گفتمان اصلاح‌طلبی را نبايد تغيير داد

تاکنون بسيار مطرح شده که پس از گذشت بيش از 2 دهه از ظهور جريان اصلاحات و با توجه به نيازهاي روز جامعه بايد به سمت نوعي بازنگري و اصلاح در ساختار و گفتمان اصلاحات برويم؛ از ديدگاه شما اين بازنگري و اصلاح بايد داراي چه مولفه‌هايي باشد؟
بسيار راحت است که هر کسي روي کاغذ نظر خود را بنويسد و بگويد که بايد اين اتفاقات بيفتد. مهم اين است که در اين خصوص نخست اجماع نخبگان و سپس نشان دادن رويکرد جامعه نسبت به هر ايده سياسي صورت گيرد. اگر اين دو در هر ايده سياسي مطرح شود مي‌تواند برنامه و اکشن پلن مجموعه‌هاي سياسي را در فرايندهاي اجتماعي و سياسي کشور موثر کند. لذا به هر حال تئوري‌پردازان و نظريه‌سازان بايد در تکاپو باشند و ايده‌هاي خود را ارائه کنند. اينکه صرفا همه بگويند بايد تغييري در گفتمان يا در راهبردها ايجاد شود اما راه‌حلي ارائه ندهند فايده ندارد و مشکلي را حل نمي‌کند. اتفاقا همه در اينکه برنامه عمل سياسي يا گفتمان سياسي بايد روزآمد شود متفق‌القولند اما گام بعدي اين است که بگويند انگيزه‌ها و عناصر اين اصلاح چيست. من فکر مي‌کنم اگر بخواهيم از کليت عبور کنيم رئيس دولت اصلاحات که محور اصلي گفتمان اصلاحات مبتني بر انديشه‌هاي سياسي و رهيافت‌هاي سياسي وي در حوزه‌هاي مختلف جامعه، صلاح و فلاح کشور است‌؛ خوشبختانه در آستانه شروع به کار مدارس و دانشگاه‌ها پيامي داد که حداقل براي اصلاح‌طلباني که به اين خط مشي تاکنون وفادار بوده‌اند مي‌تواند افق‌هاي تازه‌اي را باز کند. به‌نظر من اصلاح‌طلباني که دنبال راهبردهاي جديد يا روزآمد براي پيشبرد اصلاحات و جذب و جلب اقشار مختلف اجتماع به برنامه عمل اصلاح‌طلبان هستند بايد با توجه بيشتر و دقت نظر در اين پيام خطوط اصلي اين پيام را گرفته و شرح و بسط دهند و از درون آن به برنامه عمل برسند. اين را هم بگويم که گفتمان‌هاي سياسي کت و شلوار نيستند که ما هر سال يا دو سال يک بار بخواهيم اين کت و شلوار را عوض کنيم و کت و شلوار ديگري بخريم. گفتماني که اصلاحات بر آن مبتني است ابر گفتماني است که بيش از صد و پنجاه سال است که مطالبات ملي بر روي اين گفتمان سوار است و به اقتضاي ادوار مختلف تاريخي شکل و صورت يافته و راهبردها، کاميابي‌ها و ناکامي‌هاي خود را تجربه کرده است. لذا در عالم سياست اين تغييرات اينگونه نيست که مطرح شود فلان گفتمان کهنه شده و کنار گذاشته شود. ما از صد و پنجاه سال پيش تاکنون انديشه مشروطه‌خواهي را به معناي محدود کردن حکومت و قدرت در چارچوب قانون داشته‌ايم. اين گفتمان اصلي و ابرگفتمان مشروطه‌خواهان بوده که در آن نهضت ملي شدن نفت، تشکيل نهضت ملي و سپس جنبش اجتماعي سياسي پسا 42 و منتهي به انقلاب اسلامي ايران و بعد هم جريان اصلاح‌طلبي در دل نظام جمهوري اسلامي به‌وجود آمده است. اينها در زيرمجموعه‌هاي خود در کلان گفتمان مشروطه‌خواهي که امروز تبار اصلاح‌طلبي به آن بازمي‌گردد يک نخ تسبيح گفتماني دارند.
