تریدینگ فایندر

گفت‌وگو به جای بلندگو

جعفر جعفری گلدیر‪-‬ حوادث چند روز اخیر به خوبی نشان داد که فضای سیاسی کشور تا چه اندازه ملتهب است و اگر تدبیری اندیشه نشود تا چه اندازه ممکن است این فضا، جامعه را به سمت دو قطبی شدن بیشتر بکشاند و در این صورت اگر به هر دلیلی هیجانی دیگر به جامعه تحمیل شود دیگر شاید نتوان با آن مقابله کرد یا در صورت مقابله هزینه‌های آن به شدت سنگین و غیرقابل جبران باشد. فضای امروزی جامعه نیازمند یک بازآرایی قدرت و تعامل بین حکومت و مردم است و این بدین خاطر است که در دنیای به شدت متغیر امروزی، فقط کشورهایی خواهند توانست پایدار و تاثیرگذار باشند که تعامل عمیقی بین ملت و حکومت برقرار باشد. مفهوم دولت-ملت گویای این واقعیت است که دیگر مثل قرون گذشته امکان اداره کشور با فرمان‌های بالادستی میسر نیست و فقط کشورهای دارای هویت، اعتبار و تاثیرگذاری در صحنه جهانی هستند که توسط ملت‌های خود حمایت و جانبداری شوند. گرچه دنیای امروز دنیای گسست مرزهاست، اما به‌نظر نمی‌رسد در آینده‌ای نزدیک مفهوم دولت-ملت دچار چالش اساسی شود. ملت‌ها موسسان دولت‌ها هستند و دولت‌ها نماینده و شناسنامه ملت‌ها در عرصه بیرونی. پس در جهان بی‌مرز نیز، دولت یک ضرورت است و امروزه کاهش اهمیت مرزها به معنای مرسوم کلمه، به وسیله گسترش انواع وسایل ارتباطی را نمی‌توان به بی‌اهمیت شدن دولت ترجمه کرد. گرچه این واقعیتی غیرقابل کتمان است که دولت دیگر آن صلابت و اقتدار گذشته را ندارد و مرزها سال‌هاست که شباهت خود به پرده آهنین را از دست داده‌اند. اما باید یادمان باشد در همین جهان با مرزهای حداقلی، انسان‌های بی‌وطن مساویند با انسان‌های بی‌هویت و اگر ما مراقب وطن‌مان نباشیم در بلواشوی سیاست و جنگ در خاورمیانه طولی نخواهد کشید که شبیه میلیون‌ها انسان بی‌هویتی خواهیم شد که در کشورهای همجوار خود یا دورتر، چشم دوخته به اعانه و خیره این و آن شده‌اند. انسان‌هایی که زمانی در کشور خود حرمت داشتند، اکنون برای حفظ جان خود و برای اندکی روزی باید حقارت ببینند.
