روزنامه آفتاب یزد
1397/03/13
جسم خود را پس از مرگ به علم اهدا میکنید؟
آفتاب یزد – سمیرا نوری: مرگ ناشناختهترین واژهی زندگی آدمی است. ترس از مرگ نیز بیارتباط با ناشناخته بودن آن نیست. شاید ترس از تمام شدن و پایان پذیرفتن، بزرگترین ترس ناشی در رابطه با مرگ باشد. اما مرگ میتواند پایان زندگی نباشد. آدمی با تاثیرات و تولیداتش میتواند همیشه زنده بماند و روزی هزار بار نامش بر لبها زنده شود. چه بسیارند کسانی که به واسطهی خدماتی که در دوران زندگیشان بر جای گذاشتهاند و پس از مرگ نامشان نه تنها در سرزمین خودشان بر زبانها جاری است، بلکه شهرتشان کشورها و قارههای دیگر را نیز درنوردیده است. اما زنده ماندن پس از مرگ و بی معنا کردن واژهی مرگ تنها به واسطهی نام نیک اتفاق نمیافتد. اهدای عضو در صورت مرگ مغزی، یکی از بختهای خوش برای این امر است که نصیب هر کسی نمیشود؛ زندگی دوباره در کالبدی دیگر، زندگی همراه با کالبد دیگر.50 نفر در طول دو هفته
اهدای عضو تنها در صورتی اتفاق میافتد که شخص دچار مرگ مغزی شده باشد. اما این تنها راهی نیست که انسان بخواهد پس از مرگش، به وسیلهی جسمش به دیگران سود رساند. در شهریور ماه سال گذشته سازمان پزشکی قانونی کشور فراخوانی را برای اهدای جسد به پزشکی قانونی منتشر کرد. به گزارش میزان، در همان زمان رئیس سازمان پزشکی قانونی احمد شجاعی گفت: «دراین فراخوان به طور رسمی اعلام شده است و از مردم خواسته ایم که برای اهدای اجساد به ما کمک کنند. افرادی که فرم اهداء را امضاء کردهاند بعد از مرگ جسد آنها طبق خواستهشان برای تشریح در دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد. پس از اعلام فراخوان در دو هفته گذشته ۵۰ نفر داوطلب شدهاند که اگر به همین شکل آمار اهداء افزایش یابد نیاز دانشگاهها تامین خواهد شد، برای رفع نیاز دانشگاهها باید کار فرهنگسازی انجام دهیم. اهدای جسد در کشور بیشتر از سوی افراد تحصیلکرده و افرادی که دراین رابطه توجیه هستند انجام میشود. افرادی که وصیت میکنند تا اجسادشان را اهدا کنند و تعداد محدودی از اجساد ناشناسی که بعد از شش ماه کسی به سراغشان نیامده باشد با کسب اجازه قانونی از مقام قضائی به دانشگاههای علوم پزشکی تحویل داده میشوند.»
مردان پیشتازند
اعلام آمادگی 50 نفر برای اهدای جسد، در طی دو هفته آمار خوبی است. حال مدیر بانک نسوج مرکز تحقیقات پزشکی قانونی با گذشت هشت ماه از آن فراخوان اعلام کرده که تعداد ثبتنامیها، به 450 نفر رسیده است. امین رادمنش در گفتوگو با ایلنا گفت: «تعداد زیادی از این افراد از شهر تهران و شهرهای بزرگ بودند و با هماهنگیهایی که ایجاد شده بود، این افراد به سازمان پزشکی قانونی مراجعه کرده و نظرشان را محضری کردند. از مجموع این تعداد تنها یک نفر فوت شده و به دانشگاه منتقل شده است. البته ما خدا را شاکریم افرادی که ثبتنام کردهاند در صحت و سلامت کامل هستند.این طرحها در درازمدت نتیجهبخش خواهد بود. انتظار ما این است، آمار افرادی که در این مجموعه ثبتنام میکنند در طولانیمدت افزایش یابد. کسانی که متقاضی اهدای جسد هستند میتوانند با مرکز ما تماس گرفته و اطلاعات خود را ارائه دهند. در شهرهای بزرگ روال بر این اساس است که این افراد پس از ثبت اسامیشان در مرکز به دفاتر ثبت اسناد رسمی معرفی میشوند و درخواست آنها محضری میشود و در بانک اطلاعاتی ما ثبت و ضبط میشود. هرچه این بانک بزرگتر باشد، شانس اینکه از میان این افراد نمونههای مناسب انتخاب شود، بیشتر میشود. روال بر این اساس است که فردی که فرم درخواست را تنظیم و محضری کرده است، اگر در هر نقطهای از ایران فوت کند، از طریق خانواده به مراکز پزشکی قانونی اطلاع داده میشود و از آنجا به مجموعه ما منتقل میشود و پس از طی مراحلی به ترتیب به دانشگاههایی که در نوبت هستند، ارسال میشود. در طول ۹ ماه گذشته میانگین سنی افراد از ۱۹ تا حدود ۹۰ سال بوده است. همچنین حدود یک سوم از افرادی که ثبتنام کردهاند زن و دو سوم آنها مرد هستند.»
