براي حسين عليزاده كه نوآوري‌اش حكايت از تربيتي راستين دارد: عصيانِ اسطوره

علي اكبر   شكارچي
 
وقتي خبردار شدم حسين عليزاده قصد دارد در ايران اجرا داشته باشد، به بزرگي اين رخداد بسيار فكر كردم. اغلب كساني كه در ايران روي صحنه مي‌روند، متوجهند كه اجراي موسيقي با قواعد و قوانيني كه اين روزها رايج است، آن هم براي موسيقيداني كه گذشته سرفرازي در كارنامه هنري‌اش دارد، كار بسيار دشواري است كه توان جسمي بالايي مي‌طلبد. در چنين وضعيتي من مدام در اين فكر بودم و دعا مي‌كردم كه خداوند به حسين عليزاده توان كافي و وافي براي اجراي موسيقي، در اين دو شب بدهد.
ما در جشن هنر شيراز همراه هم بوديم و از همان روزها تا به امروز بر اين عقيده‌ام روح هنر حسين عليزاده كه با موسيقي بيان مي‌شود، سراسر رستگاري است و سرافرازي براي فرهنگ و هويت مردم اين مرز و بوم. او در تمام اين سال‌ها با درايت فراوان، اين‌بار عظيم را بر دوش كشيده است. يادم هست پيش از انقلاب، زماني كه به اجبار گروه ما را وادار مي‌كردند كه جلوي سران حكومت و درباريان برنامه اجرا كنيم، او با ترفندهاي مختلف از اين كار طفره مي‌رفت چون معتقد بود روح موسيقي‌اش مخاطب ديگري را جست‌وجو مي‌كند كه در دربار پادشاهان نيست. اين روح همچنان در موسيقي حسين عليزاده جاري است چنانكه وقتي روي صحنه مي‌رود، باز هم همان موسيقي، در سنگر و جايگاهي قرار مي‌گيرد كه روبه‌روي موسيقي‌ستيزي است. اين عصيان آنچنان زيباست كه به تعبير هوشنگ ابتهاج تنها مي‌توان برايش از جان گذشت. آن هم در اين سن و سال و با توجه به شرايطي كه مي‌دانم براي دستانش وجود دارد. با اين حال او روي صحنه مي‌رود و با چنان هيبتي مي‌نوازد كه نفس‌ها را در سينه حبس مي‌كند. در شبي كه گذشت از هيچ جنبنده‌اي در تالار نفس برنمي‌آمد و اين نشان از بزرگي مردي دارد كه بند دلش به بند دل مردم ايران گره خورده و سخن خود را بي‌بهره‌گيري از كلام جاري مي‌كند.
هيچ كس نمي‌تواند توصيف دقيقي از موسيقي او داشته باشد چون سراسر همه‌چيز است؛ پايداري، غيرت، جسارت، دليري، شجاعت، عشق به مردم و دوستي. اين موسيقي به قول حضرت مولانا كه مي‌فرمايد: «خشك سيمي خشك چوبي خشك پوست/ از كجا مي‌آيد اين آواي دوست؟» از آسمان به زمين سرايز مي‌شود و براي من مصداق بيتي ديگر از حضرت اوست كه مي‌فرمايد: « برخيز ز خواب و بنگر/ صبحي دگر دميده/ جويان و پايكوبان/ از آسمان رسيده.»


