روایتی از حضور رهبر انقلاب در منزل شهیدان نجفعلی و سید محمدجواد حسن زاده

این رسم همیشگی شان است، هر بار که به مشهدالرضا(ع) سفر می‌کنند حضور در منزل خانواده‌های شهدا را در برنامه دارند و مهمان ایشان می‌شوند. رهبر معظم انقلاب در سال‌های اخیر در کنار دیدار با خانواده شهدای دفاع مقدس، در منزل خانواده شهدای مدافع حرم نیز حضور می‌یابند، خانواده‌هایی که پدران و پسران شان در سال‌های اخیر برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) راهی سوریه شدند و در خط مقدم مبارزه با تکفیری‌ها هستند....  حضرت آیت ا... خامنه‌ای یک شنبه گذشته در منزل خانواده شهید «حسن زاده» حضور یافتند. خانواده‌ای که پدر را در دوران دفاع مقدس و پسر را در راه دفاع از حرم راهی جبهه‌ها کردند. همسر شهید مدافع حرم «سید محمدجواد حسن‌زاده» در گفت‌وگو با خبرگزاری دفاع مقدس از این دیدار گفت: دو روز قبل این دیدار، به ما اطلاع دادند مراسمی هست که باید در آن شرکت کنیم و هیچ اطلاعی از جزئیات آن نداشتیم. روز یک شنبه هرچه ساعت به عصر نزدیک می‌شد احتمال بیشتری می‌دادم که در اصل، ماجرای دیدار با رهبری باشد، به خواهر شوهرم گفتم که حس می‌کنم یا ما به دیدار حضرت آقا می‌رویم یا ایشان به منزل ما می‌آیند. تا این که چند دقیقه قبل از ساعت 9:30 خبر دادند مهمان عزیزی به منزلمان می‌آیند و این مهمان مقام معظم رهبری است. همسر شهید به مهم‌ترین صحبت‌های مقام معظم رهبری در این دیدار اشاره کرد و گفت: موضوع مهم صحبت‌های رهبری درباره شهدا و ارزش کار خانواده شهدا بود. ایشان تاکید داشتند که ما باید خدا را شاکر باشیم که جزو خانواده شهدا هستیم و این موضوع ارزش زیادی دارد. وی لحظه دیدار با رهبر انقلاب را این گونه  توصیف کرد: حس بسیار متفاوت و خوبی بود، زمانی که از در وارد شدند حال و هوای خانه به کلی تغییر کرد و پر از انرژی و معنویت شد. مادر شوهرم شش ماه پس از شهادت شهید از دنیا رفت و نتوانست در این میزبانی کنار ما باشد، اما خواهر شهید در کنار ما بود و همه از دیدن رهبرمان بسیار خوشحال شدیم. لحظات نابی بود همسر شهید حسن زاده ادامه داد: خواهر شوهرم دلنوشته‌ای را محضر ایشان قرائت کرد که آن را صبورانه گوش کردند، بسیار لحظات نابی بود. همسر شهید به پیش بینی اش برای دیدار با رهبری اشاره می‌کند و می‌گوید: از آن جا که قبل از این هم مقام معظم رهبری به منزل برخی از شهدای مشهدی رفته بودند پیش بینی می‌کردم که به منزل ما هم بیایند ولی فکر نمی‌کردم این قدر زود این اتفاق بیفتد. بیشتر فکر می‌کردم به همراه چند خانواده دیگر به دیدار ایشان برویم، حضور مقام معظم رهبری با وجود مشغله‌های فراوانی که دارند بسیار برایم ارزشمند بود. یادگاری‌هایی برای خانواده شهید وی به بیان خاطره دیدار چند سال گذشته رهبر انقلاب با مادر شهید پرداخت و افزود: از آن جا که پدر همسرم «سید نجفعلی حسن زاده» نیز از شهدای دفاع مقدس است، زمانی که من تازه عروس خانواده شدم مادرشوهرم با مقام معظم رهبری دیداری داشت. من آن زمان به همراه شهید در جمکران بودم و توفیق آن دیدار نصیبمان نشد یک شنبه شب رهبر انقلاب در منزل خانواده شهید حسن زاده حضور داشتند ایشان به رسم همیشه یک جلد کلام ا... مجید به آن‌ها هدیه کردند، همراه با انگشترهایی که همسر شهید درباره آن می‌گوید: از حضرت آقا 2 انگشتر برای آینده دخترانم و یک انگشتر برای خودم خواستم. ایشان سه انگشتر   به همراه یک جلد قرآن را که در ابتدای آن دست‌نوشته خودشان بود، به یادگار به ما هدیه کردند. بازنشر گفت وگوی خراسان رضوی  با خانواده شهیدان حسن زاده    آبان سال 95 بود که پیکر مطهر شهید «سید محمد جواد حسن زاده» در مشهد تشییع و خاک سپاری شد. آن زمان در منزل شهید حضور یافتیم