آچمزشدگی!

هومن جعفری- حقیقتش نمی‌دانم طنز چه بنویسم! آچمز زل می‌زنم به مانیتور! دلار تا نزدیکی 20 هزار تومان آمده جلو و دیگر اصلا حس طنزی در وجود آدم باقی نمی‌ماند که بخواهد متلکی بیندازد یا کرمی بریزد یا چه می‌دانم شوخی بامزه و بی‌مزه‌ای بکند!
به رییسی رای ندادیم که دلار پنج هزار تومان نشود. به روحانی رای دادیم که تحریم‌ها برداشته شوند منتها حدس نمی‌زدیم که مشکل از تحریم‌ها نباشد و قصه بیفتد دست دلار جهانگیری و آدم‌هایی که با دلار دولتی جنس وارد کردند و با قیمت آزاد فروختند و هنوز هم یک‌دانه‌شان نم پس نداده! در مورد هجوم مردم به فردوسی برای خرید دلار چه بگویم؟ در مورد تلاش مردم برای بدبخت‌ شدن خودشان چه بنویسم؟ برای بالا رفتن قیمت رب چه بنویسم؟ کلا مانده‌ام در این ستون چه بنویسم که قبلش ننوشته‌ام!
الان خبرش آمد که لاستیک هم 50 درصد گران شده. هر چیز دیگری هم که فکرش را بکنید گران شده. هر روز و هر لحظه فقیرتر می‌شویم. پایان طنز!