روزنامه ایران
1398/05/09
گفتوگو در ایران نیازمند نظریه و سیاستگذاری است
گروه سیاسی/مختصات یک گفتوگو چیست؟ اساساً چرا گفتوگو دارای اهمیت است و قرار است مانع چه آسیبهایی شود یا چگونه میتواند منجر به گره گشاییهایی در عرصه سیاستگذاریها شود؟ کیومرث اشتریان استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در پاسخ به سؤالات مکتوب «ایران» معتقد است گفتوگو درباره هر امر به ظاهر پیش پا افتادهای ناگزیر از بحث نظری در خصوص موضوعاتی چون وظیفه دولت، فردگرایی، مسئولیت فردی، مسئولیت جمعی و نقش و فلسفه دولت در سیاستهای عمومی است. او البته تأکید ویژهای هم به نقش رسانهها در نهادینه کردن درست گفتوگو دارد.
اساسیترین ملاحظه شما برای گفتوگوی عمومی چیست؟ و رسانهها چه نقشی دارند؟
گفتوگو، نقد و بررسی برنامه عمل دولتها و سیاستهای عمومی در ایران نیازمند مطالعه نظام مند نظری است و البته باید معطوف به سادهسازی نظریههای سیاستگذاری عمومی باشد. گفتوگو در خصوص مسائل و مشکلات روزمره و سیاستهای خُرد دولتها هر چند که از حیث معرفت شناسی و «کلاسِ روشنفکری» ممکن است امری پیش پا افتاده به نظر برسد اما این امور فارغ از ظرایف معرفت شناسانه، فلسفه سیاسی، نظریههای علوم اجتماعی و متدولوژی علمی نیست، بلکه ضرورتی اساسی وجود دارد که ژورنالیسم سیاستی در ایران بگونهای شکل بگیرد که خودآگاهی نظری در خصوص مسائل روزمره و مبتلا به مردم دلمشغولی روزنامه نگاران باشد.
در نظر بگیرید که به هر دلیل یک هنرمندِ پیشکسوت، یا یک فیلسوف، یک شاعر، یک ادیب و نویسنده پس ازسالها هنوز مسکن شخصی ندارند. در فضای مجازی هم شمار گستردهای از کاربران با آنان اظهار همدردی میکنند. شمار کثیری نیز مدعیاند که بایستی دولت برای آنان مسکن تهیه کند. پرسش این است که آیا یک دولت باید چنین کند؟ بر چه اساسی دولت باید از محل منابع عمومی همچون درآمدهای نفتی یا از محل مالیاتی که از یک زن یا مرد کارگر اخذ کرده است برای آن هنرمند یا آن فیلسوف مسکن تهیه کند؟ اگر چنین کند تکلیف بقیه فیلسوفان و هنرمندان مشهور یا غیرمشهور چه میشود؟ آیا اساساً تهیه مسکن امر و وظیفهای فردی است یا وظیفه دولت است؟ آیا ما حق داریم که از محل منابع عمومی یا از محل مالیاتی که از مردم زاهدان گرفتهایم برای سوادآموزی یک شهروند تهرانی با تمکن مالی متوسط هزینه کنیم؟ این فرد شاید بدلیل بیعلاقگی یا تنبلی یا هر دلیل دیگر سواد نیاموخته است. او میتواند از محل درآمد خویش و با ثبت نام در یک مؤسسه آموزشی خصوصی در تهران در طول یک یا دو سال سواد لازم را بیاموزد. آیا دولت حق دارد که برای سوادآموزی این فرد، معلم نهضت سواد آموزی استخدام کند و حقوق 30 سال خدمت و 30 سال بازنشستگی به او بدهد؟ یعنی 60 سال از من و شما بگیرد و حقوق بپردازد؛ آن هم برای فردی که مسئولیت شخصی خود در سوادآموزی را جدی نگرفته است؟ پاسخ به این پرسشها هر چه که باشد نمیتوانیم گریبان خود را از مباحث نظری مربوط به عدالت رها کنیم. به بیان دیگر، ناگزیر از بحث نظری در خصوص موضوعاتی چون وظیفه دولت، فردگرایی، مسئولیت فردی، مسئولیت جمعی و نقش و فلسفه دولت در سیاستهای عمومی هستیم. بنیان نظری سیاستگذاری عمومی از حیث فلسفه سیاسی و فلسفه سیاستی مهم است. چنین مباحثی در عرصه عمومی گفتوگویی ما مغفول است و معمولاً بدون حل مسائل نظری بلافاصله و به طرز ناشیانهای خود را به سیلِ بنیان کنِ عوامزدگی میسپاریم.
