نخبگان علمی، پر آوازه در جهان، ناشناخته در فرهنگ عمومی

محسن رفیق‪-‬ نیروهای نخبه کشور و قهرمانان المپیادی در هفته‌‌‌‌‌‌ای که گذشت به دیدار رئیس جمهور رفتند. مشاهده این جمع نخبه در کنار هم برای هر ایرانی افتخارآمیز است، اما به راستی تا چه حد در کنار سایر افتخاراتی از این دست، مورد توجه قرار می‌گیرند و در عرصه عمومی جامعه، افکار مردم را به خود مشغول می‌کنند.
برای هر ایرانی، فارغ از هرگونه نگرش و به دور از این که در کدام گوشه از دنیای خاکی زندگی کند، افتخارآفرینی کشور در هر سطحی باعث ایجاد نوعی احساس شعف، خشنودی و رضایت است. جنس این احساس رضایت، متفاوت و به نوعی خاص است، از این جهت که می‌تواند به غرور ملی بینجامد و حس همگرایی و اشتراک منافع را در جامعه ایرانی تقویت کند.
اگرچه آثار چنین امر مطلوبی به فراخور موارد ایجاد کننده متفاوت آن، می‌تواند زودگذر یا ماندگارتر باشد، اما به هر حال نمی‌توان از تاثیرگذاری آن بر حال روز افراد جامعه چشم‌پوشی کرد، حال روزانه خوبی که با تکرار پیاپی دامنه این افتخارات، می‌تواند به باوری جدیدی در عرصه نگاه به درون تبدیل شود.
وقتی تنها در چند ثانیه دروازه‌بان تیم ملی، ضربه پنالتی بازیکن توانمند حریف را دفع می‌کند، همین چند لحظه کوتاه و همین توانمندی یک بازیکن ایرانی که در صحنه فوتبال جهان هر روزه ده‌ها مورد مشابه از آن رخ می‌دهد، می‌تواند برای مردم کشور تبدیل به یک افتخار ملی شود. افتخاری که حتی با شکست تیم ملی در آن بازی هم رنگ نمی‌بازد و به حس و حال خوب چند روزه بخش وسیعی از مردم کشور تبدیل می‌شود.


مواردی از این قبیل بی‌شمارند، از دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی توسط یک کارگردان ایرانی یا دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره‌‌‌‌‌‌ای جهانی گرفته تا صعود به اورست توسط یک جانباز یا افتخار اولین فضانورد زن جهان برای یک ایرانی.
در این میان اما افتخار به نیروهای علمی و پررنگ شدن اهمیت چنین نیروهای ارزشمندی در کشور تا چه حد همپایه با سایر افتخارات، مایه دلگرمی و مباهات افراد جامعه است؟
اگرچه دیدار جمعی از مدال‌آوران المپیادهای جهانی به عنوان قهرمانان عرصه آموزش و یادگیری در کشور، با مقامات سطح اول کشور نشان‌دهنده اهمیت به این بخش علمی جامعه است، اما به واقع این اتفاق، مساله‌‌‌‌‌‌ای است که بارها تکرار شده و گویی تنها به مانند یک خبر رسانه‌ای، تنها چند روزی افکار عمومی جامعه را با خود همراه می‌سازد.
درباره آمار و ارقام نخبگانی که از کشور خارج شده و با استفاده از امکاناتی که در سایر کشورها برای آنها فراهم است در قالب یک مهاجر، ادامه زندگی علمی خود را سپری کرده و اتفاقا از وضع موجودشان هم بسیار خرسندند، بسیار سخن گفته شده است. اما آنچه ضروری به نظر می‌رسد بیان این نکته است که اهمیت دادن به وضعیت نخبگان علمی کشور تا چه حد به عنوان دغدغه‌‌‌‌‌‌ای کلان و مساله‌‌‌‌‌‌ای ملی به شمار می‌رود؟ آیا عرضه اهمیت این موضوع در بسترعمومی جامعه آنچنان بوده است که از نتیجه توجه مسئولین و حتی مردم و بها دادن به آن توسط آنها، همان حال خوب و دلگرمی ماندن و خدمت برای وطن در دل این جوانان پر رنگ شود.
