حافظه تاریخى در تندباد بحران‌ها

مسعود خوشابى- بسیار خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که ما ایرانیان از حافظه تاریخى خوبى برخوردار نیستیم، به عبارت دیگر از تاریخ به طور عام و تاریخ کشورمان به مرتبتى خاص و به شایستگى درس عبرت نمى‌گیریم .
در توضیح ریشه‌هاى این ضعف مهم، طبعا نه چون در اصطلاح ترکیبى «حافظه تاریخى» از واژه تاریخ استفاده شده، بلکه از آنجا که آبشخور هر صفت یا ویژگى براى یک ملت از ریشه[ها]ى تاریخى برخوردار است، لذا در جستجوى علت[های] این نارسایى به نکاتى نه چندان تازه ولى قابل استنادى مى‌توان تکیه کرد که پایه و اساس آن را بى‌ثباتى و بحران‌[ها] مى‌سازد .
به زبانى دیگر، از آنجا که جامعه ما از تکاملى نامنظم، ناپیوسته، کند و مالامال از افت‌و‌خیزهاى پردامنه برخوردار بوده و هست پس آنچه دائما تولید و باز تولید مى‌شود همچنان بى‌ثباتى، استقرار ناقص و بحران‌هاى مکرر است.
دائم در وضعیت ناپایدارى قرارگرفتن، یعنى سلب فرصت تعمق، تعقل، تحقق برنامه‌ریزى‌هاى کلان، جمع‌بندى روشن و درس‌آموزى از تجارب تشکیل نهادهاى مردمى، نهادینه کردن ارزش‌هاى جمعى و ... در یک کلام تامین امنیت واقعى جامعه. جالب این‌جا است که وجود اکثریت این عدم پایدارى‌ها و بعضا بى‌گدار به آب‌زدن‌ها وگز نکرده بریدن‌ها، به‌ سرعت برق، به رسانه‌هاى خارجى هم سرایت کرده است . بیش از دو دهه پیش محمد قائد، کهنه‌کار صاحب‌نظرى در رسانه‌ها، در مقاله‌اى نوشت: «حضور در صفحه اول [مطبوعات دنیا] عمدتا یعنى نهاد مساله و بحران» و در نهایت نباید از خاطر دور داشت که: «در بسیارى رکوردها دیگر فضیلتى عقلانى و مشهود به چشم نمى‌آید، از جمله رکورد داربون در بحران.»


آشکارا مى‌توان گفت تنش، بحران، بى‌ثباتى، گونه‌هاى کثیر و پرهزینه مناقشات، دعواها، برخوردها که ریشه‌هاى بس عمیق فرهنگى در گستره تاریخى این سرزمین دارد، کماکان خود به عنوان مکانیسمى مخرب در جهت پیدایش، رشد و شکوفایى حافظه تاریخى، ایفاى نقش مى‌کند که با نبود نهادهاى دموکراتیک با رویکرد آگاهى‌بخشى به جامعه، حتى با گذشت هزاره‌ها، سده‌ها و دهه‌ها، همچنان جامعه را از بلوغ نظرى دور نگه مى‌دارد.
در تعقیب ریشه‌هاى تاریخى این فقدان، احتمالا نخستین علت بر مى‌گردد به این‌که «جامعه ایرانى از دیرباز به وسیله اقوام کوچ‌نشین و گله‌دار پیرامون ایران که در مدارج نخستین رشد اجتماعى بودند، مورد تهدید قرارگرفته است، یورش‌هاى کرارا جریان تکامل فرهنگ مادى و معنوى ایران را گسیخته و مانع از آن شده است که جامعه ما مانند جامعه‌هاى اروپایى، منظما و سریعا مراحل تکامل نظام زمین‌دارى را بپیماید و به انقلاب صنعتى خود برسد.»
دومین علت که شاید از دیدگاهى حتى مهمتر هم باشد، به ساختار یا به وضع داخلى جامعه برمى‌گردد. اگر بپذیریم ایران جامعه‌اى است شرقى و غیراستثنایى، پس مشمول استبداد شرقى با مختصاتى کم‌وبیش به شرح زیر بوده است: «مالکیت دولتى برزمین، فقدان محدودیت‌هاى قضائى، جایگزین‌کردن قانون با مذهب، نبود نجباى موروثى، برابرى اجتماعى برده‌وار، کمونته‌هاى روستایى مجزا، سلطه کشاورزى برصنعت، تاسیسات آبیارى دولتى، محیط اقلیمى گرم، خشک و بالاخره عدم تغییر تاریخى.»
از ترکیب دو مورد برشمرده، مى‌توان به این نتیجه رسید که: «سراسر تاریخ ایران و وقایع‌نامه‌هاى مجود آکنده از مقال‌هایى است که از ناامنى و پیش‌بینى‌ناپذیرى است، تاریخ ایران رشته‌اى از دوره‌هاى کوتاه‌مدت و به هم پیوسته است.» با این توضیحات، لازم نیست تا تاریخدان باشیم تا پى ببریم، تاریخ این سرزمین، تاریخ سلسله حکامى بوده که دائما از درى مى‌آمدند و از درى دیگر مى‌رفتند. تعداد و تعدّد این آمد و رفت‌های‌شان بر تنها آثار ماندگارشان که نماد ویرانى است، چنان سایه انداخته است که حاصل همان: «ناامنى و پیش‌بینى‌ناپذیرى است.» با کمال تاسف این فقط یورش، چپاول، تعدى، تجاوز، به آتش و خون کشیدن و تهدید خارجى نبود که جامعه را ناپایدار، ناامن و غیرقابل پیش‌بینى و بحران‌زده مى‌کرد بلکه عملکرد خود حکام هم دست‌کمى از متجاوزین نداشته است، لذا مردم روى آرامش نمى‌دیدند و در این فضا، کمتر امکانى براى بقاء و رشد حافظه تاریخى باقى مى‌ماند.
لازمه درس‌آموزى از روزگار و زمانه حداقل مجال براى اندیشیدن است. اگر این فضاى تنفسى فراهم نیاید، تکوین حافظه تاریخى اگر نگوییم محال، بلکه بسیار دشوار است . چرا راه دور برویم؛ اگر صرفا عناوین حوادث و وقایع مهمى که از آغاز انقلاب سیاسى ١٣۵٧ تاکنون جمع‌آورى و به رشته تحریر درآوریم، حاصل به چند جلد کتاب قطور ختم خواهد شد .
مدار و خط سیر تاریخ کشور ما، غیر از تکرارى پرهزینه نبوده و نیست .
سایر اخبار این روزنامه