ژورنالیسم سیاستی نیازمند چنین رویکردی است و عرصه عمومی گفتوگو از سیاستگذاری بایستی به چنین موضوعاتی بپردازد در غیر این صورت سرگشته و حیران است و روزنامه نگاری، غرق در روزمرگی خواهد بود. دیرزمانی است که در مباحث آکادمیک گفته میشود یک پژوهشگر علوم اجتماعی نباید گزارشهای علمی و مقالات خود را به شیوهای ژورنالیستی (یعنی بدون مبانی نظری و متدولوژیک) تهیه ، تدوین و ارائه کند. به نظر من، اما، باید گفت یک ژورنالیست هم نباید خود را فارغ از مبانی نظری بداند. منظور این نیست که روزنامه جای فلسفه است و یک روزنامه نگار به بیان فلسفی موضوعات برای عامه مردم بپردازد. خیر، بلکه منظور این است که خود را به عوامزدگی در حوزه سیاستگذاری وا ندهد. هنگامی که شماری از افراد برای استخدام در یک نهاد دولتی تظاهرات میکنند روزنامه نگار بداند که این استخدام ممکن است هیچ مبنایی از حیث عدالت اجتماعی نداشته باشد و همانگونه که خبر یک تظاهرات را بیان میکند مناقشات نظری لازم را نیز در مقابل آن به بیان ساده ارائه کند. وقتی یک هنرمند تقاضای وام بلاعوض میکند یا تقاضای مسکن میکند ممکن است هیچ مبنای عدالتی نداشته باشد ولو فضای سنگینی در فضای مجازی ایجاد شود که باید مسکن مجانی به او بدهیم. یا آنگاه که شماری از مردم برای دریافت سود خود از مؤسسات مالی اعتباری تظاهرات میکنند نسبت به دلایل اساسی مطالبات آنان خودآگاهی لازم داشته باشد و شعور نظری خود را به هر شعاری نفروشد.
در حوزه دولت چطور؟ وظیفه دولت چیست؟
دولت هم بایستی همین مبنا را پیش بگیرد. دولت باید از بیان فنی، پیچیده و دیوان سالارانه در این امور بپرهیزد. دولت و سخنگویان رسمی و غیررسمی آن باید بتوانند بهصورت شفاف چنین مطالبی را با مردم در میان بگذارند. لازم نیست از دیالوگهای فیلمفارسی استفاده کنیم ولی لازم است که ابعاد و لایههای زیرین تصمیم گیریهای بخش دولتی را برای آنها بیان کنیم. مثلاً بنیانهای نظری و منطق تصمیمگیری در خصوص اموری همچون تظاهرات احتمالی کارکنان آتش نشانی برای افزایش حقوق یا تظاهرات کارکنان غیر رسمی نهضت سوادآموزی برای استخدام را به زبان روشن برای مردم آشکار کنیم. اگر قرار است افزایش حقوق اتفاق بیفتد یا نیفتد دلایل توجیهی آن و اثری که بر جیب شهروندان دیگر میگذارد را بهصورت شفاف بیان کنیم و این پرسش را مطرح کنیم که آیا این مبتنی بر عدالت اجتماعی هست یا نه؟
پیامد این وضعیت در عرصه سیاستهای عمومی چیست؟
