روزنامه آفتاب یزد
1397/01/28
نجفی درخشیداما دولت مستعجل بود
آفتاب یزد- مریم علیزاده منصوری: خبر فیلترینگ پیام رسان تلگرام، استعفای محمد علی نجفی شهردار تهران، بازپس گیری استعفا و مستعفی شدن مجدد او، افزایش ناگهانی نرخ ارز و حمله هوایی سه کشور آمریکا، بریتانیا و فرانسه به خاک سوریه، سه رویدادی بوده که آغازین روزهای سال خورشیدی را برای مردم ایران ملتهب ساخته است و از تنشهای فزایندهآغشته به سیاست، در 335روز آتی حکایت میکند. هجمه ناگهانی این
سه رخداد به سه هفته شروع سال 1397 موجب شد تا به سراغ ابراهیم اصغرزاده،
استاد دانشگاه و تئوریسین جریان اصلاحات برویم و نظر او را پیرامون این وقایع بپرسیم. اصغرزاده از بی اعتمادی مردم سخن میگوید و آن را نه تنها به اصولگرایان که به اصلاحطلبان نیز نسبت میدهد. او همچنین درباره راهکار دولت برای کنترل نوسانات ارزی و کاهش قیمت دلار به 4200 تومان، شعری از شاعر شهیر حمید مصدق نقل میکند که میگوید:« گیرم که آب رفته به جوی آید، با آبروی رفته چه باید کرد....»
متن پیش رویتان حاصل گفتگوی آفتاب یزد با دکتر اصغرزاده است که در بحبوحه حمله هوایی غرب به سوریه گرفته شده است. شما را به مطالعه
دعوت میکنیم:
پس از ایجاد نوسانات در بازار ارز و افزایش ناگهانی قیمت دلار، دولتیها یا به کلیگویی و مبهم گویی پرداختند یا در قبال این اتفاق سکوت اختیار کردند.به نظر شما چرا دولت دوازدهم اینگونه در برابر چنین معضلی رفتار کرد؟
به قول حمید مصدق، گیرم که آب رفته به جوی آید، با آبروی رفته چه باید کرد؟ کلی و مبهم گویی دولتمردان ما در مواقع بحرانی نه تنها بیسابقه نیست که متاسفانه دارد به یک خصیصه دائمی تبدیل میشود. جامعه ما در طول تاریخ سرشار از فراز و فرودها بوده است. رسم این بوده که "اصبحت امیراً و امسیت اسیراً" (صبحگاهان امیر بودم و شامگاهان اسیر) یعنی از ثبات رفتار و برنامه طولانی مدت تقریبا خبری نبوده و نیست. همین حالا که حکومت یا دولت به این نتیجه رسیده که قیمت دلار را برگرداند به سر جای سابق اما آیا قادرند اعتماد مردم را سر جای خود برگردانند؟ ما همواره در معرض زوال جبران ناپذیر سرمایه اجتماعی کشور بوده و هستیم باید به هر وسیلهای از این گوهر گرانبها مراقبت کنیم. به جمع بندی دولت و دیگر مقامات از همین اعتراضات دی ماه سال گذشته و آنچه رفته است بنگرید. آن را از هر زاویه که تحلیل کنید یک نقطه عطف در مدیریت ناکارآمد سیاسی است منتها مقامات تنها آن بخش از مردم را که اعتراض نکردهاند، دیده اند. گزارشات خبری نشان میدهد شهرهایی که دی ماه 96 صحنه اعتراضات شده است بارها قبل از آن نیز شاهد اعتراض و اعتصاب پراکنده صنفی و مدنی اقشار تهیدست، از جمله کارگران و کشاورزان بوده است منتها به صورت سیستماتیک از طرف مسئولان و دستگاهها نادیده یا بیارزش گرفته شده معمولا مسئولان از کنار آن گذشته و صورت مسئله را پاک شده فرض کرده اند. اگر هم مقامی ناچار به اظهار نظر شده قبل از هر چیز رفته سراغ توهم توطئه و انتساب آن به تحریکات دشمن خارجی و اپوزیسیون برانداز. بنابراین صورت مسئله را تغییر داده تا از خود سلب مسئولیت کند. منظور از مقامات اینجا تمامی نهادها و مکانیزمها و رویههایی است که در اداره کشور بهکار گرفته میشود. در جوامع دموکراتیک که مبنای حل بحران بر گفتوگو با مردم و شفافیت است دستگاههاضمه حکومتها کارآمد و قوی است و میتواند بحرانهای ادواری و حاشیهای را جذب و در خود هضم کند. قدرت انتگره کردن، توانایی برای پذیرش مشارکت نخبگان، جامعه پذیری و اجبار در کسب اعتماد و رضایت شهروندان آن سیستمها را در موقعیت ممتازی قرار میدهد که از تهدیدات، فرصت بسازند. پیدایش رسانههای مستقل، احزاب