روزنامه فرهیختگان
1398/01/21
سبزهای مقتدر و مظلوم
فرهیختگان: بعد از کش و قوسهای فراوان، دونالد ترامپ در بیانیهای اعلام کرد سپاه پاسداران را در فهرست گروههای تروریستی وزارتخارجه آمریکا قرار داده است. حالا خیلیها اقدام آمریکا و اقدام متقابل ایران در «تروریستی» خواندن «فرماندهی مرکزی آمریکا موسوم به سنتکام» و تمامی نیروهای وابسته به آن را زمینهساز ظهور یک بحران امنیتی در منطقه و بسترساز درگیریهای نظامی غیرقابل اجتناب تلقی میکنند و معتقدند کار در آینده به جاهای باریک کشیده خواهد شد.جنگی در کار نیست با این حال اما به نظر میرسد پیچیدگیهای ماجرا قدری بیش از این حرفها بوده و شاید نسخهپیچی برای جنگ نظامی آن هم در موقعیت کنونی و با در نظر داشتن شرایط منطقه و نیز شرایط درون حاکمیت آمریکا، خطا باشد. چرایی این موضوع در ادامه آمده است: 1یکی از جدیترین موانع نزدیکشدن به درگیری نظامی با ایران مقاومتهای درونی در حاکمیت آمریکاست. به بیان دقیقتر جنگ با ایران در ایالات متحده نه پشتوانه قابل اتکای سیاسی دارد و نه حامیان نظامی. وندی شرمن، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در دولت باراک اوباما در مخالفت با تروریستی خواندن سپاه گفت: «دولت اوباما به دلیل واهمه از نتایج و مخاطراتی که ممکن بود این اقدام برای آمریکا پدید آورد، از انجامش منصرف شد. علاوهبر آنکه با منطق صرفه و هزینه، با توجه به این واقعیت که سپاه پیش از این نیز تحت تحریمهای دیگری قرار داشته، دست زدن به چنین کاری، به هزینههایش نمیارزید.» شرمن این را هم یادآور شد که با در نظر گرفتن یک ارتش خارجی بهعنوان سازمانی تروریستی، آمریکا بیش از هر چیز نیروهای خود را بهویژه در عراق، همسایگی ایران، در معرض خطر قرار میدهد. ایلهان عمر، نماینده مسلمان کنگره نیز این اقدام را صرفا موجب افزایش تنشها دانست و گفت عملی کردن آن نظامیان آمریکایی را به خطر میاندازد. این تنها بخشی از مخالفتهاست و بماند که مجموعه وزارت دفاع و فرماندهان ارشد نظامی این کشور بهشدت مخالف این اقدام هستند. 2 واکنش ایران به جنگ احتمالی، به هیچ عنوان قابل پیشبینی نیست و این موضوعی است که ترامپ را بیش از موانع داخلی به دردسر میاندازد. مخالفت آشکار پنتاگون و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) با این تصمیم نیز در همین چارچوب تحلیل میشود. گزارشهای پنتاگون و سیا که بخشهایی از آنها این روزها در رسانهها قابل دسترس است میگوید واکنشهای ایران تا چه اندازه غیرقابل پیشبینی و غیرقابل کنترل است و لذا در زمان جنگ بیم آن میرود که آسیبهای جدی به نظامیان آمریکایی حاضر در منطقه وارد شود. البته این را هم درخصوص تروریستی خواندن سپاه باید در نظر گرفت که نیروهای نظامی آمریکا در منطقه بهخصوص در خلیجفارس، در مواجهه دائم با نیروهای سپاه قرار دارند؛ این یعنی اگر کشتیها و قایقهای آمریکا به آبهای مرزی ایران نزدیک شدند یا قایقهای سپاه اطراف ناوهای آمریکایی مانور دادند، قاعدتا هیچیک نمیتوانند تنها به تذکر یا فرضا اخطار بسنده کنند. حال با توجه به پیشینه برخوردهای نیروی دریایی سپاه با نظامیان آمریکایی و اقدام متقابل تهران در تروریستی خواندن نظامیان آمریکا، اگر ارتش آمریکا در منطقه، هیچ واکنشی به حرکت مداوم نیروهای سپاه در نزدیکی خود نشان ندهد، هم به اعتبار خود لطمه زده و هم فرمان اجرایی ترامپ بلاموضوع خواهد شد و اگر آنطور