اقتصاد نابسامان این روزها و چند نکته

حمیدرضا بوستانی‪-‬ جامعه امروز ما با مشکلات اقتصادی زیادی دست و پنجه نرم می‌کند. از دلاری که سر به فلک کشیده تا پرایدی که 150 میلیون تومان را دید و هزار و یک قلم کالایی که خرید و استفاده از آن اکنون دیگر برای خیلی از شهروندان آرزویی بیش نیست. در این میان اما، توجه به چند نکته خالی از لطف نیست:
نکته اول اینکه بیش از تنگناهای اقتصادی، بی‌اعتمادی نسبت به متولیان مدیریت جامعه است که تیشه بر ریشه صبر و سکوت شهروندان می‌زند. اینکه مردم با مسائل و مشکلات عمدتا اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند یک داستان است و اینکه احساس کنند مجموعه‌ای با درایت، کاردان، باانگیزه و با صداقت وجود ندارد که در تلاش برای حل مشکلاتشان باشد یک بحث دیگر. در زمان جنگ نیز مشکلات و دشواری‌های فراوان عرصه‌های مختلف اگر بیش از امروز نبود بی‌شک کمتر نیز نبود. ولی آنچه شرایط امروز را به مراتب سخت‌تر نموده و جامعه را تبدیل به آتشی در زیر خاکستر ساخته افت بی‌سابقه اعتماد مردم به مدیریت عمومی جامعه و کاهش شدید شاخص‌های مرتبط با سرمایه اجتماعی می‌باشد. اینکه فردی حاضر می‌شود در صف خرید دلار سی هزار تومانی برود یا اینکه مالک، حتی ریالی از مبلغ اجاره بهای خانه خویش نمی‌کاهد دقیقا ریشه در بی‌اعتمادی شهروندان نسبت به حاکمیت و آینده جامعه دارد. رفتار شهروندان مبتی بر برداشت آنها از کیفیت مدیریت مدیران جامعه می‌باشد. اگر مردم گمان کنند کسی به فکر معیشت، مسکن و شغل آنان نیست، احتمالا عطای توجه به انصاف در تعاملات با دیگر شهروندان را نیز به لقایش خواهد بخشید. مردم قطعا به دین پادشاهان خویش هستند.
نکته دوم اینکه هیچگاه نمی‌توان تنها دولت را مسئول و مقصر در حصول به وضع نامطلوب موجود دانست. واقعیت این است که در بلندمدت عموم مردم فقط تا حدی مسئولیت مشکلات جامعه را به پای یک بخش از حاکمیت می‌نویسند. به عبارتی، اگر بخواهیم توپ مشکلات و نابسامانی‌های جامعه در ابعاد مختلف را همواره به زمین دولت بعنوان یک جزء از حاکمیت بیندازیم نسخه‌ای است که فقط در کوتاه مدت کارایی دارد. وقتی فشاری که از جنبه‌های مختلف بر مردم در حال زندگی در جامعه وارد می‌شود چنان کمرشکن باشد که روند عادی زندگی آنان را دچار اخلال کند در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توانیم دیگر نهادها و ارکان حاکمیت را بی‌تفاوت نسبت به معیشت و اقتصاد مردم بدانیم. پس مشکلات و معضلات کلان اگر حل نشود دیر یا زود دامن کل حاکمیت را خواهد گرفت.
نکته سوم اینکه نباید در قبال سکوت مردم نسبت به مشکلات و معضلات روزافزون جامعه بی‌تفاوت بود.
نکته آخر اینکه آدرس‌های اشتباه فقط وضع را بدتر و مردم را بی‌حوصله‌تر می‌کند. واقعیت این است که استناد به تحریم یا هر عامل بیرونی و بازدارنده دیگری که نقش و جایگاه مدیریت در عقب ماندگی‌ها و مشکلات را تحت تاثیر قرار دهد به قدری کلیشه‌ای و تکراری می‌باشد که طرح آن فقط منجر به شکل‌گیری یک نگرش منفی نسبت به طرح‌کننده در اذهان خواهد شد. فضای مدیریتی و اداری جامعه امروز ما چنان گرفتار در رانت و روابط ناسالم است که خود به تنهایی می‌تواند کوهی از مشکلات را در پی داشته باشد. پس استناد به دلایلی مانند تحریم که دهها سال جامعه ما را درگیر خود ساخته فقط عذری بدتر از گناه است.