در اين گفتمان مدنظر نقش مردم چگونه تعريف مي‌شود؟
ما کماکان در برابر گونه‌هاي ديگري از رابطه قدرت سياسي و جامعه به‌دنبال تشکيل دولت- ملت هستيم. در حالي که سلطان و رعيت، خليفه و مردم و امام و امت گونه‌هاي ديگري از رابطه حاکم و جامعه است. با اين حال ما 150 سال است که دنبال تشکيل و تقويت مفاهيم دولت - ملت به‌عنوان يک الگوي واحد سياسي در جامعه مدرن جهاني هستيم. اينها عناصر اصلي و تبارشناسانه اين گفتمان است که کماکان به‌دنبال آن هستيم. محدود کردن قدرت در چارچوب قانوني که به مثابه قرارداد اجتماعي و بازتاب‌دهنده خواست و رضايت اکثريت جامعه است. گفتمان اصلاحات چيزي فراتر از اين نيست و اگر به فحواي کلام رئيس دولت اصلاحات در همين پيام آخر نيز توجه کنيد آنجا از شهروند قدرتمند صحبت مي‌کند. شهروندي که مبتني بر توسعه، عدالت اجتماعي، آموزشي، سياسي، آزادي انتخابات، نظام نمايندگي مبتني بر انتخابات رقابتي و اجزايي که وي در آن پيام به دقت بيان داشته شهروند قدرتمندي مي‌سازد که اين شهروند قدرتمند در يک ساختار نمايندگي قدرت خود را مجتمع مي‌کند و در اختيار مسئولاني قرار مي‌دهد که به نمايندگي از ملت جامعه را اداره کند. اين گفتمان اصلاح‌طلبي است؛ ما به‌دنبال اين گفتمان بوديم و اين گفتمان از دل انقلاب اسلامي بر خواسته بلکه تبار مشترک همه اينها همان خواستي است که مبارزان و مجاهدان صدر مشروطه دنبالش بودند. اين گفتمان بسط و عمق يافته، موفق شده و کاميابي و ناکامي داشته است. لذا اين گفتمان زنده است.


اساسا گزاره‌‌اي با مفهوم تغيير گفتمان قابل توجيه است؟ مطرح‌کنندگان اين مساله در پي چه چيزي هستند؟
من معتقدم بايد گفتمان را روزآمد کنيم ؛ نه اينکه گفتمان را تغيير دهيم و دنبال تغييرات گفتماني باشيم. تغييرات گفتماني معناي خاصي نمي‌دهد و نمي‌توانيم بگوييم که ديگر از پيگيري شکل دادن به دولت ملت در چارچوب همين نظام حاکميت قانون و حکمراني خوب فاصله مي‌گيريم و دنبال ادبيات و مفاهيم ديگري مي‌رويم. در عالم گفتمان‌‌هاي سياسي و اجتماعي تنوع و تکثر بدان معنا وجود ندارد که قدرت چرخش يا دگرديسي يا تغييرات خيلي عجيب و غريب داشته باشيم. آن چيزي که اکنون مدنظر است اينکه بياييم و همين مفاهيم را روزآمد کنيم و ادبيات يا برنامه عمل خود را مبتني بر اين گفتمان به‌گونه‌اي ارائه کنيم که جامعه فهم درست و همراهي دقيقي با آن داشته باشد و بتواند همدلي مردم را جذب کند تا از تداوم اين گفتمان حمايت کنند. من فکر مي‌کنم کماکان اکثريت ملت ايران دنبال چنين خواستي هستند تغييرات به‌گونه‌اي مسالمت‌آميز، تدريجي و خشونت پرهيزي. اين خواست جامعه است و اتفاق هم خواهد افتاد منتها ممکن است عوامل آن تغيير کنند. ممکن است که بنده نوعي از نظر مردم در پيشبرد اين گفتمان ناتوان باشم. يا برنامه‌اي که مي‌دهم در جهت اين گفتمان براي مردم جذاب نباشد و بگويند آلترناتيوي براي برنامه عمل خود بياوريد. فعالان سياسي اصلاح‌طلب بايد در اين قالب گفتماني با هم گفت‌و‌گو کنند و در واقع از دل آن برنامه عملي که اتفاق نظر نخبگان و اقبال و توجه عامه و پايگاه اجتماعي را به‌دنبال داشته باشد بدست آورند.