که در مواجهه با یک گروه تروریستی انتظار میرود واکنش نشان بدهد، احتمال وقوع یک درگیری نظامی با چشماندازی نامعلوم بالا میرود؛ معضلی که هنوز معلوم نیست ارتش آمریکا برای مواجهه با آن چه چارهای اندیشیده. از اینرو این خبر رویترز که از قول یکی از مقامات پنتاگون نوشته: «تروریستی اعلام کردن سپاه به معنای جنگ با ایران یا کشتن نیروهای ایرانی نیست، قطعا اینگونه نیست. ارتش آمریکا خطمشی جدیدی مبنیبر این دریافت نکرده است که سراغ نظامیان ایران برود و اقدام ترامپ عملا یک تحرک نمایشی است.» کاملا واقعی و قابلباور است. اینها البته همه در حالی است که قبلا نظامیان ایران یا حامیان ایدئولوژیک آن در کشورهای منطقه در مواجهه با نظامیان آمریکایی یا قریب به 40 پایگاه آنها در منطقه پیشدستی نکرده باشند. 3مساله بعدی شخص ترامپ و چارچوب ذهنی او مستقل از مشاورانش است. او یک کاسب کهنهکار است و به خوبی میداند که جنگ تا چه حد اقتصاد را به خطر میاندازد. ترامپ و حتی حاکمیت ایالات متحده امروز به خوبی به منافع اقتصادی آمریکا و دنبالهروهایش در منطقه واقفند و میدانند کوچکترین درگیری نظامی در منطقه میتواند بهمثابه یک جرقه در انبار باروت باشد و آتشی بهپا کند که دیگر «گاوی در منطقه برای دوشیدن» وجود نداشته باشد؛ نه عربستانی باشد که چندصد میلیارد از آمریکا سلاح بخرد و نه شیوخی که نفت ارزان بفروشند و صنایع آمریکا را تقویت کنند. آمریکا به خوبی میداند که در کشورهای منطقه و هم در کشورهای دوردست بسیاری از افراد تحت تاثیر گفتمان انقلاب اسلامی قرار گرفته و آماده شدهاند در مقابل ظلم قیام کنند. از اینرو شاید شعلههای یک جنگ در منطقه به سرعت از غرب آسیا فراتر هم برود و منافع آمریکا و دوستانش را در نقاط دیگر جهان حتی همجوار مرزهای جغرافیایی ایالات متحده به خطر بیندازد. 4مانع بسیار مهم بعدی امنیت اسرائیل، متحد اصلی آمریکا است. اسرائیلیها با پاسخی که در ماجرای حمله به پایگاه نظامی T4 در جولان اشغالی گرفتند، فهمیدند ایران و حامیانش از جمله حزبالله لبنان نهتنها در مرزهای اشغالی جولان حاضرند، که آماده عملیات هم هستند. آنها البته حالا و بعد از منتشر شدن خبر حضور ایران در بندر لاذقیه نگران درگیر شدن دریایی با ایران نیز هستند و به خوبی هم میدانند که ایران دارای قوت بومی قدرتمندی در عملیاتهای دریایی است و تا چه حد میتواند در موقع لزوم برقآسا عمل کند. از اینرو قطعی است که آمریکا برای جلوگیری از به خطر افتادن اسرائیلی که ممکن است در کسری از ثانیه با فرود آمدن هزاران موشک مواجه شود، خطر نکرده و با ایران وارد درگیری نظامی نخواهد شد. اقدام وزارت خارجه آمریکا اقتصادی نیست وزارت خارجه آمریکا دوشنبه 19 فروردین (هشتم آوریل 2019) اعلام کرد از تاریخ 15 آوریل (26 فروردین)، سپاه پاسداران را به لیست سازمانهای تروریستی این وزارتخانه اضافه میکند؛ لیستی که تا پیش از این تاریخ شامل 67 گروه و سازمان میشد. اضافه شدن نام سپاه پاسداران به لیست گروههای تروریستی این موضوع را در ذهنها ایجاد کرده است که این اقدام میتواند ایران و سپاه پاسداران را شامل تحریمهای جدید کند. اما واقعیت ماجرا چیست؟ برای پاسخ به این سوال باید ساختار تحریمها علیه سپاه و ایران را بررسی کرد تا مشخص شود واقعیت ماجرا چیست. ارکان سپاه پاسداران از سال 2007، هدف تحریمهای آمریکا بوده است. البته از آن سال تا پیش از تحریم سیسادا در سال 2010، این تحریمها صرفا شامل قرار گرفتن افراد، نهادها و بانکهای ایرانی که بهعنوان عوامل سپاه عمل میکردند در لیست تحریم آمریکا (SDN list) بود، که مجازات آن صرفا بلوکه شدن دارایی آنها در آمریکا و ممنوعیت ارتباط افراد و نهادهای ذیل قوانین آمریکا با آنها بود. در واقع در این مرحله از تحریمهای آمریکا علیه سپاه پاسداران، وقتی سپاه پاسداران، نهادها، بانکها یا عوامل سپاه مانند قرارگاه خاتم یا سپاه قدس اقدامی انجام میدادند، وزارت خزانهداری آمریکا آنها را به بهانه اینکه آنها از تروریسم حمایت میکنند یا در برنامه اشاعهای نقش دارند، در لیست تحریم قرار میداد. بهطور مثال، قرارگاه خاتم را به علت نقش آن در ساخت فردو یا سپاه قدس را به بهانه حمایت از گروههایی مانند حماس یا حزبالله در لیست تحریم قرار میداد. از سال 2010 و با تصویب قانون سیسادا بر لیست تحریم آمریکا علیه ایران تحریم جدیدی وضع شد و تحریمهای ثانویه بانکی برآن اعمال شد. براساس بخش 104 این قانون، پس از تصویب این قانون هر بانک یا موسسه مالی غیرایرانی- غیرآمریکایی در صورت انجام تراکنش بانکی مستقیم و غیرمستقیم که منتهی به یکی از افراد و نهادهای قرارگرفته در لیست تحریم (SDN list) با تگ تحریمی سپاه پاسداران میشد، تهدید به قطع دسترسی از نظام مالی آمریکا میشد، اما لیست تحریمی علیه سپاه همچنان تنها در صورتی افزایش پیدا میکرد که آن افراد یا نهادها اقدامی انجام میدادند و آمریکا آنها را به بهانه حمایت از تروریسم یا اشاعه در لیست تحریم قرار میداد. این دو عامل تحریمی، یعنی تحریمهای ثانویه بانکی و لیست تحریم از سال 2010 تا 2017 حتی با اجرای برجام هم هیچ تغییری نکرد و همچنان اجرا میشد. در سال 2017 و با تصویب قانون کاتسا، اما تحریمها علیه سپاه پاسداران و عوامل و نیروهای وابسته آن به اوج خود رسید. با تصویب قانون کاتسا اگرچه سپاه پاسداران بهعنوان یک سازمان تروریستی شناسایی نشد، اما تحریمهای مربوط به یک گروه تروریستی براساس دستور اجرایی 13224 علیه آن اعمال شد. تا پیش از این سپاه یا نهادهای وابسته آن در صورت انجام اقدامی به بهانه حمایت از تروریسم یا اشاعه در لیست تحریم قرار میگرفت و بانکهای خارجی در صورت انجام تراکنش مستقیم یا غیرمستقیم منتهی به آنها از نظام مالی آمریکا محروم میشدند، اما پس از تصویب این قانون دیگر افراد و نهادهای وابسته سپاه برای انجام اقدامی در لیست تحریم قرار نمیگرفتند، بلکه تحریمهای یک گروه تروریستی علیه آن اعمال میشد و کوچکترین وابستگی یا همکاری با سپاه باعث میشد تا آن نهاد در لیست تحریم قرار بگیرد، حتی اگر آن نهاد یک دانشگاه، مجری یک پروژه دانشگاهی یا نهادی با هرگونه ارتباط با سپاه باشد در لیست تحریم قرار میگیرد و بانک خارجی در صورت انجام تراکنش مستقیم یا غیرمستقیم با آنها از نظام مالی آمریکا محروم میشود و این افزایش لیست تحریم باعث میشود ارتباطات کاهش یابد، چون دامنه این لیست تحریم بسیار گسترده بود و صرف ارتباط با سپاه باعث قرار گرفتن در لیست تحریم آمریکا و ممنوعیتهای تحریم ثانویه بانکی میشد. اما اقدام اخیر وزارت خارجه آمریکا هیچ اثر اقتصادی جدیدی ندارد، چراکه اثرات اقتصادی مربوط به گروههای تروریستی براساس تحریم کاتسا اعمال شده بود؛ نکتهای که در بیانیه وزارت خارجه آمریکا در اعلام افزوده شدن سپاه پاسداران به گروههای تروریستی نیز عنوان شده است. در بیانیه اخیر وزارت خارجه آمریکا آورده شده که اقدامات تحریمی علیه سپاه پاسداران پیش از این براساس تحریم کاتسا اعمال شده است. چه ایدهای پشت تروریستی خواندن سپاه قرار گرفته؟ با توصیفاتی که در بالا اشاره شد، میتوان چارچوب تلاشهای ایالات متحده آمریکا بهویژه در سالهای اخیر را اینگونه ذکر کرد که هیات حاکمه این کشور به دنبال ایجاد فشار بر ایران بدون اقدام نظامی یا همان جنگ است. در این راهبرد آمریکا تلاش میکند حتیالامکان میان مردم و حاکمیت فاصله انداخته و آرمانهای انقلاب اسلامی و نهادهای انقلاب از جمله سپاه پاسداران را بهعنوان عامل تحریم و فشار بر ایران معرفی کند. آمریکاییها با تحریمهای هوشمند خود میکوشند همزمان با نارسایی و ناکارآمدیهای اقتصادی داخلی بهگونهای اقدام و صحنهسازی کنند که گزاره «سپاه علتالعلل تحریم است و در نتیجه، گرانی و مشکلات معیشتی و... به خاطر اقدامات سپاه است»، تقویت شود؛ از اینرو همزمان با اعمال تحریم و چفت شدن این اقدام بر خلأهای اقتصادی ناگهان ماجرای تروریستی بودن سپاه را پیش میکشند تا بتوانند از لحاظ روحی و روانی فضای داخلی ایران را علیه حاکمیت ساماندهی کنند. در متن پیادهسازی این ایده اما درون حاکمیت ایالات متحده تفاوت نگاههایی وجود دارد که نوع اقدامات و زمان انجام آنها را از یکدیگر متفاوت میسازد.
مدافعان درگیری هوشمندانه با ایران الف: گروه اول کسانی هستند که قدری هوشمندانه رفتار کرده و معتقدند باید درون حاکمیت ایران نیز دستهبندی ایجاد کرد. این طیف افراد معتقدند فروپاشی ایران از مسیرهای پیچیده و طولانیمدت میگذرد، لذا باید بهگونهای اقدام کرد تا مدافعان ایدهها و آرمانهای انقلاب درون حاکمیت در یک طرف قرار گیرند و جریان غربگرا و طرفدار تعامل با آمریکا در طرف دیگر. دموکراتها و حتی برخی جمهوریخواهان ایالات متحده غالبا در این طیف تعریف میشوند. این دست سیاستمداران آمریکایی معتقدند باید افزایش فشار بر ایران متناسب و هوشمند باشد و نباید بهناگاه همه اقدامات را توأمان با هم انجام داد، چراکه ممکن است نتیجه عکس در پی داشته باشد. آنها بیشتر به دنبال روشهای دیپلماتیک هستند و از مسیر مذاکره، ایجاد سازوکارهای حقوقی و با ترفندهای سیاسی که زمانی در ایران تحت عنوان «دست چدنی با دستکش مخملی» از آن یاد میشد، اولا اعتماد برخی افراد زودباور را به خود جلب کنند و ثانیا تلاش کنند تا طرفداران تعامل حداکثری با غرب بهعنوان ناجی اقتصاد ایران در افکار عمومی معرفی شده و بر سر کار بیایند. اوباما، جان کری و دیگر افراد از همین گروهند که بیشتر به جای فروپاشی از «تغییر رفتار ایران» سخن میگفتند و در پناه اقداماتی مانند مذاکره یا نمادهایی مانند قدم زدن در کنار دریاچه، هم تحریم میکردند و هم ساختارهای محدودسازی دستاوردهای ایران از جمله فناوری هستهای را دنبال میکردند. تاثیرگذاری بر افکار عمومی از جمله اهداف و بلکه توانمندیهای این طیف از سیاستمداران آمریکایی است و از همین مسیر با تغییر واژگان، الفاظ و بعضا مکتوب کردن برخی تعهدات بدون پشتوانه عملی، از مسیر عملیات روانی هم بخشی از مردم ایران را به بیرون از مرزها امیدوار میکردند و هم برخی سیاستمداران ایرانی را برای ادامه راه و همراهی با آمریکا قانع. مراجعه به برخی برهههای تاریخی مانند مجموعه اقداماتی که با عنوان تنشزدایی در دوران اصلاحات مطرح میشد یا ایام مذاکرات برجام بهعنوان نمونههای عملی این ماجرا کمک خواهد کرد تا