یک شروع متوسط برای سریال‌های رمضانی سیما

سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: شبکه یک بنا را بر پخش سریال «نون. خ» گذاشته بود که این سریال به دلیل شیوع بیماری کرونا در تعداد قسمت‌های کمتری ساخته و قبل از ماه رمضان نمایش داده شد و با شروع رمضان جایش را به زیرخاکی داد که به نوعی از شبکه ۳ قرض گرفته شد.
شبکه ۳ هم سریال «می‌جان» را برای ماه مبارک تدارک دیده بود که این یکی هم از گزند این بیماری در امان نماند و تولیدش متوقف شد تا «سرباز» جایش را بگیرد که به هیچ عنوان قراری بر رمضانی بودنش نبود.
در این میان «بچه مهندس» شاید تنها گزینه قطعی ماه رمضان بود که شبکه ۲ از پیش نمایش آن را در نظر داشت.
کارگردانان سریال‌های رمضانی امسال، اما از افراد قدیمی تلویزیون محسوب می‌شوند و هر کدام از جمله سازندگانی هستند که آثار درخوری برای تلویزیون ساخته‌اند.


پخش همزمان آثار این کارگردانان شاید فرصت مغتنمی باشد برای مرور ساخته‌های گذشته‌شان و البته بررسی چگونگی و میزان انتظارمان از کیفیت آثارشان.
هادی مقدم‌دوست و «سرباز»
بیننده فیلم «سربه مهر» و سریال «وضعیت سفید» اگر بوده باشید فضای سرباز را بهتر می‌توانید درک و هضم کنید.
آثار مقدم‌دوست که معمولا با کمک رفیق همیشگی‌اش حمید نعمت‌الله ساخته را می‌توان در دسته آثار دیرجذب قرار داد که کلمه به کلمه فیلمنامه آن با تفکر و وسواس نوشته شده‌اند و باید با حوصله به تماشای آن‌ها نشست.
روایت با طمأنینه و آرام از ویژگی معمول آثار مقدم‌دوست است که درونشان پر شده از تصویر جزئیات رفتاری آدم‌ها در مواجهه با دیگران؛ رفتار‌هایی که با دقت و تأکید نشان‌دار شده و طبیعتاً تأمل‌برانگیز هم واقع می‌شوند. به این‌ها بیفزایید نشانه‌های دنیای مدرن و فضای مجازی را که به وفور در آن‌ها یافت می‌شود. این نشانه‌ها در فیلم سینمایی سر به مهر با وبلاگ‌نویسی و نمایش دقیق جزئیات آن عینیت یافت. همینطور در یکی از اپیزود‌های فیلم سینمایی «هیهات» از پیام رسانه‌ای اجتماعی استفاده فراوان و بهینه‌ای برای روایت قصه‌اش کرد.
مقدم‌دوست در آثارش علاقه فراوانی به ساخت و نمایش کاردستی‌های خلاقانه و کاربردی که گویی از دل تجربیات زندگی‌اش بیرون آمده، دارد، نمونه‌اش را می‌توان در سریال وضعیت سفید به یاد آورد؛ آنجایی که امیر یاد رفیق شهیدش را با چاپ تصویر او روی لباسش زنده کرد و در این بین بیننده نیز در جریان مراحل خلاقانه چاپ قرار گرفت یا مثلاً ساخت مداد تایپ روی موبایل در فیلم سر به مهر و همچنین بلندگوی دست‌ساز یکی از اپیزود‌های فیلم هیهات که صدای قرآن را از فراز بلندی در منطقه به گوش همه رساند، البته آثاری که هادی مقدم‌دوست به اتفاق رفیق دیرینه‌اش نعمت‌الله ساخته از این موارد زیاد دارد و به نظر با توجه به نشانه‌های مشترک باید انتظار چنین مواردی را در سریال سرباز هم کشید.
همینطور نباید از نظر دور داشت که با توجه به همان روایت آرام آثارش، برای قضاوت درباره میزان جذابیتش هم نباید عجله کرد.
جلیل سامان و «زیرخاکی»
جلیل سامان مستند‌های فراوان و سینمایی را ساخت و حتی جایزه جشنواره هم دریافت کرد، اما هیچ کدام آن‌ها به اندازه سریال ارمغان تاریکی نامش را بر سرزبان‌ها نینداخت.