میخواهم از همهی سلولهایم استفاده شود
بدن را بعد از مرگ در خدمت علم قرار دادن، کاری بسیار سختتر از اهدای عضو است و قطعا نیازمند زمینههای روحی و روانی خاصی در افراد است. روزنامهی آفتاب یزد از همین رو دست به تهیهی یک گزارش میدانی زد. پرویز کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دارد. حرفش را با کلامی از فروغ فرخزاد شروع میکند: «پس از مرگ چه فرقی میکند کنار مزارم گوسفند بچرد یا نه؟ وقتی آن جسم دیگر به من تعلق ندارد، پس چه بهتر که استفادهی مفیدی از آن شود. در وهلهی اول دوست دارم اعضای بدنم را اهدا کنم. اما اگر پیش نیامد، بدنم را به علم تقدیم میکنم. دوست ندارم زیر خاک برود.دفن کردن همیشه برایم ترسناک بوده است. از قبر و قبرستان میترسم. وقتی به قبرستان میروم تنها چیزی که به آن توجه میکنم تاریخ تولد و مرگ مدفونان است. با خودم میگویم در زمانی که من به تفریح و سفر میپرداختم، آن فرد زیر خاک خوابیده بود. دوست دارم جسدم بتواند به دیگران کمک کند. تلاش برای پیشرفت علم هم یک نوع کمک است. هیچ عیبی ندارد که جسدم تشریح شود. حتی دوست دارم از تمام سلولهای بدنم هم استفاده شود. اگر بشود دوست دارم اشکهایم را نیز اهدا کنم.»
چه کسانی تشریح خواهند کرد؟
اما همهی مصاحبهشوندگان در این حد مطمئن پاسخ ندادند. بهاره دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی است و سی سال دارد. با افتخار میگوید سالهاست که کارت اهدای عضو دارد اما در مورد اهدای بدنش برای تحقیقات پزشکی تردید دارد. او میگوید: «من مطمئن نیستم که این کار واقعا مفید باشد یا نه؟ یعنی نمیدانم این اجسادی که برای تشریح اهدا میشود، واقعا برای پیشرفت علمی مورد استفاده قرار میگیرد؟ راستش من کسانی را که قرار است روی جسدم تحقیق کنند نمیشناسم. معلوم نیست که آنها چه رفتاری با اجساد دارند؟» ذهن آرش هم مانند بهاره درگیر این است که چه کسانی قرار است کالبدش را مورد تشریح قرار دهند. این دانشجوی دکتری که 34 سال دارد، در این خصوص میگوید: «من میدانم که اهدای جسد برای تشریح خیلی کار مفیدی است، حتی مفیدتر از اهدای عضو. ولی من فعلا تصمیمی برای انجام این کار روی بدنم پس از مرگ ندارم. فیلمها و عکسهایی را دیدهام که به هنگام تشریح به اجساد توهین شده و آنها را مورد تحقیر قرار دادهاند. خیلی برایم مهم است که بدانم چه کسانی قرار است بالای سر جسد من باشند. اگر دکترها و بیمارستان را از قبل بشناسم و مورد تایید من باشند، شاید این کار را کنم. همیشه برایم سوال است با کسانی که جسدشان تشریح میشود، چه رفتاری میشود و چه به سر آنها در اتاق تشریح میآید؟»
نظر خانواده مهم است