مفهوم این رفتار سیاسی درک شود. در این ایام همراهیهایی از سوی غربیها با برخی مسئولان ایرانی بهعنوان نمادی از رفع مشکلات در افکار عمومی مطرح و برای مدتها هزینه و زمان و انرژی صرف مذاکراتی شد که نتیجههای معکوسی برای اقتصاد و صنعت و فناوری ایران داشت و نهتنها وضعیت بهتر نشد که شرایط به عقب برگشت. برای مثال در جریان برجام همزمان با ایامی که به ظاهر همراهی و کوتاه آمدن آمریکا در افکار عمومی ایران تصویر میشد و نمادهایی چون مذاکره، ارسال پیام تبریک برای نوروز، امضای تعلیق تحریم و چندین و چند اقدام دیگر را نیز به همراه داشت، بیشتر حجم تحریمها علیه ایران اعمال شد و نهایتا کار نیز به جایی رسید که ایالات متحده بالکل از برجام خارج شد و تنها توقف فعالیتهای هستهای توأم با از دست رفتن فرصت برای اصلاح ساختار اقتصادی و افزایش خوداتکایی داخلی روی دست ایران ماند.
مدافعان فشار حداکثری به ایران ب: گروه دوم بدون توجه به طیفبندیهای درون ایران و بدون در نظر گرفتن برخی ترفندها، تلاش میکنند با وارد کردن فشار حداکثری اعم از تحریم و تهدید بدون پیچیدگی و صرف انرژی و زمان طولانی به اهداف خود برسند. از جولیانی گرفته تا بوش، بولتن و پمپئو همه در این دسته قرار دارند؛ کسانی که از نظر دیدگاههای سیاسی و مذهبی به صهیونیستها نزدیکی زیادی دارند و آمادهاند چه از مسیر محاصره ایران و فتح کشورهایی چون عراق و افغانستان و چه از مسیر خروج از برجام، افزایش تحریمها، وضع قوانین سختگیرانهای مانند قانون محدودیت ویزا برای مسافران به ایران تمام فشارهای اقتصادی، حقوقی و... بهویژه فشارهای روانی را وارد کنند تا مانع حرکت و البته بقای حکومت ایران شوند. حالا البته ماجرای تروریستی خواندن سپاه پاسداران نیز در همین مسیر قابلتعریف است. امروز کسانی اطراف رئیسجمهور آمریکا را گرفتهاند که حتی به خود این امکان را نمیدهند که در ایامی که سپاه پاسداران در داخل ایران بهعلت مشارکت گسترده در امدادرسانی به مردم سیلزده و چه در میان کشورها و مردم منطقه به دلیل شکستدادن داعش و دیگر گروههای تروریستی و بازگرداندن صلح در اوج محبوبیت قرار دارد، از تروریستی خواندن این نهاد رسمی نظامی اجتناب کرده و آن را به فرصتی دیگر موکول کنند تا نتیجه بیشتری عایدشان شود. تصمیمگیران ایالات متحده در دوران ترامپ البته هیچگاه به خود اجازه این را هم ندادند که صحنه سیاسی درون ایران را به دقت نگاه کرده و ببینند که از سال 92 در ایران دولتی بر سر کار است که به صورت حداکثری و بینظیر در تاریخ انقلاب ایده حل مشکلات از مسیر مذاکره و توافق با ایالات متحده آمریکا را مطرح کرده و برای آن هزینهای به اندازه برجام هم داده است، از اینرو آنها بدون توجه به اینکه خروج از برجام، تشدید تحریمها و تروریستی خواندن سپاه موجب تضعیف جریان مدافع مذاکره و تعامل با غرب خواهد شد، هر آنچه برای فشار به ایران به ذهنشان بیاید را اجرا کرده و امید دارند که موفق هم بشوند. همین اقدامات هم البته باعث شده امروز در ایران از دیدگاه اکثریت مردم ایده دولت حسن روحانی برای حل مشکلات کشور از مسیر مذاکره با خارج و استفاده از فرصتهای آن بهعنوان ایدهای شسکتخورده تلقی شود و حتی کار به جایی برسد که آنهایی که روزی در مقابل سپاه پاسداران حضور داشتند و به اصطلاح با آن کارد و پنیر بودند، مجبور شوند به دفاع از سپاه پرداخته و به عبارتی با دیگر مردم علیه آمریکا متحد شوند.
