اروپا در پی استقلال


بالاخره و پس از چند ماه کانال ضد تحریم اروپا تحت عنوان INSTEX برقرار شد. فارغ از اینکه جزئیات این کانال چیست و تا چه حد توانایی دارد که مشکلات ناشی از تحریم ایالات متحده را برای ایران حل کند، اهمیت آن در نکته دیگری است. جنگ جهانی دوم موجب شکل‌گیری نظام جدیدی در سطح بین‌الملل شد. نظامی که به جهان دو قطبی شناخته شد. یک قطب اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقماری آن و در سوی دیگر ایالات متحده و اروپا و ژاپن و برخی متحدین آنها قرار داشتند. اروپا که بر اثر دو جنگ جهانی تضعیف شده بود، تقریباً یکسره در کنار ایالات متحده قرار گرفت. زیرا بدون حمایت آنها قادر به حفظ بقای خود در برابر اتحاد جماهیر شوروی نبود، همچنان که در برابر آلمان نیز قادر به مقاومت نبود. به همین علت جهان غرب در قالب اتحادیه نظامی ناتو به رهبری امریکا در مقابل شوروی صف‌آرایی کرد. از حدود 30 سال پیش که شوروی با فروپاشی مواجه شد و نظام کمونیستی از میان رفت، نقشه سیاسی جهان نیز تغییر کرد. از آن زمان تصور این شد که نظام بین‌الملل تک قطبی شده است و این قطب نیز ایالات متحده است. ولی با قدرت یافتن چین و سپس احیای روسیه و از آن مهم‌تر شکل‌گیری اتحادیه اروپا، جهان به سوی نظام چند قطبی در حال تحول بود، ولی کماکان قدرت مسلط ایالات متحده بود. با آمدن پوتین روسیه کم‌کم قدری استقلال و قدرت خود را در سوریه و اوکراین به رخ کشید. چین نیز در آسیای جنوب شرقی و نیز در عرصه اقتصادی به یکه‌تازی مشغول شد. اروپا نیز گمان کرد که اتحادیه اروپا می‌تواند نقش مستقل‌تری را ایفا کند و این تصور درستی بود. تصوری که دموکرات‌ها و حتی جمهوریخواهان قبل از ترامپ تا حدودی آن را به رسمیت شناختند. یکی از اولین کارزارهای واقعی برای نشان دادن این حضور در پرونده هسته‌ای ایران به وجود آمد.
پرونده هسته‌ای ایران از سال 1382 در شرایطی ابعاد مهم‌تری پیدا کرد که هیچ رابطه‌ای میان ایران و امریکا نبود. روسیه هنوز در شوک فروپاشی بود، چین نیز متوجه مسائل اقتصادی و رشد روزافزون خود بود. ضمن اینکه امریکا درگیر جنگ افغانستان و عراق بود. در این میان اروپایی‌ها علاقه‌ای به گسترش بحران و جنگ در منطقه نداشتند و خواهان حل سیاسی مسأله هسته‌ای ایران بودند ضمن اینکه فرصت را برای حضور خود نیز مناسب دیدند، لذا سفر وزیران خارجه انگلیس، آلمان و فرانسه به ایران و دیدارهای پیش و بعد از آن مقدمه‌ای برای یک حضور مستقل در عرصه جهانی شد. شاید اگر نتیجه انتخابات سال 1384 با روی کار آمدن دولت جدید نبود، در همان دوران اصلاحات ایران می‌توانست با اروپایی‌ها و بدون حضور امریکایی‌ها تفاهم کند و اجازه ندهد که پرونده ایران به شورای امنیت و به زیر دست امریکا برود، در این صورت این احتمال وجود داشت که با تقویت اروپا، حضور جهانی و منطقه‌ای امریکا نیز تضعیف شود. ولی دولت جدید در ایران به یک باره مسیر دیگری را پیش گرفت و ایران را درگیر چند قطعنامه شورای امنیت کرد.
پس از گذشت 8 سال و رفتن آن دولت، مسیر جدیدی برای گفت‌و‌گو باز شد، ولی این بار طرف اصلی ایالات متحده بود. با کوشش فراوان برجام محصول این گفت‌و‌گوها بود که این بار اروپایی‌ها نه نقش اول که شاید نقش دوم را داشتند و این ضربه‌ای به هویت‌یابی و استقلال آنها محسوب می‌شد. ولی چون از ابتدا آنان فعال بودند، امتیازی مهم برای اروپا محسوب می‌شد.
آمدن ترامپ و خروج از برجام، ضربه نهایی را به موقعیت اروپا زد و اگر اروپا نتواند در برابر یکه‌تازی ترامپ کاری کند، حتی احتمال می‌رود که اتحادیه اروپا نیز تحت تأثیر این انفعال و ضعف قرار گیرد و در آینده نیز دچار مشکلاتی بیش از خروج بریتانیا از آن شود. به همین علت مسأله INSTEX برای اروپایی‌ها بسیار حیاتی شده است، نه فقط برای تعهدی که به ایران داده‌اند بلکه برای حفظ آبروی خودشان هم که شده می‌خواهند کاری را انجام دهند و احتمال دارد که این حد از اقدام خود را نیز با نوعی از توافق پیش برده باشند. شکست اتحادیه اروپا، جز قطبی‌تر شدن جهان در زیر پرچم ایالات متحده نتیجه دیگری ندارد. بنابراین ما نباید این فرآیند را تقویت کنیم. هرچند باید نسبت به بهبود جزئیات این کانال و شمول آن به همه نیازهای ایران حساس و پیگیر باشیم.