و نهادهای مردم نهاد و گسترش مکانیزمهای حل منازعه از تصادم، تعارض و تضاد منافع آنها به طور همزمان و فعال شدن شکافهای درونی جامعه جلوگیری میکند. اما متاسفانه اینجا مکانیزمهای حل منازعه و گردش نخبگان به دلیل انحصار و فیلترینگ سیاسی گاهاً از کار افتاده است. ما همه میگوییم قانون اما شاهدیم که گاهی مواقع نحوه قانونگذاری، تصویب و اعمال آن کسی را راضی نمیکند. کشاورز یک منطقه حاضر نیست خود را با کشاورزان مناطق کم آب دیگر شریک گردد. یا مثلا قانون مقابله با ماهواره را میگذرانیم اما هیچ کس اجرا نمیکند چون قبول ندارد یا در آن بخشهایی که قرار به اجرا است خود مجری قانون ضعیف عمل میکند و در نهایت یک چرخه ناکارآمدی شکل میگیرد و تشدید میشود. در غیاب شفافیت و نبودن ابتکار عمل به موقع دولت این روزها شایعات، نقش کلیدی پیدا کرده است. هدف شایعه اغلب توضیح حقایق خام است یعنی تلاش میکند تا واقعیت را روشن کند از این رو منشا شایعه را باید مشاهدات مبهم و سردرگم دانست. شایعات همزمان و موازی با در خواب ماندگی یا به خواب زدگی دولت به جریان میافتد و اثرات گاه مخرب و گاه بازدارنده دارد. فقدان اعتماد و فقدان منابع موثق بستر رواج شایعه را فراهم میکند و آن را به رسانهای قوی تبدیل میکند که در برابر انحصار خبری صدا وسیما و سخنگویان رسمی دولت هماورد میطلبد. این معضل با نصیحت اخلاقی یا تربیتی حل نمیشود. مشکل ما اینجاست که چگونه و چرا شایعات علیه دستگاهها نزد مردم به سرعت باورپذیر میشود. خطوط قرمز متعدد و در حقایقی که عامه مردم حساسیت دارند وقتی پنهان کاری صورت گیرد سقوط اخلاقی و کاهش سرمایه اجتماعی پیش خواهد آمد و به همان نسبت اشتیاق به افشاگری و برچسب زنی اوج میگیرد. به جای گذشت و ایثار، خشونت کلامی، داغ و درفش و انتقام مورد ستایش قرار میگیرد. مطمئن باشید غریزه جمعی نه فقط ایرانیان بلکه هر اجتماعی، کشف حقیقت و دسترسی به آگاهی واقعی است و برای رسیدن به آن همه بهدنبال منابع اطمینان بخش میروند طبیعی است اگر تامین نشد میروند سراغ منابع غیرموثق و شایعات. باید ساختار سیاسی اصلاح گردد و اعتماد بیشتر شود. مگر ما ایرانیان و مسلمانان همیشه «دروغ» و دروغگویی را همطراز خشکسالی و جنگ از بزرگترین امور خبیثه و گناهان بزرگ، نمیدانستهایم؟ خب پس چرا برخی مسئولان و مقامات از مشتقات دروغ همچون خالی بندی، بلوف زدن، شعار توخالی دادن، وعده سرخرمن دادن، ریاکاری و تزویر، چاپلوسی، نیرنگ و فریب افکار عمومی عملا
استفاده میکنند؟ اینکه چنین گسترهای از پنهان کاری،
عدم شفافیت، دروغگویی، پیچیده گویی،
نامفهوم گویی و پرده پوشی در جامعه کنونی ما بهوجود آمده حاصل کدام عملکرد است؟ به فرار مالیاتی متدینین، پارتی بازی و رانت خواری نجومی برخیها چه میتوان گفت؟ صندوق بینالمللی پول در گزارشی میزان خروج سرمایه ایران در سال 96 را حدود 27 میلیارد دلار اعلام کرده است. بر این اساس، برخی کارشناسان معتقدند سال 96 رکورد خروج سرمایه از ایران شکسته شده است. در ایران حادترین سال بهلحاظ بحران خروج سرمایه سال 1389 بهوقوع پیوسته که در آن برهه حساب سرمایه کشور منفی 25 میلیارد دلار بوده است. براساس محاسبه صندوق بینالمللی پول رکورد خروج سرمایه سال 89 در سال 96 شکسته شده است. خب این فاجعه نیست؟ این رقم در حالی از سوی صندوق بینالمللی پول پیشبینی شده که بانک مرکزی آمار مربوط به حساب سرمایه در دی ماه سال 96 را نیز حذف کرده است. خروج سرمایه یا ناشی از فعالیت تجاری فعالان اقتصادی است که ارز خود را به کشور وارد نکرده یا متعلق به گروهی است که بار و بندیل خود را بستهاند و به دلایلی دارند داراییهای خود را به ارز تبدیل و از کشور خارج میکنند.