نتیجه تحریم سپاه در سیاست داخلی ایران چیست؟ در روزگاری نهچندان دور، در ایران شرایطی وجود داشت که از یک سو ایده «دنیای فردا دنیای گفتمانهاست نه موشکها» مطرح میشد و از سوی دیگر «حل مشکل آب خوردن مردم هم در گرو توافق است». از یک طرف به سپاه، دولت تفنگدار حاضر در اقتصاد گفته میشد و ابراز میکردند که «باید برجام موشکی را با فرمول برد- برد کلید بزنیم!» و از طرف دیگر میگفتند «برجام منطقهای باید اولویت دولت دوازدهم باشد». خیلیها مانند سیدمصطفی تاجزاده نهتنها نسخه برجام را برای سوریه هم تجویز میکردند که درباره دولت ترامپ هم میگفتند: «این سخن که ما با این دولت آمریکا مذاکره نمیکنیم، اشتباه است.» این جماعت حتی در ایام حضور ترامپ در کاخ سفید نیز دبه کردن آمریکا و زدن زیر میز را نتیجه اقدامات سپاه مانند آزمایشهای موشکی یا مبارزه با تروریستها در منطقه عنوان میکردند و فراموش کرده بودند که با چه کسی مذاکره کردهاند، چگونه مذاکره کردهاند و در داخل همزمان با مذاکره چه عملکردی داشتهاند. امروز اما کار به جایی رسیده که در اوج ناکارآمدی دولت و در ایامی که سپاه منجی مردم سیلزده شده، با اقدام ایالات متحده در تروریستی خواندن سپاه، اصلاحطلبانی چون محمود صادقی هم در مجلس لباس سپاه میپوشند و از عبدالله رمضانزاده تا حمیدرضا جلاییپور در دفاع از سپاه توئیت منتشر میکنند و حتی مصطفی تاجزاده نیز مجبور میشود برای بقا در فضای سیاسی کشور به نوعی دفاع خود از سپاه پاسداران را اعلام کند. این تحول در فضای سیاسی ایران و ایجاد یک وحدت عمومی برای دفاع از کشور و نهادهای قانونی آن چون سپاه پاسداران نتیجه چیزی نیست جز بیرون کشیدن دستکش مخملی و نمایان شدن دست چدنی آمریکا. باید گفت تندروی امروز ایالات متحده علیه ایران که احتمالا نتیجه این برداشت غلط است که «ایران کارش به انتها رسیده، فرصت آن است که با فشار حداکثری کار را یکسره کنیم» بیشک حاصل زمینهسازی فرصت برای این اقدام است. البته شاید سوال شود که چه کسانی این فرصت را برای ترامپ، بولتون و پمپئو ایجاد کردهاند؟ پاسخ واضح و ساده است. فرصت را همانهایی ایجاد کردند که به حرف اوباما و قول جان کری اعتماد داشتند و امضای وزیر امور خارجه آمریکا را تضمین میدانستند، لذا باید گفت اقدام تند امروز ترامپ قطعا نتیجه اعتماد اشتباه استراتژیک آن روز جریان خوشبین به غرب در ایران است و مشخصتر هم این است که این اشتباه فاحش و عمیق صرفا با یک اقدام قابل تقدیر اما کوچک مانند پوشیدن لباس سپاه در مجلس یا انتشار توئیت قابلجبران نیست، چراکه اصلاح آن عملکرد نیاز به صداقت بیشتر و اقدام گسترده و عملیتری دارد.