روزنامه مردم سالاری
1398/04/26
ایران، ترامپ و یک محافظهکار آمریکایی
فرید زکریا استاد آمریکایی روابط بینالملل اخیرا در یادداشتی تحت عنوان «دکترین سیاست خارجی دونالد ترامپ چیست؟» تلاش کرد تا بخشی از مولفههای سیاست خارجی دولت ترامپ را نمایان کند.او به نقل از «مايكل آنتون» سخنگوي پیشین شوراي امنيت ملي آمريكا مینویسد که دکترین سیاست خارجی «دونالد ترامپ» رییس جمهوری آمریکا نوع خاصی از «محافظهکاری ملیگرایی» است.
سنت محافظه کاری در آمریکا ریشه درانقلاب آمریکا(1776میلادی) دارد اما در سال 1950 میلادی نقش کلیدی خود را به صورت یک سازماندهی منسجم آغاز کرد.
البته دیدگاه آنتون انعکاس دهنده جهانبینی «جان بولتون» مشاور امنیت ملی دولت ترامپ است؛ برخی ناظران سیاسی در آمریکا بولتون را یک «پالئو- محافظه کار» در ترجمان یک فسلفه سیاسی مبتنی بر ملی گرایی، دولت محدود، سنت گرایی آمریکایی، محدودیت بر مهاجرت و منطقهگرایی میدانند.
اساسا درک بیشتر رهبران آمریکا در طول دههها بر محافظه کاری آمریکایی و «استثناءگرایی آمریکایی» بنیان گذاشته شده و درک ترامپ و مقامهای سیاسی- امنیتی و اقتصادی کنونی این کشور نیز تاثیرپذیرفته از مولفههای محافطهکاری و یکتایی به شدت مبتنی بر رفتارهای ملیگرایانه، سرمایهداری و بهرهگیری از دیپلماسی قدرت، یکجانبه گرایی و رفتار تهاجمی برای کسب و پیگیری حداکثری منافع ملی است.
اگر به این مولفههای ساختاری، عناصر رفتاری و شخصی ترامپ که مبتنی بر مرکانتیلیسم اقتصادی و حضور در کسب و کارهای تجاری همراه با شخصیت خود محور را نیز بیفزاییم، به تصویری جامع از آمریکای ترامپ خواهیم رسید.
آمریکای ترامپ واجد ویژگیهای ساختاری، گروهی و شخصی است که نماد اصلی آن «سیاست فشارحداکثری» است. اگرچه بسیاری این سیاست را که پیشتر از سوی مقامهای دولت ترامپ به ویژه جان بولتون و مایک پمپئو وزیر امورخارجه این کشور در قبال ایران اعلام شده، اما به نظر نگارنده و باتوجه به مولفههای بنیادین دکترین سیاست خارجی دولت ترامپ و روش اجرای این سیاستها درقبال بسیاری از کشورهای رقیب و حتی متحدان سنتی این کشور، میتوان دریافت، دولت ترامپ سیاست فشار حداکثری را با هدف کسب بیشترین میزان منافع اقتصادی، گسترش تجارت و مهار رقبا برگزیده است، البته چنین سیاستی اساسا در چارچوب انتظارات و رفتار ترامپی تعریف میشود.
اجازه دهید نگاهی گذرا و مختصر به رفتار دولت ترامپ در آمریکای لاتین، اروپا و شرق اسیا بیندازیم. آمریکا سیاست فشار حداکثری خود را در حوزه آمریکای شمالی با فشار بر کانادا و نفتا (سازمان کشورهای آمریکای شمالی) برای عقد یک توافق جدید اغاز کرد، سپس به سراغ اروپا و متحدان سنتی خود رفت و در نهایت مطابق با استراتژی «چرخش آسیایی» اما به سبک ترامپ، فشار حداکثری را در حوزههای سیاسی- امنیتی و اقتصادی به چین افزایش داد.
الگوی رفتاری ترامپ در همه این حوزهها و در برابر متحدان سنتی خود در اروپا نیز ترکیبی از ملیگرایی، مرکانتیلیسم حداکثری و دیپلماسی قدرت است.
اما ماجرای ایران و دولت ترامپ کمی متفاوتتر از بقیه کشورهاست؛ ترامپ از همان آغاز کارزارهای انتخاباتی، نقطه ثقل و چالشی خود را بر روی حمله شخصی به سیاست دموکراتها و به ویژه باراک اوباما رییس جمهوری پیشین آمریکا در قبال ابران و برجام قرار داد.