در کنار این مبهم گوییها و سکوتها بهنظر میرسد دولت خیلی دیر وارد میدان عمل شد. چرایی این اتفاق چیست؟
در یک کلام بیهدفی و ناکارآمدی. دولت سردرگم است. کدام دولت در جهان به رقبا اجازه میدهد تا این اندازه او را در مظان اتهام اقدام برای کاهش ارزش پول ملی قرار دهند و او سکوت کند؟ کاهش ارزش پول ملی چه بر اساس ندانم کاری دولت قانونی صورت گرفته باشد چه ناشی از کارشکنی عوامل دولت پنهان و نیروهای خودسر باشد انفعال در برابرش خطای راهبردی به حساب میآید. علاوه بر این سکوت دولت در این شرایط در برابر انسداد مجاری اطلاعرسانی نیز اشتباه است. بیش از دو هزار سال پیش مورخ یونانی، هرودت، در توصیف ایرانیان نوشت که آنها راستگویی را به فرزندان خود میآموزند، ولی حالا چگونه است؟ امروز هرگونه توجیه ناکارآمدی و احاله آن به دشمنان بیرون مرزها و به گردن رژیم سابق یا اپوزیسیون برانداز یا دشمنان قسم خورده منطقهای و جهانی انداختن پذیرفته نیست. پاسخگوییهای متناقض و توجیهات دایی جان ناپلئونی، تنها شکاف دولت و ملت و چرخههای باطل بیاعتمادی اجتماعی را
بیشتر و بیشتر کرده و مدیریت بحران را مشکل میکند. خروج از این وضعیت شکننده که در آن صراحت و شفافیت مصلحان از میان رفته و تملق گویی دروغین و چاپلوسی عناصر کم مایه جای آن را گرفته است واقعا نیازمند نوعی نهضت سالم سازی و رنسانس آزادیهای هر چه بیشتر اجتماعی و ضمانت دادن به کسانی که از این آزادیها استفاده میکنند، است و دولت قانونی منتخب مردم در آن باید پیشقدم باشد. باید پرسید چرا برخی گزارشات خبری و اطلاعات منتشره در شبکههای مجازی مثل اراده دولت بر افزایش نرخ ارز تا چند هزار تومان که ابتدا از طرف مسئولان تکذیب میشد بعد از خوابیدن هیجانات اولیه به اثبات میرسد. چرا هنوز یک دولتمرد توضیح نداده که اصل ماجرای ادعای دریافت میلیونها دلار توسط باند احمدی نژاد جهت هزینه کرد آن در میان مقامات آفریقایی چه بوده است؟ چرا و به چه حقی و بر مبنای چه مجوز قانونی با ثروت ملی اینگونه برخورد میشود؟ مگر آقای روحانی رئیسجمهور کشور نیست؟ پروندههای، حقوقهای نجومی یا مثلا حیف و میل املاک که دارایی شهرداری تهران است، ماجرای آقازادهها و صدها مورد مشابه اگر در شبکههای مجازی مثل همین تلگرام به آن پرداخته نمیشد فکر میکنید حالاها توسط دولت یا دستگاههای نظارتی برملا میشد؟ بیاعتمادی عمومی فقط دامن اصولگراها و دولتمردان اعتدالی را نگرفت بلکه پرسشگری از رفتار اصلاحطلبان نیز جدی شد. با انصراف دولت از ایفای نقش مسئولانه در بحرانهای اخیر اصلاحطلبی بروکرات و اصلاحطلبی صندوقمحور نیز دچار مشکل شد. مردمی که به دعوت اصلاحطلبان پای صندوق رای حاضر شدند حالا سوال میکنند چطور میتوان از اعتدال و اصلاح هر چیزی صحبت کرد ولی وارد حریم فلان جناح نشد؟ چرا دامنه نفوذ اصلاحات روبنایی در نهایت به اجراییات دولت و فلان وزارتخانه میرسد. اینک دوباره گرفتار همان بلاتکلیفی اواخر دوره دولت اصلاحات شدهایم. ذهنیت جمعی جامعه از احساس زوال اجتماعی انباشته شده است. طبقه متوسط خود را محروم و تهیدست تصور میکنند دولت یا نمیخواهد یا نمیتواند فرصتهای اقتصادی و اشتغال را برایشان فراهم و عادلانه توزیع کند. بنیانهای اخلاقی جامعه متزلزل شده است. مردم فکر میکنند حاکمان خبری از حال و روز مالباختگان، کارگران قرارداد سفید، بیکاران، بازنشستهها، دستفروشان کتک خورده، کودکان کار، گور خواب و کارتن خوابها، کلیه فروشان، کولبران و میلیونها خانوار زیر خط فقر ندارند و برعکس دولتمردان نگران حال صاحبان ثروت، بانکداران، رانت خواران و مافیاهای اقتصادی و مالی و اختلاسگران چند هزار میلیاردیاند. چنین تصویری به احساس محرومیت نسبی و بیگانگی از جامعه، استیصال و حس بیپناهی دامن میزند. شاید اخبار رسمی چیز دیگری بگوید مثلا تورم تک رقمی و نرخ رشد بالای اقتصادی و دلار 4200 تومانی. ولی خب احساس تبعیض و احساس نابرابری از خود نابرابری و فقر مطلق ویرانگرتر است. همین احساس یکی از منابع اصلی ایجاد تنش اجتماعی در جامعه ماست. نابرابری و تبعیض تنها جنبه اقتصادی ندارد. جنبههای سیاسی، حقوقی و قضایی نابرابری که بستر نابرابری اقتصادی است مهمتر است. آنچه از آن بهعنوان اصلاحطلبی اساسی و نه فرمالیته نام برده میشود ناظر به رفتن به عمق و ریشهیابی مشکلات و اصلاح سیستماتیک است. اصلاحات سطحی و نمایشی که تنها به تحکیم رویههای استیلا طلبانه صاحبان قدرت و ثروت بینجامد آفت جان اعتماد و اعتبار روشهای
اصلاحطلبانه است.