بدلیل ضعف در بنیانهای نظری در سیاستهای عمومی، فضای عمومی یا عرصه عمومی به سوی «اصل افشا» یا «اصل تخریب» یا «اصل انکار» رفته است. در بعضی موارد هم تا نیمه راه جواب میدهد مثلاً همین موضوع شهرک لواسان را در نظر بگیرید. پوشش خبری آن مبنای مبهمی دارد! یک افشاگری غیردنباله دار است و گویی مشتی در تاریکی میاندازیم. معلوم نیست دقیقاً چه «پرنسیپی» و چه رویهای و چه قاعدهای را نفی میکنیم. البته از آن جوانان پاک و عدالتخواه نمیتوان انتظاری بیش از این داشت. اما این ابهام سبب میشود که دچار اعوجاج، انحراف یا حداقل فراموشی بشود. یعنی فقط بدنبال افشای برج هستیم. به نظر من باز کردن در شهرک لواسان نمادی از سیاست بیمبنای کنونی در ایران است. فقط در را باز میکنیم و در مقابل آن افسون میشویم اما این کار حق طلبانه را در فرآیندهای تصمیمگیری دنبال نمیکنیم یعنی نمیتوانیم دنبال کنیم چون دانش تصمیمسازی نداریم و اساساً سقف پرواز آن جوانان در همین حد بهصورت نانوشتهای تعریف شده است. این پدیده به سیاست یا سیاستهایی تبدیل نمیشود به قاعدهگذاری تبدیل نمیشود، فرآیندهای تصمیمگیری و آسیبهای نظام سیاسی را واکاوی نمیکند فقط به نمایش ظاهری آن و گشودن در شهرک میپردازیم، همین. اساساً توان فنی و نظری تحلیل و پیگیری آن را نداریم. برای اینکه یک ایده تحقق یابد بایستی حقوقی شود و وارد چرخه نظام سیاسی و سیاستی بشود بایستی هاضمه دیوانسالاری بتواند آن را جذب و درک کند و این مستلزم صیقل نظری اینگونه مباحث در فضای عمومی است والا تبدیل میشود به ابزاری برای تسویه حساب های سیاسی و جناحی، و سوداگران هم بهصورت چراغ خاموش و در سایه درگیریهای سیاسی کار خود را دنبال میکنند.
اکثر صاحبنظران معتقدند که جامعه ما گفتوگو محور نیست. در کنار مجموعههای حاکمیتی که ارتباطات نهادمند با مردم و مخاطبان و حتی با یکدیگر ندارند، حالا حتی موضوع گفتوگو در کوچکترین نهاد یعنی خانواده هم با چالش همراه شده است. این مهم آیا ریشههایی تاریخی، فرهنگی و سیاسی دارد؟
گفتوگو در یک رژیم معنایی یا در یک منظومه معنایی شکل میگیرد. این منظومه معنایی هم در گذر زمان و با خودِ گفتوگو بدست میآید. رژیم معنایی یک برساخته تاریخی است. منظورم از تاریخ ضرورتاً قرنها و هزارهها نیست. میتواند بسته به موضوع دامنه کوتاهی هم داشته باشد. منتهی آنچه که اصل است آزادی و آزادگی و خودآگاهی بر روش هایی است که کم و بیش راجع به آن سخن گفتم. نباید روشِ بحث و تنقیح مبانی نظری و تحلیل نظری را دست کم گرفت. ما نیازمند تنقیح نظریههای سیاستی هستیم. ما نیازمند سادهسازی نظریهها و کشاندن آن به درون اقشار گوناگون اجتماعی هستیم. مثلاً وقتی با افزایش حقوق عدهای از کارمندان مخالفت میکنیم بسیاری بلافاصله میگویند «پول برای دزدی 3 هزار میلیارد تومانی هست ولی برای ما کم میاد؟» خب یک نظریه پشت این سخن ساده قرار دارد و آن اینکه دزدی دیگران باید سبب شود که حقوق فلان گروه افزایش یابد. اما خودآگاهی به نظریه عامیانه خود ندارند و نداریم و گاهی همین مبنای تصمیمگیری در دولتها هم میشود.