ترامپ سرانجام پس از ورود به کاخ سفید، دستور اجرایی خروج از توافق برجام را در 18 اردیبهشت امضا کرد تا سطوح اصطكاك میان تهران- واشنگتن را با شیب ملایمی افزایش دهد؛ روندی كه از همان ابتدای ورود ترامپ و تیم امنیت ملی او به كاخ سفید مشهود بود.
فضای ذهنی مقامهای کنونی دولت ترامپ در قبال ایران علاوه بر سیاست فشار حداکثری، باقی مانده در جنگ سرد است؛ سیاستی كه با نمادها و نشانههایی همچون مهار معنا مییابد؛ ترتیباتی كه دردوران «رونالد ریگان» رییس جمهوری دوران جنگ سرد آمریكا تحت عنوان «ریگانیسم» قوام یافته بود، امروز در دولت ترامپ با بازآفرینی و بازتنظیم تحت عنوان «ریگانیسم جدید»، اجرایی و عملیاتی میشود.
اما چه باید کرد؟یک سیاست خارجی کارآمد در مقابل یک محافظه کار آمریکایی چگونه خواهد بود؟
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای خروج آمریکا از توافق چندجانبه برجام، مبتنی بر صبر راهبردی و پیگیری منافع ملی در چارچوب برجام است، اما اساسا یک توافق چندجانبه زمانی کارایی خواهد داشت که همه طرفها به تعهدات خود پایبند باشند. برجام چنین وضعیت و روندی را طی نمیکند؛ توافقی که آمریکا از آن خارج شده و طرفهای اروپایی از ظرفیت و اراده برآوردن تعهدات برجامی خود نیز برخوردار نیستند.
پیگیری چنین سیاستی که آن را میتوان سیاست «مقاومتگرایی فعال» خواند ازسوی آمریکا و اروپا به عنوان «سیاست مماشات» تلقی شد و با وجود تلاشهای سیاسی اتحادیه اروپا برای ایجاد ساز وکار ویژه تجارت با ایران موسوم به «اینستکس»، اما هنوز اروپا نتوانسته گامهای عملی در قبال تعهدات برجامی را به مرحله اجرایی درآورد.
حقیقت ماجرا این است که خود اروپا نیز به این اجماع راهبردی رسیده که الگوی رفتاری ترامپ چه در قبال کشورهایی اروپایی و چه در قبال ایران مبتنی بر فشار و مذاکره است و در چنین وضعیتی رسیدن به یک فضای تعاملی مشکل خواهد بود.
اکنون اروپایی که رویکرد نزدیکی به آمریکای ترامپ پیدا کرده، به دنبال بازآفرینی بسترها و چارچوبهای یک مذاکره مرحلهای است. گفت و گوی تلفنی «امانوئل مکرون» رئیسجمهوری فرانسه با «حسن روحانی» رئیسجمهوری کشورمان و سفر «امانوئل بون» دستیار سیاسی مکرون، نشانههایی از افزایش تلاشها برای ایجاد یک فضای تعاملی برای مذاکرات گام به گام را دارد.
در فرجام، به نظر میرسد که آمریکای ترامپ از قابلیت اجماعسازی به دلیل اجرای سیاست فشار حداکثری برخوردار نیست، و این همان پاشنه آشیل سیاست خارجی این کشور در عرصه بینالمللی است. بنابراین، سیاست خارجی کارآمد خواهد بود که در عین بهرهگیری از ابزارها و ظرفیتهای قدرت ملی جهت بهرهگیری از آن در دیپلماسی قدرت، به واسطه ایجاد یک اجماع چندجانبه، به کاهش انتظارات ترامپی منجر شود.
به طور روشن باید گفت که نقطه ثقل سیاست خارجی دولت روحانی باید بهرهگیری از روزنههای تضادهای رویکردی و عملی در فرایند بودن و شدن تحولات باشد.
دانشجوی دکترای روابط بینالملل
سایر اخبار این روزنامه
ایران، ترامپ و یک محافظهکار آمریکایی
مدعیان بازسازی مناطق سیلزده به پشت میزها برگشتهاند
پایان مهلت فیفا برای حضور بانوان در ورزشگاهها
جمهوری اسلامی، دزدی دریایی انگلیس خبیث را بیپاسخ نمیگذارد
پرونده عیسی شریفی در نوبت دادگاه است خبر بازداشت طبری صحت دارد
اگر ترامپ تحریمها را بردارد درهای دیپلماسی کاملاً باز است
اجرای سیاست یکسانسازی نرخ ارز با چراغ خاموش