دستهای پشت پرده را چقدر دخیل میدانید؟ و اصلا چنین دستها صورت واقعی دارند؟ آیا بیان دستهای پشت پرده فرار دولت تلقی میشود برای پاسخگویی؟
درست یا غلط احساس عمومی این است که سرنخ بخشی از حوادث و بحرانها به دسیسههای دولت نامرئی و زیرزمینی برمیگردد. اصولگراها البته آدرس دیگری میدهند که نگاهی امنیتی محور است و ماهواره را دشمن و اینترنت آزاد را مسبب بحران و تضعیف نظام معرفی میکند. کسی نیست آسیب شناسی کند ببیند کجای کار میلنگد؟ خویشاوند سالاری، نوچه پروری و مال خودسازی بیت المال که در بین برخی مسئولان شیوع پیدا کرده چه ربطی به دشمن دارد؟ هم دولت قانونی که در مسئولیت پذیری و اعمال اختیارات تعلل میکند و هم مخالفین این دولت که جز کارشکنی و اخلال کاری نمیکند مقصرند. باید فکر کرد به چه علت سیستم ایمنی جامعه این چنین دچار نقصان شده است؟ گاهی مردم از فرط ناامیدی در اصلاح امور به سندرم توهم توطئه دچار میشوند. بگذریم از کسانی که از حفظ وضع موجود سود میبرند. هنوز کمتر از یک ماه از سال جدید نگذشته که نرخ صعودی ارز، ارزش دستمزد کارگران را بیش از همیشه و ارزش دارایی اندک آنها را 30 درصد کاهش داده است. روزبهروز قدرت خرید کارگران سقوط کرده درحالیکه مزد آنها فقط ۱۹.۸ درصد زیاد شده است. شهروند مال باختهای را درنظر بگیرید که تمام هستی و اندک سرمایه مادی زندگیش را به صندوق و موسسه مالی سپرده که تحت نظارت همین مسئولان تابلو و مجوز داشته است حال درمانده و بیپناه شده یا کشاورزی را درنظر بگیرید که خود و خانوادهاش را بهدلیل سیاستهای آبی غلط سالهای گذشته در معرض تلاشی و نابودی میبیند و مجبور است به هر ریسمانی چنگ بزند. خب حق دارند اینها اعتمادشان را به همه چیز از دست بدهند و هر شایعهای را بپذیرند. واقعا چرا؟
با توجه به اینکه در حدود 2 سال دیگر انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد، با توجه به وقایعی که در جامعه در حال رخ دادن است، برآوردتان از استقبال مردم برای شرکت انتخابات چیست؟اصلاحطلبان با توجه به این اتفاقات پایگاه خود را از دست داده اند؟
وقتی صحبت از عدم استقبال مردم از انتخابات پیش رو میشود تقصیر تنها بر گردن کارشکنان دست راستی نیست، بلکه تصور سیاستمداران چپ نیز از مطالبهگری جامعه دقیق و درست نیست. فضای انتخاباتی حجم مطالبات را به شدت بالا برد، آنقدر که پس از انتخابات هیچ متر و معیاری برای اندازهگیری مطالبات و خواستهها وجود نداشت. به راحتی میشد تشخیص داد که بدنه اجتماعی حامی اصلاحطلبان چه نمیخواهند، اما پیدا کردن مصداق برای خواستههای جامعه مدنی ایران آسان نبود. وقتی اکثریت جامعه به این باور رسیده که مدیریت کشور ناکارآمد است و مشارکت حداکثری در انتخابات حال و روزش را بهبود نبخشیده و آینده هم در بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید، انفعال اصلاحطلبان را باید مردم به چه حسابی میگذاشتند؟ معلوم است خب جامعه هدف ما را صرفا حفاظت از وضع موجود تلقی خواهد کرد این چه آثاری دارد؟ خواهند گفت اصلاحطلبان یار غار و هم پیاله اصولگراها شدهاند و تنها وضع موجود را توجیه میکنند کاری از دستشان بر نمیآید. وقتی تصویر مجلس و امر نمایندگی مردم به علت رد صلاحیتها کمرنگ میشود و رقابت سیاسی بلاموضوع میگردد اصرار اصلاحطلبان بر انتخاب بین دو انتخاب معنای دیگری مییابد. درباره آن تعداد اندک اصلاحطلبان بروکرات که در قدرت باقی ماندهاند نیز مردم میگویند اینها سر و ته یک کرباسند. یادمان نرود پیروزی جریان چپ در دوم خرداد 76 بازتاب تصویری بود که جامعه آن زمان از محافظهکاران راست بهعنوان حافظ وضع موجود داشت. در مقابل چپها این تلقی را برساختند که خواهان تغییر وضع موجودند. یکی از اشتباهات اصلاحطلبان در طول 20 سال گذشته این بوده که صرفا بر طبقات میانی و متوسط جامعه بهعنوان موتور حرکت اصلاحی تکیه کردند. چون تصور میکردند عمدتا شهرنشینی و تحصیلات دانشگاهی آدمها را اصلاحطلب میسازد. نتایج انتخاب سال 84 را میشود تحلیل کرد که چون اصلاحطلبان نتوانستند توازن لازم میان اهداف سیاسی خود با مطالبه عدالت خواهانه تودهها برقرار کنند در برابر رابین هودیسم آچمز شدند. سرمایه اصلی اصلاحطلبان صداقت و راستگویی
