جنگ برای نجنگیدن

علی آهنگر*- شارل دوگل اوضاع پیش از جنگ دوم در کشورش و اروپا را تلاش برای نجنگیدن توصیف کرده بود. او می‏گفت هیتلر در حال قدرت گرفتن بود و جنگ پیشین به تمامی پایان نیافته بود. اوضاع به نحوی بود که افکار عمومی می‏پنداشت اگر با جنگ، جنگ کند از حمله جنگ‏طلبان احتراز خواهد شد.
شرایط امروز خاورمیانه بسیار شبیه همان چیزی است که شارل دوگل تصویر می‏کرد. جنگی برای نجنگیدن برپاست. شخصیت‏ها، مقامات و تاثیرگذاران منطقه و جهان در تلاشند تا جنگی در نگیرد. اما آیا سرانجام جنگی در نخواهد گرفت؟
این چیزی است که تاریخ زود‏گذر و آینده پیش‏رو نشان خواهد داد. اما گویی جنگ‏های دیگری هم برای نجنگیدن در شرف انجام است.
تجمع بی‏سابقه و البته بدون طرح و برنامه جنگِ ناوهای آمریکایی در آب‏های جنوب ایران بیشتر گویا برای پیشگیری و نجنگیدن باشد تا برای جنگیدن. نشان‏دادن قدرت و سلاح تا به‏خودی‏خود بتواند بازدارنده و پیش‏گیرنده باشد.


تحرکات دیگر سوی نیز چنان است که گویی با جنگ از جنگ می‏گریزند. مقتدا صدر از رهبران تاثیر‏گذار عراقی وقوع هرگونه جنگ در منطقه را به معنای نابودی عراق دانسته بود، رئیس‏جمهور این کشور نیز از اینکه عراق به میدان جنگ دیگری بدل شود سخت واهمه داشت.
انگلستان خود را در صورت وقوع هر‏گونه جنگ احتمالی در کنار آمریکا معرفی کرد و موگرینی هم گفته بود که اگر جنگی واقع شود اروپا به تعهدات ناتویی‏اش عمل خواهد کرد و در کنار آمریکا خواهد ماند.
اینها همه به‏عنوان جنگی تلقی می‏شود تا از وقوع جنگ جلوگیری کند، یعنی همان تعبیری که شارل دوگل بیان کرده بود. اما چرا تا این حد تلاش و تکاپو و جنگ برای پیشگیری از جنگی دیگر جریان دارد؟!
پاسخ این است که انگار همه می‏دانند که ایران،‏ عراق یا افغانستان نیست. جنگ احتمالی آینده وسعتی در فراسوی مرزهای ایران خواهد داشت. این را همه می‏دانند و دریافته‏اند. حتی پترائوس نیز همین نکته را اعلام نمود. پس جنگی برای پیشگیری از چنین جنگ گسترده و ناپیدا‏کرانی به جنبش درآمده است.
تنها گزینه‏ای که می‏تواند از جنگ جلوگیری کند مذاکره است. اما کدام مذاکره و با چه کسی؟! شرایطی که آمریکا مطرح ساخته است مشخصاً به معنای مذاکره‏نکردن است. به نظر نمی‏آید دولتمردان آمریکا به‏رغم تکرار بی‏پایان علاقه‏مندی‏شان به مذاکره، در عمل کمترین علاقه‏ای به میز مذاکره داشته باشند.
از دیگر سو، خط قرمز امنیت ملی ایران، فروش نفت است. این پذیرفتنی است که ایران اگر نتواند نفت بفروشد نمی‏تواند نفس بکشد، پس راهی برای تنفس باز خواهد کرد. باز کردن راه‏های تنفسی، آمریکا را به این باور می‏رساند که حالا زمان فرق کرده است و ناو ابراهام لینکلن دیگر به تمامی تعیین‏کننده نخواهد بود.
در این میان عراق اگر بخواهد نفتش را از طریق اقلیم کردستان و ترکیه صادر کند، تغییرات اساسی دیگری در ژئوپلتیک منطقه رخ خواهد داد، کاری که البته هرگز آسان نخواهد بود.
آنچه در حال حاضر خلیج‏فارس و خاورمیانه را در‏بر‏گرفته است ابرهای تیره و البته باروری است که هر‏از‏گاه رعد‏و‏برق خوفناکی هم از خود بروز می‏دهد. خدا کند صاعقه‏ها به جای حساسی برنخورد.
*روزنامه‌نگار