آیا می‌توان به وضعیتی دست یافت که به همان اندازه که جامعه مثلا نسبت به برنده شدن در یک بازی مهم ورزشی انعکاس نشان داده و شور و هیجان نشان می‌دهد، نسبت به کسب رتبه‌‌‌‌‌‌‌های جهانی این نمایندگان علمی و وجود چنین عناصر ایرانی درخشانی نیز ذهن خود را درگیر سازد. اهمیت این موضوع در آنجاست که باید در نظر گرفت که شوق این واکنش‌‌‌‌‌‌‌های مردمی به مانند تماشاچیانی که یک بازی ورزشی را تشویق می‌کنند و به نوعی از آنان حمایت می‌کنند، به بازیکنان تیم هم منتقل شده و آنان را برای به کار بردن حداکثر توان خود، درلباس تیم ملی کشور دلگرم‌تر می‌کند.
با اولین نگاه به عکس یادگاری مقامات در جمع نخبگان جوان که البته باید گفت بیشتر آنان در دوره نوجوانی خود به سر می‌برند، آنچه بیشتر به چشم می‌آید کم سن و سال بودن این مدال‌آوران، ظاهر ساده آنان و بی‌ادعا بودن آنها در جهت کسب شهرت درعین لیاقت بالای آنهاست.
به واقع چه چیز مانع از آن می‌شود که این قشر از نیروی ناب در بستر فرهنگ عمومی جامعه، چندان به چشم نیاید، به عنوان الگوی بخش وسیعی از هم‌سن و سالان خود قرار نگیرند و تنها چند سال بعد، آماری از آنها به جای بماند از تعداد مهاجرت کرده‌شان به دیار غربت.
آنچه در جواب این سوالات بیشتر جای ذکر دارد، همانا پررنگ ساختن جایگاه این دسته از نخبگان و جلوه دادن به مقام علمی آنان در سطح عمومی فرهنگ جامعه است. استفاده از رسانه‌‌‌‌‌‌‌های پرمخاطب، بسترسازی برای رویارویی حضوری نخبگان با هم‌سن و سالان جوان خویش، نه فقط در قالب جشنواره‌‌‌‌‌‌‌ها و همایش‌‌‌‌‌‌‌ها که دسترسی همگان به آن میسر نیست، بلکه در گردهمایی‌‌‌‌‌‌‌های ساده مناسبتی در سطح مدارس، دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌ها و حتی پارک‌‌‌‌‌‌‌ها و محافل عمومی و مواردی از این قبیل می‌تواند منجر به ایجاد درک متقابلی بین مردم و این برگزیدگان علمی شود. چه بهتر که جوانان در محیط‌‌‌‌‌‌‌های مجازی دنبال کننده صفحات چنین الگوهایی باشند تا وقت خود را در صفحه‌‌‌‌‌‌‌های اینستاگرامی اشخاصی چون سحر تبر و مانند آن تلف کنند.
طرف مهم‌تر این قضیه، همانطور که به آن اشاره شد، دلگرمی نیروهای علمی از درک این واقعیت است که مردم جامعه، به آنان اهمیت داده و قدردان آنها هستند. آنها را می‌بینند و به ارزش کارهای بزرگ علمی که در رقابت با جهانیان انجام داده‌اند، واقفند. به واقع بدیهی است که دلخوشی و شوقی که این عامل در وجود آنان ایجاد خواهد کرد، چه بسا بسیار بیشتر از تمایل آنان در جهت وجود امکانات و حتی مسائل مالی و اقتصادی باشد. چرا که به هر حال آنچه در وجود آنان بیشتر از همه چیز دیگری جریان دارد همان حس ایرانی بودن و خدمت به کشور است، البته اگر بتوان همان حداقل دلخوشی‌‌‌‌‌‌‌های کوچک را برای آنها فراهم کرد.
سایر اخبار این روزنامه