسیدگی به مطالبات مشروع مردم تمام تلاش خود را به کار بگیرد تا  قدرت مرکزی و شیرازه‌ کشور در معرض آسیب‌های جبران‌ناپذیر و خطرناک قرار نگیرد. در منطقه‌ای که بازیگران غیردولتی مانند داعش و طالبان بعضاً از دولت‌های سنتی و متعارف قوی‌تر و متنفذتر هستند، تضعیف حکومت‌های مرکزی موجب بروز فجایع انسانی کم سابقه می‌شود. نمونه این فجایع انسانی را در سال‌های اخیر در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، مالی، چاد و بسیاری دیگر از کشورهای آسیای غربی و آفریقای شرقی مشاهده کردیم. امروز در مناطقی از لیبی که در دست این گروه‌ها افتاده، بازارهای «برده فروشی» دایر شده است. در مناطق تحت کنترل داعش و گروه‌های مشابه در  سوریه و عراق - که به دلیل ضعف حکومت مرکزی از  دست دولت خارج شده بود - فجایعی صورت گرفت که شاید در تاریخ بشر کم نظیر بوده باشد. در نتیجه، حفظ چارچوب‌‌های دولت (به مفهوم state)‌ و محافظت از اقتدار «قدرت مرکزی» در این مناطق بسیار حائز اهمیت است. معتقدم که در ایران نیز این ملاحظه و احتیاط باید هم از جانب جامعه مدنی و هم از جانب هیأت حاکمه کاملاً رعایت شود. اگر به هر دلیل قدرت مرکزی در ایران تضعیف شود، نه تنها «ایران» در معرض خطر این گروه‌ها قرار می‌گیرد، بلکه عراق و سوریه و بسیاری از کشورهای منطقه نیز مجدداً در معرض تصرف تکفیری‌ها و گروه‌های مسلح تروریستی قرار خواهند گرفت.  
کشورهایی چون عربستان چه اندازه امکان بهره‌گیری از فرصت ساماندهی و دامن زدن به چنین رخدادهایی در داخل ایران را دارند؟
امروز ایران در مذاکرات صلح سوریه و چیدمان نظم نوین منطقه
به یکی از مهم‌ترین بازیگران تبدیل شده است. به همین خاطر، برای عربستان سعودی بسیار مهم است که در این مقطع، به هر نحوی شده، در جهت تضعیف دولت مرکزی ایران گام بردارد. امکانات و قابلیت‌های آن‌ها را هم نباید دست‌کم گرفت. عربستان سعودی، اسرائیل و امریکا - بعضاً به دلیل به قدرت رسیدن همزمان ترامپ و محمد بن سلمان - در یک هماهنگی و همسویی کم‌ سابقه‌ای به سر می‌برند. ضمن اینکه مصمم هستند از تمام امکانات مالی، امنیتی و لجستیکی خود برای تضعیف دائمی ایران استفاده کنند. در نتیجه، بسیار مهم است که در ایران نیز هم در سطح هیأت حاکمه و هم در میان دولت و ملت یک وفاق و همسویی کامل برقرار باشد تا بشود از همه ظرفیت‌ها برای مقابله با این شرایط خطرناک استفاده کرد.
بروز این ناامنی چه پیامدی برای مناسبات ایران و جهان غرب دارد؟
تمام تلاش دولت در ایران در سال‌های اخیر این بوده که
به سرمایه‌گذاران و دولت‌های خارجی نشان دهد که ایران از ثبات سیاسی و ثبات امنیتی بسیار بالایی برخوردار است. طبیعتاً هر اتفاقی که نزد افکار عمومی و سرمایه‌گذاران خارجی این تصور را برهم بزند، به نفع کشور نخواهد بود. به همین خاطر لازم است دولت ایران با مدیریت صحیحِ ناآرامی‌ها و با مبادرت به کمپین‌های تبلیغاتی مؤثر، مجدداً با یک عزم مضاعف به ترمیم این وجهه بپردازد.