بهتر نيست اصلاح‌طلبان به جاي تغييرات گفتماني به تغيير در سازوکارها و راهبردهاي خود بپردازند؟
من معتقدم برنامه عمل اصلاح‌طلبان بايد واقعي و مبتني بر موقعيت سياسي و خواست‌هاي عيني باشد. به عبارت ديگر مردم ببينند که در قالب همان گفتمان مسائل جاريشان نيز حل مي‌شود. اشکالي که ممکن است باعث بروز اين فاصله شود اين است که چون جامعه با مشکلات، بحران‌ها، معضلات و تامين مسائل روزمره خود مواجه است ممکن است اين ادبيات و پيام‌هاي سياسي که از طريق نخبگان سياسي به جامعه منتقل مي‌شود براي عموم جامعه قابل ادراک نباشد که نسبتي هم ميان حل مسائل روزمره و جاري مردم و اين پيام‌ها هست. اين نقيصه را بايد با گفت‌و‌گو با مردم حل کرد. خوشبختانه اکنون دسترسي‌ها به‌دليل همين فضاي مجازي بسيار فراوان است و مخاطبان زود در معرض پيام‌ها قرار مي‌گيرند. اصلاح‌طلبان بايد نشان دهند که اگر مي‌گويند با برخي نظارت‌ها مخالفيم در اين مساله دغدغه معيشت مردم و مبارزه با فساد هم نهفته است. يا اگر تغييراتي در جهت گيري‌هاي سياسي خارجي در جهت تعامل با دنيا پيشنهاد مي‌کنند؛ نشان دهند در قالب دولت- ملت ايران نتيجه آن چگونه بر معاش و معيشت مردم تاثير مي‌گذارد. اگر ما نتوانيم اين ربط و نسبت‌ها را درست تعبير کنيم و براي مردم قابل فهم نباشد و احساس کنند که ما در هپروت به سر مي‌بريم، طبعا رويکردي نخواهند داشت. ما بايد بتوانيم اين ديالوگ و گفتمان منظم، منقح و همه فهم را برقرار کنيم. البته اينجا کار اهالي رسانه نيز مشخص است. زحمات بر دوش رسانه‌هايي است که در جهت آزادي انديشه، بيان، اطلاع رساني و گردش آزاد اطلاعات تلاش مي‌کنند. رويکرد و رسالت اين نهاد مطبوعات نيز بر همين استوار است. اينجا وظيفه بر دوش رسانه است که به هر حال در گفت‌و‌گو با اهل نظر و اهل تحليل اين ظرايف کار را به مردم منتقل کنند و مردم با پوست و گوشت و استخوان خود احساس کنند که جريان‌هاي سياسي از سر شکم سيري و اينکه بخواهند اظهار دانش و فضل کنند اين حرف‌ها را نمي‌زنند. واقعا مشکلات جامعه ايران پيچيده است که از هر کس بپرسي مي‌گويد، معيشت، قدرت خريد، مبارزه با فساد، اختلاف طبقاتي و... اينها صورت مساله است اما راه‌حل‌ها بايد توسط اهل خبره پيشنهاد داده شود و اين پيام به جامعه به درستي منتقل شود که راه‌حل همه اين مسائل در سياست خوابيده و مناسبات سياسي و حقوقي و ساختار حقيقي و حقوقي قدرت بايد به سود ملت، آزادي و تعامل تغيير کند تا اين مسائل حل شود.
