کودک ۹ ساله مشهدی چگونه از ازدواج نجات پیدا کرد؟

فرارو: نیره عابدین‌زاده، معاون دادستان مشهد گفته است: اولا این را بگویم که برای من مسائل مربوط به آسیب‌های اجتماعی به ویژه در حوزه کودکان و زنان از حساسیت بالایی برخوردار است. تا جایی که شخصا داوطلب شده‌ام که به عنوان کشیک شب بمانم و به این امور رسیدگی کنم. همین موضوع هم باعث شده که دوستان اورژانس اجتماعی و بهزیستی رابطه خیلی خوبی با من داشته باشند. زمانی که این اتفاق افتاد نزدیک ساعت ١٠شب بود که از اورژانس اجتماعی با من تماس گرفتند و گفتند فردی در تماس‌های پی در پی به آنها اعلام کرده عروسی یک دختر بچه ٩ ساله در جریان است. این فرد مصرانه می‌خواست که ما اقدامی انجام دهیم، چون دختر خودش هم به هیچ وجه راضی به این ازدواج نیست.

شما چطور از صحت این مسئله باخبر شدید؟
همان ابتدا هیچ اطمینانی وجود نداشت، اما من به سوپروایزر اورژانس اجتماعی گفتم که اگر یک درصد هم این موضوع درست باشد ما باید کاری کنیم. از طرفی مسئله حساس بود و ممکن بود ماجرا یک دشمنی بین کسی که تماس گرفته بود و خانواده عروس یا داماد باشد و ما نباید بی‌گدار به آب می‌زدیم و اول باید مطمئن می‌شدیم. به همین دلیل هم من ابتدا درخواست مامور خانم کردم، اما کسی شیفت نبود و مجبور شدم ماموران مرد را به محل بفرستم. از آنها خواستم که با لباس عادی و در قالب میهمان وارد عروسی شوند و موضوع را بررسی کنند. در تمام طول ماموریت هم به صورت مستقیم با آنها در تماس بودم. ماموران ما وقتی وارد عروسی شدند شروع کردند به پرس و جو و فهمیدندکه داماد ٣۵ یا ٣۶ سال دارد. وقتی این را به من گفتند موضوع برایم حساس‌تر شد. تلاش‌های ماموران برای فهمیدن سن عروس بی‌نتیجه بود، چون بافت فرهنگی منطقه‌ای که عروسی در آن جریان داشت طوری نبود که بتوان راحت از قسمت زنانه خبر گرفت. در این مرحله من از ماموران خواستم که به دفتر تالار مراجعه کنند و از مدیر تالار بخواهند که والدین عروس و داماد را در آرامش کامل به دفتر بیاورند. از آن طرف با کلانتری هم هماهنگ کردم که به محل بروند تا مانع بروز هر نوع درگیری شوند. وقتی قرار بر جمع شدن بزرگان فامیل شد، کاشف به عمل آمد که عروس پدر و مادر ندارد. ماموران هم از بزرگان خواستند که اوراق هویت عروس را نشان دهند، اما آنها اعلام کردند که عروس هیچ گونه مدرکی که نشان دهد چند ساله است، ندارند. خودشان هم سن او را ابتدا ٣٠ سال و بعد ١٢ سال اعلام کردند. من برای اینکه هیچ نوع تشنجی اتفاق نیفتد دستور دادم که عروسی با آرامش ادامه پیدا کند، اما بعد از آن عروس به خانه داماد نرود. چطور روی این کار نظارت شد؟ماموران تا پایان عروسی حضور داشتند و بعد هم نظارت کردند که عروس و داماد جدا به خانه‌هایشان بروند و عروس هم در جایی اسکان داده شود که ماموران از آن خبر داشته باشند. قرار بر این شد که فردای آن روز صبح اول وقت پیش من بیایند تا موضوع را بررسی کنم. من ساعت٧ صبح فردا در دفتر بودم تا پرونده را پیگیری کنم، اما آنها نه تنها تا نزدیک ظهر نیامدند بلکه شماره تماس‌هایی که داده بودند هم بی‌جواب ماند. به این ترتیب دستور تعقیب قضایی آنها را صادر کردم و ماموران آنها را به همراه کودک به کلانتری آوردند. آنها از ارائه اوراق هویت کودک خودداری کردند، اما تحت سوال و جواب ماموران اعلام کردند که کودک ٩ ساله است، اما کارشناس ما سن او را حدود ٨ سال تخمین زد و اعلام کرد که نه تنها این کودک هیچ گونه آگاهی‌ای از مسائل زناشویی و ازدواج ندارد بلکه حتی از نظر جسمی بالغ هم نشده است. خودم هم وقتی او را دیدم دلم برای مظلومیتش خیلی سوخت. این کودک به قدری جثه کوچکی داشت که پایین‌تر از سنش نشان می‌داد و به شدت هم از عروسی کردن و داماد می‌ترسید. با وجود اینکه برایش عروسی آنچنانی با حضور ۴٠٠-٣٠٠ میهمان گرفته بودند، اما چیزی از وحشتش کم نشده بود. فکر می‌کنم خدا به خاطر معصومیتش به این بچه کمک کرد.



در حال حاضر او چه وضعیتی دارد؟
وقتی برای من مشخص شد که خانواده این کودک از کاری که کرده‌اند بر نمی‌گردند و با توجه به عدم همکاری‌شان این گمان می‌رفت که به شکلی دیگر ازدواج را ترتیب دهند و کودک را به داماد بسپارند، دستور دادم کودک به بهزیستی تحویل داده شود و در مکانی مشابه خانه نگهداری شود تا دادگاه تکلیف ماجرا را روشن کند و خانواده‌اش هم بفهمند که قانون و دولت اجازه نمی‌دهند که آنها چنین کاری با کودکی به این کوچکی انجام بدهند.