بنابراین عرصه عمومی ما بدلیل عدم توجه به این ملاحظات گفتوگوهای نامتقارن دارد. یعنی رژیمهای معنایی و رژیمهای حقیقت متفاوت، متنوع و گاه متضادی دارد که مفاهمه را امکان ناپذیر میکند. در مثل به این میماند که سه نفر با هم گفتوگو میکنند؛ یکی به فارسی سخن میگوید و دیگری به فرانسه و دیگری به انگلیسی و هیچ یک هم زبان یکدیگر را نمیفهمند یا اندکی آشنا به زبان یکدیگرند. نامتقارنی سبب میشود که اساساً گفتوگویی شکل نمیگیرد و درک متقابلی پیدا نمیشود.
به همین سان عرصه گفتوگویی در خصوص سیاستهای عمومی شکل نمیگیرد. ملاک و معیارهای قراردادی برای خوبی و بدی، کارآمدی و ناکارآمدی و حتی گاه خدمت و خیانت وجود ندارد یعنی نوعی نسبیگرایی در گفتوگوهای سیاستهای عمومی بهصورت «دوفاکتو» پذیرفته شده است. دعوای قدرت هم که مزید بر علت است.
بـــــرش
به نظر میرسد دولت دوازدهم در نیمه راه خود به نقصان عدم گفتوگو و ارتباط با مردم و گروههای مختلف پی برده و گفتوگوهای اجتماعی را در دستور کار خود قرار داده است. بفرمایید اساساً گفتوگو با طیفهای مختلف چه اهمیتی میتواند داشته باشد.
ببینید! یکی از عوامل مهم که به قوام تصمیمگیری و بهبود سیاستگذاری کمک میکند نقد و بررسی آن در عرصه عمومی است. دولت اگر این کار را نکند بیشترین ضرر را به خود وارد کرده است. سیاستگذاری علم نیست و تقریباً هیچ راه حلی «علمی تر» از راه حلهای دیگر نیست. آنچه سیاستگذاری را به یک دانش قابل اتکا تبدیل میکند اولاً آزادی بیان و ثانیاً نقد کارشناسی است. دولت هرچه که بیشتر پشت درهای بسته تصمیمگیری کند و نقد کارشناسی آزاد را در فرآیندهای خود محدود کند بنیان ضعیف تری برای سیاستگذاری خود فراهم میآورد. لذا وظیفه مسئولان دولتی است که این آزادی نقدِ کارشناسی را در درون خود و در ارتباط با طیفهای مختلف اجتماعی ترویج دهند.
سایر اخبار این روزنامه
هنرمندی بود که فریب نخورد
گفتوگو در ایران نیازمند نظریه و سیاستگذاری است
واعظی:هیچ مسئول دولتی فعالیت انتخاباتی ندارد
اعتراف ترامپ شکست ناپذیری ایرانیان در مذاکره
تحریم های امریکا علیه ایران یکجانبه و غیرقابل قبول است
ترامپ به قدرت ظریف اذعان می کند برخی داخلی ها انکار و تضعیف می کنند
دعوت از فعالان اجتماعی و فضای مجازی برای مبارزه با مواد مخدر
خروجی تفحص درباره دوتابعیتیها دقیق و جامع نیست
حکم نجفی صادر شد
استراتژی جدید صادراتی ایران هدف 15 کشور همسایه
310 مگاوات برق وارد مدار میشود
در این مزرعه ویلا می روید
موضوع حضور بانوان در استادیومها مربوط به لیگ نیست
آزمون استخدامی ویژه برای معلولان
تحریم های امریکا علیه ایران یکجانبه و غیرقابل قبول است
توضیح ظریف درباره نامهنگاری به رهبر معظم انقلاب
اعتراف ترامپ شکست ناپذیری ایرانیان در مذاکره
مشارکت همگانی برای زدودن سیاهیاعتیاد