گرچه خاورمیانه میدان سیاست کشورهایی شده است که برای رسیدن منافع خود هیچ خط قرمزی ندارند، اما نقش ما در این بازی خانمان‌سوز چندان بی‌اهمیت نیست. دولت و مردم در این کشورها سال‌هاست که علیه هم موضع گرفته‌اند و درگیر «مبارزه‌ای منفی» علیه هم شده‌اند. این وظیفه متقابل دولت و جامعه است که از هم حمایت کنند و پشتیبان هم برای ساختن و اداره کشور شوند. حکومت در ایران همانگونه که قانون اساسی تاکید دارد باید مرجعیت ملت را بپذیرد و به جامعه امکان دهد تا ابزارهای کنترلی خود را گسترش دهد و قدرتمند سازد. حکومت باید به شدت از سیاست «غیر»سازی اجتناب کند و در مسیری حرکت نکند که خواسته یا ناخواسته بخشی از جامعه را در مقابل بخش دیگری یا خویش قرار دهد. حکومت باید از جامعه یکپارچه و منسجم حمایت کند و هرگز در مسیری قرار نگیرد که احساس شود دیگر بخشی از جامعه نیست. حکومت بهتر است برای حل معضلات و جوابگویی به جامعه ضمن فراهم کردن زمینه‌های مناسب امکان انتقال پیام بین خود و مردم، از پاسخگویی با ارجاع به گذشته، به‌شدت بپرهیزد. بهتر است قبول کنیم هر عصری الزامات و مقتضیات خود را دارد و بی‌توجهی یا پاسخ گویی به آنها با استدلالات مبتنی بر گذشته نتیجه‌ای جز انباشت ناکارآمدی و نارضایتی نخواهد داشت. پاسخ‌گویی دولت به مردم و حمایت از جامعه منسجم و نیرومند بزرگترین تضمین برای موفقیت حکومت چه در عرصه سیاست خارجی و چه داخلی است. فراموش نکنیم که زمانی فشارهای خارجی علیه ما افزایش یافته و ما را تحت فشار قرار داده‌اند که عرصه داخلی انسجام خود را از دست داده است و حمایت جامعه از نظام سیاسی به حداقل رسیده است. وقایع سال‌های بعد از 88 می‌تواند مثال بارزی بر این امر باشد. یک جامعه برای مقابله با بحران‌ها یا پیشبرد اهداف خود، همیشه از ابزار‌های بسیار نیرومندتر و کارآمدتری نسبت به حکومت برخوردار است.
ابزارهای کنترلی جامعه می‌تواند از بروز یا وخامت بحران‌های اجتماعی جلوگیری کند. وقتی در کشوری،جامعه‌ و نظام سیاسی در کنار هم قرار گیرند، آن کشور توانایی فائق آمدن بر هر بحران و حرکت به سوی توسعه و تعالی را خواهد داشت، مگرنه در یک مبارزه منفی سرنوشت دولت سرنگونی است و سرنوشت ملت عقب ماندگی و تحقیر جهانی. البته اینکه حکومت و مردم دچار چالش شوند، امری طبیعی است. چرا که همیشه ممکن است تعارض در منافع و اهداف بین حکومت و مردم به وجود بیاید و کشاکش بین هر دو را اجتناب‌ناپذیر کند. اما یک کشور وقتی دچار فاجعه خواهد شد که بخشی از مردم در مقابل بخشی دیگر قرار گیرد و حکومت در میان بخواهد یارکشی کند. یک جامعه وقتی دچار چنین تعارضی می‌شود که بلندگوها جای گفت‌وگو را بگیرد. بدیهی است گروهی که بلندگو دارد و صدای آن زیاد است، اما این گویای همه واقعیت نیست. بسته شدن فضای گفت‌وگو منجر به این خواهد شد تا پیام‌ها با واسطه تبادل شوند و در این صورت بدیهی می‌نماید که طرف واسط، خواهد کوشید تا اغراض و تفسیر خود را نیز، با پیام منتقل کند. امری که امروز با بلندگو و طیفی شدن صداوسیما و از بین رفتن مرجعیت اولیه آن بین مردم، توسط رسانه‌های خارج‌نشین انجام می‌شود. تداوم این وضع در وهله اول موجب به وجود آمدن بی‌تفاوتی در جامعه و در ادامه نفرت و تنش خواهد شد. نفرتی که تا نهایت، حذف و طرد پیش خواهد رفت. از حوادث بعد از سال 88 و تداوم بحران‌ها و شدت آنها، گرچه نمی‌توان نقش کشورهای خارجی را کتمان کرد، اما تکثر آنها زنگ خطر و هشداری است بر نبود فضا و امکان گفت‌وگو. پس چه بهتر سیستم اجرایی به جای لبخندهای تصنعی به صداهای متفاوت گوش کند و اجازه ندهد بلندگوها جای گفت‌وگو بنشینند.
تریدینگ فایندر
سایر اخبار این روزنامه