برخي کاهش جدي مشارکت مردم در انتخابات 98 نمايانگر شکاف و گسست بين مردم و اصلاح‌طلبان تلقي مي‌کنند؛ با توجه به اينکه اصلاح‌طلبان همواره به بازيابي سرمايه اجتماعي و گفت‌و‌گو با مردم تاکيد داشته‌اند چه ميزان به اين مساله قائليد؟
حقيقت اين است که در انتخابات 98 اصلاح‌طلبان در کنار مردم ايستادند. يعني اگر فاصله‌اي هست مردم و اصلاح‌طلبان در يک سمت ايستادند. مويد آن نيز عدم فهرست اصلاح‌طلبان در انتخابات بود. خود اصلاح‌طلبان شوراي عالي سياستگذاري بودند که در مجموع گفتند ما فهرستي نداريم. گرچه احزابي بودند که خلاف جهت اصلي عمل کردند و نتيجه‌‌اش را نيز ديدند. البته اين عملکرد برخي احزاب را نبايد به پاي اصلاح‌طلبان گذاشت چراکه موضع اصلاح‌طلبان مشخص بود. اولا اينکه کانديدايي نداشتند و نامزدهاي اصلي آنها همه ردصلاحيت شده بودند. لذا آنها در کنار مردم بودند و در شهرهاي بزرگ و کلانشهرها نزديک به 80‌درصد جامعه شرکت نکردند و اصلاح‌طلبان نيز همان جايي ايستادند که مردم ايستادند. اين گپ و شکاف نه ميان اصلاح‌طلبان و مردم که ميان مردم و صندوق راي افتاده و به همان نسبت اصلاح‌طلبان سمت مردم ايستادند. اما چون تغييرات سياسي را از انتخابات تاکنون دنبال کردند و در نظام سياسي ايران چاره ديگري هم نداريم و تغييرات در ساحت حکومت بايد از مسير انتخابات بگذرد لذا الان يکي از چالش‌هاي اصلاح‌طلبان اين است که مي‌شود مردم را پاي صندوق‌هاي راي آورد يا نه بازهم اصلاح‌طلبان بايد در کنار مردم بايستند؟ ما اکنون در کنش‌ها و فعاليت‌هاي دروني خودمان با دوستان در مورد همين موضوعات بحث مي‌کنيم که آيا مردم در همان مسيري که به انتخابات 98 منتهي شد قدم مي‌گذارند يا روش ديگري پيش مي‌گيرند. البته بحث در اين مورد زياد است و من مي‌خواهم بگويم که رفتار مردم با صندوق راي کاملا اقتضائي است. در دوره‌اي پرشور شرکت مي‌کنند و در دوره‌اي اگر نتيجه‌اي نبينند و نسبت به روندهاي موجود انتقاد داشته باشند کمرنگ‌تر حاضر مي‌شوند. با اين حال اگر گرايش‌هاي نزديک به خود را پيدا کنند شرکت مي‌کنند.
پس معتقديد که سرمايه اجتماعي اصلاح‌طلبان ريزش نداشته است؟
اين بحث مفصلي است، چراکه سرمايه اجتماعي براي اصلاح‌طلبان نيست. سرمايه اصلاح‌طلبي ريزش نداشته است. مفهوم سرمايه اجتماعي اين است که بخشي که من مدعيم اکثريت جامعه ايران را تشکيل مي‌دهند به‌دنبال تغييرات مسالمت‌آميز تدريجي وضع موجود به سمت وضع مطلوبند. وضع مطلوب هم براي جامعه ايران گفتمان مشروطه خواهي است که صورت امروزي آن اصلاح‌طلبي است. اما آيا اين سرمايه اجتماعي پشت سر هر اصلاح‌طلبي مي‌رود يا نمي‌رود؟ مثلا آقاي Xيا خانمY توانايي بهره‌برداري از اين سرمايه را ندارند که به آنها اعتبار ببخشيم. لذا اگر کانديدا شده و تاييد هم بشوند مردم به آنها اقبال نمي‌کنند. هر کسي که بگويد مي‌خواهم برنامه‌ها و مطالبات اصلاح‌طلبانه را پيش ببرم نمي‌تواند سرمايه اجتماعي را پشت سر خود جمع کند. کسي که اين حرف را مي‌زند بايد به قد و قواره‌اش، سابقه، اطرافيان و برنامه‌هايش بخورد که سرمايه اجتماعي را در پشت خود ببيند. سرمايه اجتماعي که در واقع صورتش تغييرخواهي مسالمت‌آميز است يک نيروي اجتماعي دارد که من مي‌گويم کماکان اکثريت است. اکثريتي که از وضع موجود ناراضي‌اند. ناراضيان وضع موجود دنبال اين هستند که عدم رضايت را از طرق مسالمت‌آميز به روش اصلاح‌طلبانه و تدريجي حل کنند. ما بايد بتوانيم نمايندگان خوب و صادق و پيگيري براي مطالبات مردم در اين زمينه پيدا کنيم و آن وقت اين سرمايه اجتماعي جمع مي‌شود و مي‌تواند در تصميم‌گيري‌ها و تصميم‌‌سازي‌هاي ملي موثر باشد.