انسان تنها مالک بدن خویش است. اما در واقع مالکیت انسان بر بدنش به اندازهی این جمله بیچون و چرا نیست. خانوادهی انسان اولین کسانی هستند که پس از خود شخص، نسبت به بدن او احساس مالکیت میکنند. شاید این موضوع مالکیت تلقی نشود، بلکه یک احساس وابستگی نسبت به خانواده معنا شود. اما در هر تلقی، خانوادهی شخص خود را برای دلسوزی و حتی تصمیمگیری نسبت به بدن او محق میدانند. علی دیپلم ریاضی دارد و چهل ساله است. او به رضایت خانوادهاش اشاره میکند و میگوید: «من هرگز دوست ندارم بدنم تشریح شود. دلم نمیخواهد پس از مرگم، با این کارم موجب اذیت اطرافیانم شوم. من مطمئنم که اطرافیانم دوست ندارند که جسد من تکهتکه شود. برای من اطرافیانم مهمتر از پیشرفت علم پزشکی است. حتی برای اهدای عضو هم پنج سال پیش بدون اطلاع آنها ثبتنام کردم و هنوز خبر ندارند. اگر میدانستند، نمیگذاشتند.» علی تنها کسی نیست که رضایت و راحتی خاطر خانوادهاش را به پیشرفت علم ترجیح میدهد. مهرداد که مهندسی مکانیک خوانده است و بیستوهشت سال دارد در این باره میگوید: «بستگی به شرایط دارد، اما در کل موافقم. اگر شما به زندگی مادران شهدا گمنام نگاه کنید، میبینید که آرام و قرار ندارند، بدن انسان بخشی از هویت اوست. وقتی میبینیم که فردی از عزیزان در قبر آرام گرفته، ما هم آرامش پیدا میکنیم. شهدایی که پیکرشان به ایران برگشته، دل مادرانشان نیز آرام است. ولی دل مادران شهدای گمنام نه. اما در مورد سوال شما؛ اگر قبل بعد از پدر و مادرم بمیرم، راضی نیستم که بدنم را تشریح کنند. اما اگر بعد از پدر و مادرم بمیرم، با کمال میل جسدم را در اختیار پزشکی قرار میدهم. روح انسان از بدن جدا میشود و باقی میماند. جسم تجزیه میشود. وقتی قرار است جسم زیر خاک تجزیه و فرسوده شود، پس بهتر است که در خدمت علم قرار بگیرد. البته نه هر علمی، علمی که خدمت به بشریت کند. نه علمی که بدتر بخواهد گرهی بر زندگی بشر بیندازد.» ظاهرا احساس و نظر خانواده بیشتر از احساس و نظر خود شخص در این مورد مهم است. حسین چهلودو ساله است و مغازهی کیف و کفش زنانه دارد. او یکی دیگر از کسانی است که پیش از هر چیز از نظر خانوادهاش را در این مورد مورد توجه قرار میدهد: «پاسخ شخصی من خیر است. ترجیح میدهم اعضای بدنم را اهدا کنم. اگر اعضای بدنم برای پیوند مناسب نباشند، شاید رضایت به تشریح دهم. اما مطئنم خانوادهام رضایت نمیدهند. من کارت اهدای اعضا دارم. حتی مطمئن نیستم به این هم راضی باشند. چون پس از مرگ پدرم، اجازهی اهدای استخوانهای او را ندادند. تنها دلیل مخالفت من خانوادهام هستند. در غیر این صورت چه فرقی دارد که دفن شوم یا نه؟ آدمهای زیادی در آتشسوزی میمیرند یا در دریا غرق میشوند. هیچ وقت جسدشان پیدا نمیشود و دفن نمیشوند.»
