سکوت و خمودگی جامعه خوشحال کننده نیست!

 
 
 
 


سال‌هاست که درباره بديهيات زيست متناسب با جامعه امروز ايران حساسيت‌هاي بي‌مورد ايجاد شده است. آستانه تحمل جامعه امروز ايران به دليل وجود تناقض‌هاي بي‌پاسخ پايين آمده و به نوعي در فضاي بي‌تعلقي نسبت به تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌ها زيست دارند عدم درک واقعيت‌هاي جامعه امروز ايران باعث به وجود آمدن يک نوع غريبگي محسوس جامعه با مسئولان شده است! و موثرين دو طيف اصلاح‌طلبان و اصولگرايان هر چه سعي مي‌کنند در اين فضا با جامعه خويشي مجدد برقرار سازند اما جامعه به نوعي آنان را پَس مي‌زند! اگر قرار است که مشروعيت و اقتدار ساختار سياسي کشور از سوي مشارکت حداکثري مردم مُهر تاييد بخورد بايد فضا باز شود! اما آنچه واضح و مبرهن است اينکه موجوديت فعلي اصولگرايان و اصلاح‌طلبان نمي‌توانند اقبال جامعه را نسبت به خود جلب کنند چرا که عملکردهاي آنان در معرض ديد عموم قرار گرفته است و به عبارتي حناي آنان ديگر رنگ سابق را ندارد بنابراين با توجه به واقعيت‌ها و خواست و مطالبات قشر نوجوان و جوان جامعه امروز بايد از دل اين دو گفتمان جرياني با شعارهاي مشخص و متناسب با واقعيت‌هاي جامعه امروز ايجاد شود فناوري و تکنولوژي همان طور که به داد جوامع کم‌تر توسعه يافته رسيده بلاي جان حاکميت‌هاي جوامع اينچنيني نيز شده است! چرا که به نوعي شبکه‌هاي اجتماعي به عنوان يک واقعيت جامعه‌ساز باعث پيدايي بسياري از پنهان‌ها شده است و به همين دليل است که برخي مسئولان نحوه مواجهه با واقعيت‌هاي امروز جامعه را نمي‌دانند و بر همين اساس با اظهار نظرهاي نسنجيده و گفتار و عملکردي متناقض باعث سلب آسايش و آرامش ذهني جامعه و همين طور آسيب به اعتماد و باور عمومي شده‌اند! و به دليل همان کم اعتمادي اکنون جامعه در يک عدم مفاهمه مشترک با برخي مسئولان نظام است! به عنوان مثال با توجه به تناقض‌ها و تبعيض‌هايي که گاه در جامعه اتفاق افتاده آيا احکام صادره کارگران نيشکر هفت تپه باعث افزايش اعتماد و باور عمومي شده است؟ اگر پاسخ منفي است چرا موثرين دستگاه‌هاي اداري که تصميم‌هايشان جامعه را تحت تاثير قرار مي‌دهد نبايد ديدگاهي روان شناسانه به واقعيت‌هاي امروز داشته باشند؟ گاه برخي تاثيرگذاران نقش خود را به خوبي ايفا نمي‌کنند و با اين روش نمي‌توان آينده هر ساختاري را حفظ و توسعه داد! نبايد کاري کرد که جامعه دچار طلاق عاطفي با برخي مسئولان شود! وقتي تعهد و تعلق شهروندي به دليل کارکردهاي برخي مديران پايين بيايد در نقطه‌اي از زمان و مکان آسيب‌زا خواهد شد! نبايد سکوت و خمودگي جامعه را به فال نيک گرفت! اگر جامعه در چنين فضايي زيست کند نه مردم زيست معقول و مطلوب خواهند داشت و نه حاکمان چنين جامعه‌اي فرمانروايي معقول و مطلوب خواهند کرد! بنابراين شهري که زنده باشد مديران آن نيز زنده هستند! و به عبارتي مردم و مسئولان از نقطه نظر رواني و فرهنگي در يک سطح قرار دارند و هر کدام مثل آينه بيان گر حالات و واقعيت‌هاي طرف مقابل است! اينکه برخي سکوت و خمودگي جامعه را نوعي سياست‌گذاري و اتفاق مثبت به حساب مي‌آورند بايد بپذيرند که توانمندي و حماسه‌سرايي‌ها هم در اين سکوت و خمودگي معني و مفهوم ندارد بنابراين مسئولان بايد نسبت به نقد و انتقاد مردم خوشحال باشند و اين نقد و انتقادها را بيانگر پويايي جامعه به حساب بياورند و آنان نيز خوشحال باشند که بر کشور مردگان حکمراني نمي‌کنند!