عطف و ناتعادلی

 
 
 
 


چهارشنبه 16 آبان وزير ارتباطات و فناوري اطلاعات درپي اتهامي که به وي زده شده بود، ازطريق رسانه يا شبکه اجتماعي اينستاگرام به صورت زنده به دفاع از خود پرداخت. رويدادي که به زعم نويسنده اين سطور، يکي ازنقاط «عطف» مطالعات و تاريخ ارتباطات معاصر ماست، نه به دليل اصل اين رويداد (اتهام زني به وزير و پاسخ وي) بلکه به علت «استفاده از يک شبکه اجتماعي به عنوان وسيله ارتباطي براي بيان مطلب و رويدادي خبري» به جاي استفاده از رسانه‌هاي مرسوم و متداول (همان رسانه‌هاي بزرگ). اين رخداد نه فقط براي جامعه ارتباطي ايران بلکه براي جهانيان هم جالب توجه و بي‌سابقه بود به همين خاطر بود که رسانه‌هاي خارجي به روآوردن اين مقام رسمي به رسانه اجتماعي، اهميت نشان دادند. پيش ازاين کسان ديگري ازجمله برخي چهره‌هاي سياسي کشور به دليل پاره‌اي محدوديت‌ها ازهمين شبکه اجتماعي براي بيان ديدگاه و اظهارنظر و راي خود چه به صورت زنده و يا غيرزنده استفاده کرده بودند اما اين نخستين بار بود که يک مقام رسمي ارشد کشور «منحصراً» از يک رسانه اجتماعي براي سخن گفتن زنده با مخاطبان يا مردم درمورد موضوعي خبري يا «داغ» سود مي‌جست. بديهي است که علاقه شخصي به شبکه‌هاي اجتماعي چنان که درسال‌هاي اخير خود وي از مدافعان آزادي دسترسي به آنها بوده، را نمي‌توان علت اصلي وقوع اين رخداد بديع دانست. رسانه‌هاي اجتماعي هم طبق آنچه درموردشان گفته و نوشته شده وهم شواهدعيني همچنين تجربه جهاني، داراي نقش و کارکرد معين و تعريف شده‌اي هستند که براين اساس نمي‌توانند جايگزين رسانه متداول راديو و تلويزيون بشوند و کارکرد آن را مصادره کنند. تاريخ هم نشان داده است هر رسانه‌ نويني که پديد آمده رسانه قبلي نه تنها از بين نرفته بلکه پابرجا مانده و البته محدوده دايره مخاطبانش تغيير يافته است. پس بايد علت را در رويکردها و سياستگذاري رسانه صداوسيما در کشورمان جست‌وجو کرد؛ به نحوي که برخلاف تجربه ديگر کشورها، مقام رسمي کشورما با تريبون رسمي در اختيار به رسانه اجتماعي متوسل مي‌شود. رسانه صداوسيما اگر به هيچ اصل حرفه‌اي و تعريف شده اعتقاد نمي‌داشت و تنها به قاعده نگرش سود-زيان درعملکردها هم معتقد مي‌بود، مي‌توانست با دادن امکان سخن گفتن به اين مقام و حتي مناظره بين طرفين، مخاطبان بسياري را جذب کند. اين وضعيت نشانگر (indicator) اختلال در نظام ارتباطي ماست که مقام رسمي کشور که از قضا مخاطبان و شنوندگان کلام ثابتي دارد، براي اظهاراتش به شبکه اجتماعي روي مي‌آورد. اما ظاهرا صداوسيما نه تنها به چنين جذب مخاطبي اعتقاد ندارد بلکه عملاً به کوچ افراد صاحب خبر و مخاطبان جامعه ايراني به رسانه‌هاي اجتماعي و بروز اين اختلال و ناتعادلي کمک شاياني کرده است و اين رسانه‌ها را رسانه و منبع اصلي خبري قرار داده است؛ امري که درهيچ‌جاي جهان تجربه نمي‌شود. نظام ارتباطي هر کشور متاثر از قوانين، رويه‌ها و سنت‌هاي آن جامعه شکل مي‌گيرد، چه متعادل و چه نامتعادل. اينک نظام ارتباطي کشورما هم متاثر ازاين عوامل به گونه‌اي شکل گرفته است که براي کسب اطلاعاتِ واقعيت، و براي ملاحظه تکثر نظرها و براي صراحت آنها و براي خيلي چيزهاي ديگر بايد به شبکه اجتماعي رو آورد. اما شبکه اجتماعي دريک نظام ارتباطي متعادل به دليل اينکه چندان به مسئوليت و شناسنامه‌دارگي توجه نشان نمي‌دهد و جولانگاه خبرها و نظرهاي راست و دروغ بسيار است عملا نمي‌تواند و نبايد محل بحث‌هايي باشد که در کارکرد رسانه‌هاي متعارفِ با مسئوليت مشخص و شناسنامه‌دار بودن، تعريف شده‌اند. شبکه‌ها و رسانه‌هاي اجتماعي به مثابه زمين تمرين فوتبال است براي آماده‌سازي در مسابقه رسمي تيم در حضور انبوه تماشاگران و داوري در ميانه ميدان، و پرتوافکني نورافکن‌ها.