باید مجاب شویم
همانطور که از متن گفتوگو برمیآید، بیشتر افراد چند سالی است که کارت اهدای عضویت را تهیه کردهاند. اتفاقی خوشایند که نشان از انساندوستی و بلوغ مردم ایران در بحث کمک به همنوع دارد. شاید اگر ده سال یا پانزده سال پیش از همین مردم دربارهی اهدای عضو سوال میشد، تعداد کمتری از آنها میگفتند که کارت اهدای عضو دارند و با آن موافقند. کسی چه میداند، شاید چند سال بعد اهدای کالبد نیز به همان اندازهی اهدای عضو، در بین مردم همهگیر شود و موضعگیریهای کنونی در رابطه با آن وجود نداشته باشد. اما نمیشود این دو اهدا کردن را با هم یکسان پنداشت. درست که هر دو برای انسانهای دیگر سودمند است، ولی به دو گونهی متفاوت. همین تفاوتش است که پیشبینی آیندهای مشابه را برای این دو با تردید روبهرو میسازد؛ معلوم نیست اهدای جسد نیز به همان اندازهی اهدای عضو با اقبال عمومی روبهرو شود. نگین زن خانهداری که تجربهی ثبتنام برای اهدای عضو را دارد در این باره میگوید: «حدود هشت سال پیش بود که با اهدای عضو آشنا شدم. آن زمان بچههای کانون هلال احمر دانشگاه، یک میز جلو دفترشان گذاشته بودند و کسانی را که کنجکاو میشدند، دعوت به ثبت نام میکردند. وقتی به میزشان نزدیک شدم، دختر جوانی با شور و شوق در مورد فواید این کار صحبت کرد و من هم چون از چند وقت قبل متوجه این موضوع شده بودم که اهدای عضو یک انسان مرده نیز حتی میتواند باعث نجات چندین بیمار شود، فرم را تکمیل کردم و فردای همان روز، کارت اهدای عضو گرفتم. بعد از گرفتن کارت با مادرم صحبت کردم، او نه تنها راضی به نظر نمیرسید که خیلی هم عصبانی شده بود. چند وقت بعد که یکی از اقوام نزدیکمان به دلیل مشکلات قلبی درگذشت، مادرم از من پرسید که چطور میتواند یک کارت اهدای عضو داشته باشد. خلاصه اینطوری شد که همهی خانوادهی ما صاحب کارت اهدای عضو شدند. من فکر میکنم عامل اصلی که باعث میشود من و دیگر افراد مشابه من، تمایل داشته باشند که اعضای بدنشان بعد از مرگ به بیماران اهدا شود، فقط و فقط حس نوعدوستی و امید به نجات یک یا چند انسان دیگر است. حالا موضوع در اختیار قرار دادن بدن پس از مرگ برای تحقیقات پزشکی، فقط در یک صورت موافقت من را جلب میکند آن هم اینکه سازمان یا تیم پزشکی مورد نظر من را مجاب کند که تحقیقاتی که قصد دارد انجام دهد مستقیما به نجات جان بیماران منجر خواهد شد. خب در این صورت نه تنها من موافق این کار خواهم بود که مطمئنم افراد زیادی از موضوع استقبال خواهند کرد.»
بسیاری از بیماریهایی که در گذشته وجود داشتند و بی برو و برگرد منجر به مرگ انسان میشدند، امروز درمان میشوند. از بخشی از این بیماریها حتی اثری نیست؛ ریشهکن شدهاند، به گونهای که حتی نام آنها نیز تنها در متون تخصصی پزشکی یافت میشود. همهی این دستاوردها مدیون پیشرفت پزشکی است. با سیر رو به پیشرفت این علم، شاید بیماریهایی که امروز درد بیدرمان خوانده میشوند و تکتک حروف واژهشان انسان را به یاد مرگ میاندازند، دیگر جایی در زندگی بشر داشته باشند. اهدای کالبد قدمی مهم در این راه است. تیری که دو نشان دارد؛ خدمت به علم و هرگز نمردن.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
خطر تکثیر بابک زنجانی
وضعیتمان بدتر از افغانستان نیست اما...
جسم خود را پس از مرگ به علم اهدا میکنید؟
مایوس سازی مردم «پروژه» یک جریان خاص است
کسی عذرخواهی نکرد
کسانی که میگویند بهروز وثوقی بازگردد از شهدا خجالت نمیکشند؟!
ایران در قبال برجام صبر داشته باشد شرایط بهتر میشود
اگر جامعه موضوعی را ناهنجاری نداند نمیتوان کاری کرد
پابرهنه به زمین بروید!
دفاع از برجام انتقاد از آمریکا
ضایعات انسانی
یک توضیح یک یادآوری