و با مادر و همسر او به گفت وگو نشستیم. آن چه می‌خوانید مختصری از آن دیدار و گفت وگوست، دیداری که در زمان آن، مادر شهید نیز هنوز در قید حیات بود: «بی بی صدیقه» همسر و مادر شهیدان به گرمی از ما استقبال می‌کند، مادری که صبر و استقامت در قامت و نگاهش موج می‌زند. وارد خانه‌ای می‌شوم که سادگی و صمیمیت در آن موج می‌زند و تصاویر پدر و پسر شهید بر دیوار سپید این خانه خودنمایی می‌کند. روی گنجه اتاق یک نقاشی سیاه و سفید و دو صفحه نوشته از «فاطمه سادات» دختر 5 ساله شهید محمدجواد به چشم می‌خورد که توجهم را جلب می‌کند. محمد جواد جای پدرش را برایم پر کرده بود اما... نحوه اعزام پدر و پسر به جبهه شبیه هم است. سید نجفعلی حسن زاده و سید محمد جواد حسن زاده هر دو با وعده برگشت به خانواده رفتند اما پیکرشان غرق به خون از جبهه برگشت. «بی بی صدیقه حسن زاده» همسر شهید نجفعلی و مادر شهید سید محمد جواد حسن زاده می‌گوید: پدر و پسر ماجرای جبهه رفتن شان را از من مخفی کردند، البته حق هم داشتند شاید اگر می‌دانستم، عشق و عاطفه‌ام مانع رفتنشان می‌شد. روزهای عید سال 61 بود و من هنگام دید و بازدید متوجه شدم همسرم از اعضای فامیل حلالیت می‌طلبد. به خانه که آمدیم، پرسیدم: مگر کجا می‌خواهی بروی؟ گفت: جبهه، گفتم مرا با دو بچه 2 و 3 ساله می‌خواهی رها کنی و بروی. او هم مثل محمدجواد گفت:  اولا من شما را به خدا سپردم و او از شما مراقبت می‌کند، ثانیا ناراحت نباش بعد از یک ماه بر می‌گردم و به مسافرت می‌رویم. اما وقتی که تصمیم جدی برای رفتن به جبهه گرفت، از من پنهان کرد که مانعش نشوم. سید به دخترمان بی بی فاطمه که بزرگ‌تر بود خیلی محبت می‌کرد و به او گفته بود من می‌خواهم  به جبهه بروم به مادرت نگویی که بی تابی می‌کند. سه ماه در کردستان بود تا این که به شهادت رسید و پیکرش را به سردخانه بیمارستان قائم (عج) انتقال دادند. یکی، دو روز بعد از شهادتش بدون این که از شهادت همسرم اطلاع داشته باشم در منزل مادر همسرم وعده بازگشت و رفتن به سفر با شهید را بازگو کردم. در حال صحبت بودم که دیدم مادر و خواهر همسرم و دیگران به یکدیگر نگاه کردند. ناگهان دلم ریخت و پرسیدم: سید نجفعلی شهید شده؟ گفتند: چیزی نشده. آمدم بیرون به برادرم التماس کردم اگر اتفاقی افتاده به من بگوید. برادرم ابتدا چیزی نگفت اما بعد گفت: به شرطی سید نجفعلی را نشانت می‌دهم که گریه نکنی، مبادا اشک تو را منافقین ببینند چون منتظرند از همین اشک‌های خانواده‌های شهدا علیه کشور تبلیغ کنند....  دلتنگی‌های فاطمه سادات «جمیله قاضی حسینی» همسر شهید می‌گوید: «فاطمه سادات» که هنوز رفتن پدرش را باور نکرده و شکلات‌های زیادی را زیر تختش برای بابایش مخفی کرده، این نقاشی‌ها را کشیده است. برای پدرش خیلی بی تابی می‌کند و می‌گوید کسی حق ندارد به این نقاشی و نامه من دست بزند، این‌ها را نگه داشته‌ام تا وقتی پدرم از خواب بلند شد به او بدهم. آخر «فاطمه سادات» صورت پدرش را در تابوت دیده و گمان کرده که خواب است....  خدا کند نام و یاد شهدا از ذهن مردم پاک نشود «بی بی فاطمه» خواهر شهید هم از وصیت شهید می‌گوید: من و برادرم خیلی با هم صمیمی بودیم، مدتی که در تهران بود و من دلتنگش می‌شدم و به او تلفن می‌زدم همان پشت تلفن برایم شعر «کجایید‌ای شهیدان خدایی را می‌خواند» و با صدایش غمم فراموش می‌شد. این دو سال آخر را برای سکونت به مشهد آمدند. یک بار که در ابتدای همین کوچه که اسم پدر شهیدم بر آن نام گذاری شده است، ایستاده بودیم برادرم گفت: خواهر اسم شهید هم کم رنگ شده است. خدا کند نام و یاد شهدا از ذهن مردم پاک نشود. الان که برادرم هم راه پدرم را ادامه داده و شهید شده عطر شهادت نه تنها در کوچه که در شهر مشهد پیچیده است.