تریدینگ فایندر

عادل جهان آرای دموکراسی و آرای مردم‬

انتخابات در کشورهایی که در آن آرای مردم تعیین‌کننده است و آینده مناسبات کشور و تصمیم‌های سیاست‌ورزان یا دولتمندان را ترسیم می‌کند، به دلیل نقشی که می‌تواند در تاریخ سیاسی آن کشورها ایفا کند، بسیار اهمیت دارد.
هفته گذشته شاهد برگزاری انتخابات در بریتانیا بودیم که در آن مردم این کشور نمایندگان خود را روانه پارلمان کرده‌اند. این انتخابات در نوع خود برخی ساختارها و موازنه قوا را تغییر داد و حتی در برخی موارد مثل شکست حزب کارگر باعث شگفتی شد. آنچه که این شگفتی را برجسته می‌سازد، نقش آرای مردم است. در اینجا هدف بررسی تاثیر این انتخابات در جامعه بریتانیا یا واکنش‌های دیگر کشورها به این موضوع نیست، یا کاری به این موضوع ندارم که سیاست‌های لندن نسبت به مسائل جهانی چیست، بلکه نگاه بر نحوه حضور مردم در پای صندوق و آرایی است که می‌تواند نقش موثری در مناسبات کشورشان بازی کند. سخن بر سر این است که مردم در نظام‌هایی که به شیوه دموکراسی عمل می‌کنند، چقدر می‌توانند نقش سرنوشت‌سازی در تصمیمات کشورشان داشته باشند و پارلمان این کشورها، یا رییس جمهور یا نخست وزیر به چه صورت می‌تواند، براساس خواست و دیدگاه مردم عمل کند.
بریتانیایی‌ها پیش از این هم در یک تصمیم‌گیری بزرگ شرکت کرده بودند و آن هم خروج این کشور از اتحادیه اروپا بود، اما چون این خروج به مشکلی برای کشور آنها تبدیل شده بود، در رای‌گیری اخیر، رای‌دهندگان بر همان نظر خود صحه گذاشتند و اجازه دادند نخست‌وزیر، که اتفاقا با آرای مستقیم آنها انتخاب نمی‌شود، بلکه براساس قدرت حزبی و تصاحب بیشتر کرسی‌های مجلس برگزیده می‌شود، تصمیم‌های آنها را اجرا کند. در نظام دموکراسی اکثریت مردم چیزی را که فکر می‌کنند، ‌درست است با آرای خود به تصمیم‌گیران یا موکلان خود نشان می‌دهند، حتی اگر به ظاهر به زیان آنها باشد. با آنکه نزدیک به 48درصد از مردم ‌جزیره بریتانیا مخالف خروج کشورشان از اتحادیه بودند، اما با این حال دموکراسی پذیرفت که نظر 52درصد دیگر عملیاتی شود. وقتی سیاستمداران دم از دموکراسی می‌زنند، نمی‌توانند بر تشخیص مردم خرده بگیرند و مدعی شوند که اکثریت انتخاب نادرستی کرده است. حتی اگر اکثریت دچار اشتباه شده باشد، فردا همان اکثریت باید تاوان آرای به اصطلاح اشتباه خود را بپردازد،‌ اما این فرصت را دارد که خود تصمیم بگیرد و انتخاب کند که چه کسی بیاید و چه کسی باید برود. در فضای دموکراسی سیاست‌ورزی سیال است و سیاستمداران فقط برای مدتی اجازه عرض اندام یا ارائه برنامه خود دارند،‌ وقتی برنامه‌های آنها برای کشور مفید نباشد، به راحتی با آرای مردم از گردونه رقابت یا حتی سیاست کنار زده می‌شوند.
زمانی که از دموکراسی سخن گفته می‌شود نه آنکه فقط شکل تئاتری آن مد نظر باشد،‌ ولی در بر همان پاشنه گذشته بچرخد. در نظام‌هایی که قواعد بازی دموکراسی را می‌پذیرند، هیچ دری سر جای خود ثابت نیست و پاشنه آهنینی ندارد که کسی نتواند آن را جابه‌جا کند، زیرا آرای مردم اجازه نمی‌دهد این در ثابت بماند و بر همان پاشنه گذشته بچرخد. این مردم هستند که تصمیم می‌گیرند در به کدام سمت باز شود یا بچرخد. مردم را هم احزاب هدایت می‌کنند،‌ اگر در کشورها احزاب به معنای واقعی خود حضور داشته باشند و بتوانند دیدگاه‌هایشان را برای مردم تبیین کنند،‌ در نتیجه با ضعیف و قوی شدن آرای مردم، نقش‌های آنها نیز در فرایند سیاست‌ورزی و کشورداری تغییر می‌کند و جای آنها عوض می‌شود. در اینجا قدرت بر یک مدل ثابت و توسط چند نفر تثببت نمی‌شود، بلکه مردم قدرت را از دست یک حزب می‌گیرند و به دست حزب دیگری می‌دهند و اگر حزبی نتوانست با دیدگاه‌ها یا آرزوهای مردم هماهنگ باشد، از گردونه رقابت خارج می‌شود. مثلا اتفاقی که امروز در بریتانیا افتاد و حزب کارگر در برخی از مناطق حتی کرسی 40ساله خود را از دست داد، در واقع نوعی نمود و نماد دموکراسی است و بازنده این بازی مدعی باخت غیرمنصفانه نمی‌شود. در دموکراسی آنچه نباید باخته شود، منافع ملی است.
تریدینگ فایندر