است و پس از حوادث و بحرانهای دولت احمدی نژاد
سرمایه اجتماعی ارزشمندی پس انداز کردند.
سرمایه اجتماعی دارایی شخصی نیست هیچ فردی به تنهایی مالک آن نیست. این سرمایه در دل شبکههای روابط و مجموعه هنجارهای موجود یک سیستم اجتماعی فرهنگی و در طول زمان شکل میگیرد و باعث ارتقاء سطح اعتماد و همکاری اعضای یک جامعه میگردد نباید آن را با گسترش تردید و تزلزل در تصمیمگیری منهدم کرد. بیاعتمادی فقط به این دلیل نیست که مثلاً برخی آقایان دروغ میگویند، بلکه مهمتر و عمیقتر از آن به این دلیل است که دولتمردان قابل پیشبینی نیستند، بنابراین نمیتوان آینده جامعه را به آنها گره زد. اصلاحطلبان از این منظر نباید خود را غیرقابل اتکاء و غیر قابل اعتماد نشان دهند. اگر در این شرایط اضطراب آلود منفعل باشند و هر کس درپی منافع شخصی به سهم شیر خود قانع باشد سرمایه اجتماعی به سرعت دچار فروپاشی میشود. حال آنکه این اندوخته را باید دائما با اعلام مواضع صریح بازآفرینی و بازتولید کرد. تلاش اصلاحطلبان باید ترغیب سیستم به تغییر رویکرد و خود اصلاحی اساسی و تعامل باشد. در داخل باید به سمت گفتوگوی ملی رفت. مراد از گفتوگو در جامعه بیگفتوگوی موجود صرفا گفت و شنود میان جناحهای سیاسی نیست که البته آن هم لازم است. بلکه منظور گفتوگوی صریح میان اصلاحطلبان و توده مردم است که بیپرده باید صورت گیرد تا جبهه ما صلاحیت نمایندگی منافع عموم مردم را مجددا به دست آورد. اگر مردم از دایره گفتوگو حذف شوند و اصلاحطلبان تنها به گفتوگو با اصولگرایان و چانه زنی در بالا بر سر سهمخواهی مشغول شوند مطمئن باشند اصولگرایان قدمی عقب نخواهند نشست. باید دستانمان را به سوی مردم دراز کنیم و سخنگوی آنان باشیم. باید به مسئولانی که برای فیلترینگ تلگرام نقشه میکشند و ساعتها جلسه میگذارند و وقت صرف میکنند گفت اگر همین وقت را صرف یافتن راههای تعامل و مبارزه با فساد و خویشاوندسالاری در داخل میکردید اعتماد مردم احیا میشد و قدرت ملی افزایش مییافت و موقعیت سیاسی کشور به مراتب با ثبات تر از این که هست، میشد. برخی اصولگراهای عاقل بهدرستی از سیستماتیک شدن فساد سخن میگویند زیرا فساد آن سم مهلکی است که میتواند تاثیر هر سرمایه مادی و معنوی دیگری را از بین ببرد. مجموعه فسادهای گسترده سالهای اخیر اعتماد عمومی را به مرزهای حداقلی رسانده است. سطح اعتماد برای مدیریت جامعه در سطوح مختلف به حداقلهای غیر قابل قبول رسیده است. مسئولان زیادی به شدت و در تمام موارد دروغ میگویند و آمار کذب میدهند. دروغگویی قبح اخلاقی خود را از دست داده است. آن مقدار نیرو و سرمایه که صرف حذف و ستیز شده، اگر در مسیر اصلاح و سازندگی قرار میگرفت باور کنید اکنون ایران کشوری ثروتمند، قدرتمند و الگو برای منطقه بود. نکته مهم این است که اصلاحطلبان چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند؟ اگر غرض از اصلاحات رنگ و لعاب دادن به وضع موجود است و به اصلاح ساختار و بنیانها کاری ندارند آب درهاون کوبیدن است. تا زمانی که موازنه قدرت در مملکت داری به نفع اصولگرایان است آنها یک میلیمتر هم عقب نشینی نخواهند کرد. تازه وقتی که اصولگراهای عملگرا سیاست ورزی یاد گرفتهاند و در بزنگاه از خود نرمش نشان میدهند و بحرانها را دور زده یا به تعویق میاندازند دیگر چه نیازی است که بیرق این اصلاحات نیم بند زینتی را به دست دیگری بسپارند. بنابراین جا دارد سوال شود که با توجه به موج جدید در جامعه آیا هنوز اصلاحات به آن شکلی که اصلاحطلبان طی بیست سال گذشته طرح کردهاند از کارکردهای لازم برخوردار است؟ آیا وقت آن نرسیده که اصلاحطلبان فاز سیاست ورزی خود را جامعه محور نمایند؟