او با این سریال به نوعی انقلابی تصویری و محتوایی در عرصه تلویزیون به راه انداخت که پیش از این تجربه نشده بود.
سامان در «ارمغان تاریکی» تصویری به شدت واقعی همراه با ریزبینی در طراحی صحنه اوایل انقلاب را به نمایش گذاشت که پیش از این کمتر در آثار دوره قدیم تصویر شده بود، اما بعد از این سریال دنباله‌رو‌ها و مقلدین بسیاری یافت.
در باب محتوایی و داستانی هم سراغ دوره‌ای رفت که قبلا کمتر تجربه شده بود.
ارمغان تاریکی به سبب روایت حسی و عاطفی و دقیقش مورد توجه قرار گرفت تا سامان خیلی زود تصمیم به ساخت اثری دیگر در همین حال و هوا با نام «پروانه» را بگیرد.
پروانه با اندکی اختلاف، ورژن دیگری از ارمغان تاریکی بود، اما با این تفاوت که توفیق آن را برایش به همراه نداشت.
چنانکه سریال «نفس» در تکمیل سه‌گانه‌اش بی‌شباهت به دو اثر پیشین نبود و قدم رو به جلویی برایش محسوب نمی‌شد تا جایی‌که به رغم قرار بر ساخت فصل دوم، این کار به انجام نرسید.
درست مثل سریال چمران که خیلی به تولید نزدیک شد، اما ساخته نشد. سامان پس از چند اثر جدی این بار سراغ ساخت سریالی طنز با نام «زیرخاکی» با همان حال و هوای انقلاب رفته است.
برای کارگردانی که معمولاً آثار جدی و البته غم‌انگیز ساخته، شاید تولید اثری با مایه‌های طنز مثل زیرخاکی ریسک بزرگی باشد که پخش قسمت‌های آینده و میزان بینندگانش گواهی خواهد بود بر توفیق یا عدم توفیق آن، البته پخش همین چند قسمت نشانه‌هایی از نوعی ناپختگی و ناآشنایی فیلمساز در ایجاد موقعیت‌های کمدی دارد که می‌توان امیدوار بود این ناپختگی تداوم نداشته باشد.
علی غفاری و «بچه مهندس»
علی غفاری پس از چند تجربه دستیاری که عمدتاً در فضای جنگ و دفاع مقدس بود، فیلم‌هایی مثل «شاهرگ»، «استرداد» و «ابوزینب» را کارگردانی کرد که خیلی دور از علایق و زمینه‌هایی که پیشتر تجربه کرد، نبود.
این وسط اثری کمدی مثل چراغ قرمز هم یافت می‌شود که به نوعی نشان از نیم نگاهش به سینمای عامه‌پسند داشت.
غفاری پس از این آثار قدمی موفق در راه ساخت سریالی تلویزیونی با نام «بچه مهندس» برداشت؛ سریالی که با نگاهی حسی و به شکلی اثرگذار دوران کودکی پسری را روایت می‌کند که در پرورشگاه بزرگ می‌شود و در جست‌وجوی گذشته‌ای ناپیدا و آینده‌ای نامعلوم فراز و نشیب‌های بسیاری را تجربه می‌کند.
فصل اول بچه‌مهندس با قصه‌ای حس‌برانگیز بیننده را شریک لحظات غم و شادی پسربچه‌ای می‌کند که از آزمون لحظات دشوار زندگی سربلند بیرون می‌آید.
علی غفاری، اما در فصل دوم بچه‌مهندس مثل فصل اول موفق عمل نکرد؛ نوعی شتابزدگی در روایت و موقعیت‌های غیرمنطقی که بخشی از آن را باید مرتبط با فیلمنامه‌ای دانست که نویسنده‌اش در این فصل تغییر کرد و سبب شد تا بچه مهندس کمتر نشانی از روایت پرداخت شده و سنجیده فصل اول داشته باشد؛ موضوعی که در همین چند قسمت ابتدایی فصل سوم نیز آشکار است و نوعی شتابزدگی و قوام نایافتگی فیلمنامه در آن قابل ردیابی است.