حسين عليزاده، امروز نه براي شهرت روي صحنه مي‌رود و نه براي كسب منافع مالي. او مي‌گويد اين موسيقي هست و من هستم. به گمان من او مثل يك پرچمدار هوشيار و بيدار، مثل قهرمانان اسطوره‌اي سرزمين ما، پرچم هنر ايران را برافراشته و در كار خودش به مثابه يك دلاور اسطوره‌اي با جسارت و شهامت فراوان ادامه مي‌دهد.
موسيقي حسين عليزاده هم غم دارد و هم اندوه؛ هم عصيان دارد و هم اعتراض و شادماني. و همه اينها بيان انديشه‌هاي اوست كه هم مي‌تواند در موسيقي شاد و طربناك تجلي يابد و هم در موسيقي عصيانگر. تشويق‌هاي مردم در اجرايي كه گذشت نيز حكايت از همين ويژگي دارد. به عقيده من موسيقي‌اي كه گفتار و انديشه داشته باشد و مفهومي را به شنونده منتقل كند، او را تخليه روحي و رواني مي‌كند كه براي زندگي بهتر و پر اميد آماده و مهيا مي‌سازدش. از اين منظر حسين عليزاده به عنوان يك پيشرو و پيشقدم در موسيقي‌ ايراني است كه توانسته بيان انديشه‌هايش را در قالب نغمات موسيقي رديف دستگاهي – هم به لحاظ ملوديك و هم به لحاظ ريتميك- بگنجاند. ما به ازاي اين تعريف در هنر نقاشي، اكسپرسيونيسم است كه سبك‌ها و شيوه‌هاي پيشين را دگرگون مي‌كند.
من به عنوان يك موسيقيدان و رديف‌دان، تك تك گوشه‌هاي موسيقي ايراني را مي‌شناسم و مي‌دانم نواختن گوشه‌ها و نقب زدن آنها به هم چه كار دشواري است. او بسيار متبحرانه، استادانه و پرتكنيك اين كار را انجام مي‌دهد كه نشان‌دهنده ذهن نوگراي اوست. ذهني كه هم زندگي را «نو» مي‌خواهد، هم مردمان سرزمينش را و هم انديشه و موسيقي را. چنين ذهني موسيقي نو، انديشه و زندگي نو به بار مي‌آورد. اين انديشه، مردم‌گرايانه و آرمان‌گر در دستان بزرگمردي چون حسين عليزاده به وضوح نمايان است. او در طول دوران آموزش موسيقايي‌اش، نزد اساتيد بزرگ ايران پرورده شد. هگل مي‌گويد: «نوآوري راستين، تربيت راستين مي‌خواهد.»
او با بهره‌مندي از موسيقي نواحي و اقوام ايران، و نيز موسيقي رديف دستگاهي و موسيقي جهان تربيت راستين شده تا هنر اين مملكت را به جلو پيش برد. همين است كه موسيقي‌اي كه مي‌آفريند مثل يك سمفوني در چند موومان خلق مي‌شود؛ سمفوني‌اي كه از يك ملودي متولد مي‌شود و با چنان تغييراتي ادامه مي‌يابد كه هيچ دو جمله‌اش شبيه به هم نيست. اگر «راست‌پنجگاه» مي‌نوازد آنچنان هر بار بديع و آميخته با بيان تازه‌ است كه از اين همه خلاقيت و حصار شكني شگفت زده مي‌شويد.
بايد يادآوري كنم كه يكي از ويژگي‌هاي موسيقي رديف دستگاهي ايران، ريتم‌هاي منظم و آزادي است كه بطور پيوسته و سيال از پس هم مي‌آيند تا روحيات شنونده را مرتباً درگير تغيير و دگرگوني كنند. يكي از ويژگي‌هاي مهم حسين عليزاده در اين اجراها، استفاده از همين ريتم‌هاي منظم و آزاد است كه آنچنان به صورت سيال و پشت هم مي‌آيند كه اگر دو يا سه‌ نوازنده با هم خوب كار كرده باشند حتي مي‌توانند مانند اجراي «نوا» در جشن هنر شيراز با هم هم‌نوازي كنند. مجيد خلج (نوازنده تمبك) و علي بوستان در اين اجرا چون دو بال كبوتر در كنار حسين عليزاده به اجراي موسيقي پرداختند. همنوازي تمبك با ريتم‌هاي پيچيده عليزاده كار بسيار دشواري است كه مجيد خلج از عهده آن به خوبي برآمد. اجراي او شوق‌برانگيز بود و تهييج‌آميز. علي بوستان هم در تمام سال‌هاي همنشيني‌اش با حسين عليزاده چون فرزندي پا به پاي او بوده چنان كه در اجرايي كه گذشت هم با شورانگيزش ساز عليزاده را به نيكي همراهي كرد.
خوشا به حال او كه اين ريتم‌هاي آزاد و معين را با تسلط، چونان شعر نيما درهم مي‌آميزد و به گوش شنونده‌اي مي‌رساند كه انديشه موسيقايي او را درك مي‌كند. او ويژگي‌هاي موسيقي ايران را با پوست و خونش درك كرده و در سراسر وجودش جاري است. چنان است كه وقتي دست به ساز مي‌برد تا بنوازد نظمي عظيم از موسيقي‌اش دريافت مي‌شود. سايه‌اش بر موسيقي اين سرزمين مستدام باد كه شور مي‌آفريند و اميد.
 
متبرك باد نام تو
دستمان را گرفت و برد / نشان‌مان داد و گفت از كدام سمت بايد رفت.
استاد، سمت و سوي شما رسيدن و مقصد است. / متبرك باد نام تو.
اين همه تفاوت را با آنچه در جريان موسيقي در ايران مي‌گذرد از كجا به همراه داريد.
در مورد «آن» و «لحظه» سخن مي‌گويم كه با خود داريد. با همه آنچه در جريان موسيقي ايران است تفاوت داريد، شايد رمزش در خوب زيستن شماست. شايد رازش در نوشيدن آن لحظاتي است كه در محضر بزرگاني چون علي اكبرخان شهنازي گذرانديد. شايد در چروك‌هاي پيشاني‌تان كه هر چين‌اش يادآور مقطعي از تاريخ درد و رنج مردمان عصرتان است. يعني شما با همه وجود و عشق‌تان زمانه‌تان را زيسته‌ايد‌، آري جمع اينهاست كه مي‌شود «استاد حسين عليزاده». جمع مردمان و روزگار و رديف. جمع مضراب و زخمه و مشق ساز. جمع همنشيني و خوش نشيني با هنرمندان هم‌عصر خود. استاد جان‌! بگذاريد اين گونه با شما درددل كنم‌، استاد جان ! من نديده‌ام دو جوان نوازنده با هم همنشيني كنند و به مهرباني همنوازي كنند، خوش‌نشيني از ميان جامعه جوان موسيقي رفته است‌، حال‌شان با هم خوب نيست استاد جان. شما ساز كه مي‌زنيد خوب معلوم است كه چقدر حواس‌تان به تماشاچيان روبروي‌تان است. شما مواظب جامعه خود هستيد. شب‌هاي گذشته تاريخ روي صحنه تالار وحدت نواخت. باد مي‌وزيد و بر دل‌ها بذر شوق مي‌كاشت. موسيقي شما هنوز شوق مي‌كارد. استاد جان هزار ساله شويد. آمين. نيما جوان