دستهای پشت پرده و دولت نامرئی را در وقایع نخستین ماه سال چقدر دخیل میدانید؟ و به نظر شما اساسا چنین دستها و دولتهایی، صورت واقعی دارند؟ آیا بیان دستهای پشت پرده و دولت نامرئی را میتوان فرار دولت برای پاسخگویی دانست؟
من دانش اقتصادی ندارم که از زاویه اقتصاد اظهار نظر کنم ولی بر این باورم که موضوع اخیر ارز اصلا بحث اقتصادی نیست. از منظر اقتصادی به این مسئله نگریستن به نظرم میتواند خطا باشد. تصمیم دولت در مورد دلار بیشتر یک تصمیم سیاسی- امنیتی است نه اقتصادی. باید دولت به فوریت جلو سقوط ارزش پول ملی را میگرفت. این تصمیم اگر از منظر اقتصادی مورد تردید باشد اما از منظر سیاسی درست است. آشفتگی بازار ارز یک موضوع سیاسی متاثر از اوضاع منطقه و نگرانی جامعه از لغو برجام و بازگشت تحریمها و جنگ روانی آمریکا علیه ایران است. اینکه دولت چگونه و تا چه زمانی بتواند دستور خود را تداوم بخشد و پیامدهای آن برای اقتصاد ما چیست باید از کارشناسان روابط بینالملل و علم اقتصاد پرسید. اما چیزی که دیگر سر جایش برنخواهد گشت، قیمت دلار نیست، سرمایه اجتماعی و گوهر اعتماد به قوای حاکم است که برای آن قیمت نمیتوان گذاشت. مردم احساس میکنند در کسب فرصتهای اقتصادی و رقابت با ثروتمندان و صاحبان قدرت دائما سرشان کلاه میرود. گاهی احساس فریب خوردگی از خود فریب زیان بارتر است این احساس که فکر کنیم دائما در معرض اطلاعات و آمار کذب هستیم عاملی برای بدبینی مفرط نسبت به تصمیمگیرندگان و مقامات است. آدمی هنگامی که از کسی رودست میخورد تصورات منفی خود را به گونه اغراق شدهای درباره او ترسیم میکند حتی بدون هیچ دلیل
هر خبر منفی را درباره او میپذیرد. گاهی بدبینی در مورد چنین کسی جنبه
انتقام آمیز هم پیدا میکند. بعضیها اساسا از دروغ
بهعنوان ابزار روانی استفاده میکنند شاید بهتر باشد بگوییم با پدیده ریاکاری و نهان روشی به مثابه یک شیوه مدیریتی مواجهایم و گرنه مردم نشان دادهاند که در برابر مشکلات و مصائب مشترک باحوصله و صبورند. مرکز افکارسنجی ایسپا، چند سال پیش تحقیقی در مورد شاخصهای اخلاقی شهروندان تهرانی انجام داد. حدود ۷۵ درصد تهرانیها اعتقاد داشتند که تعداد افراد راستگو روز به روز کمتر میشود. این حس ناامنی را من وشما در حمل و نقل عمومی یا ترافیک هر روزه شهر و تلاش برای یافتن یک جای پارک هم بارها پیش از این تجربه کردهایم. در پاسخ به یک پرسش، سه سال پیش کمتر از ۲۳ درصد اعتقاد داشتند که سیاستمداران در ایران به
مردم دروغ نمیگویند. در مقابل نزدیک
۵۵ درصد سیاستمداران را دروغگو دانسته و بقیه نیز با پوزخندی برای پاسخ دادن به این سوال ارزشی قائل نشدند. خب شهروندی که احساس میکند مقامات مدام دروغ میگویند، چگونه میتواند به بقای صداقت و راستی در جامعه امیدوار باشد. در جامعهای که شوق غارت، اختلاس و حیف و میل ثروت ملی فراگیر شود و قبح دزدی، بیعدالتی، تحقیر و توهین به غیرخودی، دروغگویی علنی و بیعفتی در زبان آن هم از سوی اشخاصی که باید الگوی جامعه باشند، از بین برود نباید انتظار داشت که مردم عادی چنین روشهایی را ابزار رسیدن به منافع خود نکنند. در نتیجه پدیده دروغگویی و ریاکاری به امری طبیعی تبدیل میشود.
