عقاب بی‌آشیان

پهلوان «خلیل عقاب» که روزی او را به نام «پدر سیرک ایران» می‌شناختند و با حرکات عجیب و غریب و باستانی در قالب یک هنرپیشه ایرانی همه را به وجد می‌آورد از پایتخت ایران رانده شد و به روستای انجیره در چند کیلومتری شیراز آمده است. خلیل عقاب که روزی وزنه‌های بسیار سنگین، خوابیدن زیر کامیون و اتوبوس، خم کردن تیرآهن را جزو شاخصه‌های خود می‌دانست حالا برابر مصائب زندگی کمر خم کرده است. پیرمرد ۹۵ ساله شیرازی کسی که روزی در کتاب‌های گینس حکمرانی می‌کرد می‌گوید که زندگی بر وفق مرادش نیست و از اینکه مثل دستفروش‌ها و دوره‌گردها با او رفتار شده ناراحت است. عقاب بی‌آشیانه بقایای سیرکی که با او خاطره‌ها ساخته را جمع کرده و در روستایی نزدیک شیراز در پارکینگ خیری آنها را نگهداری می‌کند. خلیل عقاب را به ایران دعوت کردند تا با اندوخته تجربیاتش از سیرک‌های جهان این شاخه نمایش را به ایران بیاورد و او در سال ۱۳۷۰ به ایران باز می‌گردد و با حضور ۶۰ هنرمند از ایتالیا، رومانی و پرتغال در بسیاری از شهرها به اجرای نمایش می‌پردازد. او اولین کسی بود که از هندوستان شیر و خرس به ایران آورد و آنها را تربیت کرد تا به روی صحنه ببرد. در این برنامه‌ها همسر و دو فرزند او «شهرزاد» و «ابراهیم» او را همراهی می‌کردند. همسرش «شهلا اشکبوس» به بانوی سیرک ایران مشهور بود اما در سال ۱۳۸۷ در یک سفر کاری با تیم ایتالیایی خود در یک سانحه رانندگی جان خود را از دست می‌دهد. پسرش در انگلیس و دخترش در آلمان زندگی می‌کنند و به آنها دسترسی ندارد. می‌گوید هزینه‌های درمانش بالا رفته و کمک‌های فرزندانشان کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد. از اینکه همه دنیا او را می‌شناسند اما در کشور خودش غریب است، دلگیر است و می‌گوید آمده تا همان‌گونه که در ایران به دنیا آمده در ایران هم او را به خاک بسپارند.! حالا خلیل عقاب در شیراز است کسی که اشک کودکی را نمی‌توانست ببیند و به یکباره هزینه یک شب اجرا را به کودکان نیازمند می‌داد و یا جهیزیه افراد کم توان را تهیه می‌کرد خود نیاز به کمک دارد. مشخص نیست ما مردمان قرن 21 را چه می‌شود که حافظه تاریخی‌ مان خیلی کوتاه شده و کسی که مدت‌ها برایمان نقش‌آفرینی کرده را فراموش کردیم، شاید چون دیگر توان اینکه ما را بخنداند، یا به حیرت وادارد و شگفتی بیافریند، ندارد! ای کاش یاد می‌گرفتیم که اسطوره‌ها و الگوها را تا آخرین لحظات حیاتشان دوست بداریم و حداقل زندگی را برایشان رقم بزنیم. این بار عقاب داستان ما، رنج بی‌آشیانگی را می‌کشد. یادمان باشد که پهلوان باید همیشه پهلوان بماند.