آقای دکتر! تحلیلتان پیرامون استعفای شهردار تهران آقای نجفی چیست؟ آیا بیماری واقعا اصل بوده و فشارهای وارد شده بر ایشان فرع؟ در شرایطی که فشارها موجب استعفای آقای نجفی شده باشد، چرا ایشان با سابقهای درخشان باید اقدام به خلاف گویی برای توجیه استعفایش کند؟
هرچیزی که محمدعلی نجفی را وادار به کنارهگیری زودهنگام کرده باشد مطلقا امری غیرمترقبه و غیرقابل پیشبینی نبوده است. شهرداری تهران پست بسیار حساس و پیچیدهای است. شهر تهران در زمین و هوا دچار بحرانهای فزایندهای است که ابعادشان با تاب آوری شهر و ظرفیتهای آن تناسبی ندارد. اگر این فرض منطقی را قبول کنیم که استعفای شهردار تهران تحت تاثیر فشارهای سیاسی بوده است، باید اعتراف کرد که وقت قبول مسئولیت شهرداری، نجفی تصویر درستی از موانع پیشرو نداشته و در ارزیابی توانایی خود و نیروهای حریف دچار خطای دید شده است. استعفای نجفی، نماد و نشانهای از مجموعهای از خطاهای محاسباتی است. اشتباه محاسبه در ارزیابی نیروهایی که تهران را حیاط خلوت خود میدانند و میخواهند آن را بدوشند و دیگری اشتباه در ارزیابی توانایی خود برای بسیج منابع و اصلاح شهر. مگر اینکه بگوید عوارض منجر به استعفا کاملا غیر سیاسی و ناگهانی بوده است که باورکردنی نیست. نجفی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. نجفی مدیریت شهر تهران را از قالیباف گرفت که رکورددار طولانیترین شهرداری در تاریخ این شهر بود و طی ۱۲ سال زمامداریش در تهران به اندازه تاریخ شهرداری مجوز تخریب و ساخت داد. شهر تبدیل به کارگاه ساختمانی شد. نجفی وقتی در جایگاه یک مدیر باسابقه ریسک شهرداری تهران را پذیرفت، فکر میکرد میتواند شهروندان تهرانی را در رویارویی با بحرانهای اقتصادی، زیستمحیطی و اجتماعی با خود همراه کند. هیچکدام از اینها اتفاق نیفتاد. حجم بحران مالی و اقتصادی تهران فراتر از حد تصور بود و حتی پرداخت حقوق کارکنان نیز با مشکل مواجه شده بود. با اینحال اقدامات نجفی مثل بخشنامه ممنوعیت هولوگرام یا دستور قاطع واریز همه درآمدها به خزانه شهرداری یا راهاندازی سامانه شفافیت شهرداری، بسیار با ارزش است.
آقای دکتر پرسش آخر؛ نظر جنابعالی در خصوص حمله اخیر آمریکا به سوریه چیست؟ و چه تبعاتی دارد؟
با حمله آمریکا و متحدانش به سوریه و بازی تبلیغاتی روسیه که توانست با قدرت این امتیاز را بگیرد که در جریان حمله به هیچ یک از نظامیان روسی در داخل سوریه آسیب نرسد و آمریکا هم روسها را از جزئیات حمله آگاه ساختند دنیا به نقطه عطف آغاز دوران جنگ سرد ژلاتینی وارد شد. واقعیت این است که روسها حاضرند برای رسیدن به اهدافشان لباس زیر خود را بفروشند چه برسد به دوستان و هم پیمانانشان. این حمله در شرایطی طراحی شده که موضوع داعش تا اندازه زیادی فروکش کرده و کشورهای صنعتی پس از بحران اقتصادی و رکود بهدنبال بهانه میگردند و آمریکا برای توجیه هزینههای نظامیاش احتیاج به دشمن سازی تشدید رقابت تسلیحاتی در منطقه و بزرگ کردن خطر ایران دارند. آمریکا در رابطه با ایران ضمنا مایل است با کمترین هزینه یا انداختن بار هزینهها بر دوش هم پیمانانش مجددا مانند دوران احمدی نژاد اجماعی جهانی علیه ایران ایجاد کند. روسها نیز میخواهند از آب گل آلود ماهی خودشان را بگیرند. روسیه مایل است از بستر مداخله در بحران سوریه و حفظ بشار اسد به قدرت جهانی تبدیل شود. روسیه انتظار دارد دنیا به او اعتماد کند و او نیز به غرب اطمینان خاطر دهد که روسیه در آینده با حضور دائمیاش در سوریه میتواند ضامن قابل اعتمادی برای امنیت و منافع رژیمهای عربی باشد. چارچوب تئوریک ایده در این است که امپراتوری روسیه باید از شرق دور تا فرانسه و شمال اروپا و از جنوب تا خلیج فارس تشکیل شود تا روسیه و دیگر سرزمینهای اوراسیا، محل انقلاب جدید ضد بورژوازی و ضد آمریکایی باشند. آمریکا نیز در پی بازیابی قدرت هژمونیک خود در دیگر نقاط جهان است. از سوی دیگر دونالد ترامپ رئیسجمهور کازینودار ایالات متحده پس از نزدیک دو سال که از دوران حکومتش گذشته هنوز نتوانسته اقتدار بلامنازع مورد نظرش و موقعیت هژمونیک را برای آمریکا بازیابی کند. بدهی ۲۰تریلیون دلاری دولت آمریکا و عدم تمکین شرکای تجاری آمریکا از سیاستهای تجاری ترامپ، چالش اقتصادی با چین و اختلافات اقتصادی با اروپا، بحران اتمی کره شمالی، ادعاهای ضد برجامی و
تلاش در تخریب دستاوردهای اوباما، قدرت یابی مجدد روسیه از طریق برافروختن
جنگ سرد و دهها چالش عمده اقتصادی و نظامی روبهروی ترامپ باقی مانده است که به صورت کلاسیک باید با شبیه سازی جنگی یا حتی جنگهای تاکتیکی و تجاوزات نقطهای بر آنان فایق آید و شرایط را به نفع آمریکا تغییر دهد. کابینه جنگ طلب و جنگ افروز ترامپ در حال تکمیل است تعویض رکس تیلرسون و مک مستر، ترامپ را به شرایط ایده آل مورد نظرش نزدیکتر کرده است. نیویورک تایمز نوشت: " ارتقاء بولتون به همراه خروج رکس تیلرسون و ژنرال مک مستر به این معناست که تیم سیاست خارجی ترامپ اکنون رادیکالترین تیم سیاست خارجی تهاجمی است که در تاریخ مدرن،پیرامون رئیسجمهور آمریکا حضور داشته است". نفرت پراکنی و دشمن هراسی بهعنوان استراتژی تهاجمی کابینه دیگرستیز ترامپ با ورود پومپئو در وزارت خارجه و بولتون، مشاور جدید امنیت ملی کاخ سفید که هر دو ضد ایران هستند آرایشی کاملاً خصمانه نسبت به ایران گرفته است. تعویض مهرهها تاکنون منجر به ایجاد شرایط هژمون آمریکایی به منظور دستیابی به اهداف استراتژیک نشده ولی به طرز چشمگیری سیاست خارجی
آمریکا رویکرد متکبرانه و یکجانبه گرایانه تری را در پیش گرفته است. انتخاب جان بولتون با سوابق معلوم بهعنوان مشاور امنیت کاخ سفید، یادآور دوره بوش است.
بولتون بارها به صراحت خواستار خروج ایالات متحده از برجام شده است، او خواستار تغییر رژیم در سوریه و موافق ورود آمریکا به این جنگ است و در راستای فشار به جمهوری اسلامی ایران، از منافقین حمایت به عمل آورد؛ بنا به نقل از جک استرا وزیر خارجه اسبق انگلستان، در عین همکاری و همراهی ایران با اروپا و آمریکا در خصوص جنگ علیه طالبان در افغانستان، وی در سال ۲۰۰۲ از جرج دبلیو بوش خواست تا ایران را بهعنوان یکی از کشورهای محور شرارت اعلام کند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
این سرما نتیجه گرم شدن زمین است
میرزایینیکو: عدم تعهد یک عضو شورا به میثاقنامه راه را برای عهدشکنی همه باز میکند
صباح زنگنه کارشناس بینالملل
نجفی درخشیداما دولت مستعجل بود
گزینههای رمضانزاده برای شهرداری تهران
پدر و پسر آدمخوار به دام افتادند
زیرپوش مردانه یا پیراهن تیم ملی فوتبال؟!
فاکتور اسد برای بازسازی سوریه
خاوری در ایران اموالی برای توقیف دارد؟
توزیع جلیقه ضدگلوله میان محیط بانان اشتباه است باید اسلحه را هم از آنان گرفت
غیبت عجیب سیف و کرباسیان در بزرگترین رویداد بانکی ایران!

