انتخابات امریکا و اقتصاد ایران

منصور بیطرف
دبیر سرویس اقتصادی
لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف اتریشی که مبدع فلسفه زبان هم است، می‌گوید، پاسخ درست همیشه در سؤال درست وجود دارد. سؤال را اگر درست بپرسیم، بدون شک پاسخ درست را هم دریافت خواهیم کرد. شاید مشکل اکثر ما این باشد که نمی‌دانیم سؤال درست در کجاست. برای مثال اگر دعوایی را در خیابان ببینیم بدون شک ظاهر دعوا ما را به این نتیجه می‌رساند که دو فرد عصبانی با هم گلاویز شده‌اند اما اینکه چرا عصبانی هستند و چه عواملی آنها را به این سمت کشانده، مدنظر ما قرار نمی‌گیرد. بنا بر آخرین تحقیقاتی که صورت گرفته، مردم ایران جزو سه کشور اول عصبانی جهان هستند که دلایل آن را می‌توان در خیلی از عوامل از جمله مسائل اقتصادی و کاهش درآمدها و افزایش هزینه‌ها جست‌و‌جو کرد. یک فرد سرپرست خانوار برای آنکه بتواند حداقل‌های سفره خانواده را نگه دارد مجبور است چند شغل داشته باشد. از این‌رو از این فرد نمی‌توان به هیچ‌وجه انتظار داشت که آرامش خود را در شرایط چالشی حفظ کند و اگر در خانواده این فرد، فرد بیماری هم باشد که قیمت داروی آن سرسام‌آور باشد، دیگر اصلاً نمی‌توان انتظار بروز خشونت از او را نداشت. لذا شاید به خاطر همین مسائل باشد که کوچکترین تحولاتی که در عرصه سیاست، اعم از داخلی یا خارجی، رخ دهد که بر اقتصاد خانوارها تأثیر بسزایی بگذارد، مورد توجه همگان قرار گیرد حتی اگر این تحول اتفاق مهمی مانند انتخابات امریکا باشد. انتخاباتی که به گفته خود آنها تاریخی‌ترین انتخابات آن کشور بود چون برای اولین بار در آن کشور مسائل سیاسی دوقطبی شده بود و همین کافی بود که بیش از 140 میلیون نفر به خط شوند تا رئیس جمهور منتخب خود را انتخاب کنند. جدا از خود امریکا، فضای سیاسی ایران هم به نوعی به این انتخابات گره خورده بود و از یک هفته قبل از انتخابات بحث آن آنچنان در فضای سیاسی ایران داغ بود که اکثر مردم از افراد عادی گرفته تا نخبگان دانشگاهی این سؤال را مطرح می‌کردند که، «چه کسی برنده می‌شود؛ ترامپ یا بایدن.» چون هرکدام که انتخاب می‌شدند به هر حال سرنوشت آینده کشور ما هم از آن بی‌تأثیر نمی‌بود. اما به هر روی شاید برای اولین بار بود که انتظارات اقتصادی مردم ایران ناخواسته به سرنوشت انتخابات امریکا گره خورده بود. اتفاقی که پیش از این ما در دوره‌های گذشته به هیچ وجه شاهد آن نبودیم.
بنابراین، سؤال این است که چرا انتخابات امریکا برای ایران یا بهتر بگوییم برای مردم ایران، اهمیت یافته و مهم شده بود؟ پیش از این برای مردم کوچه و خیابان ایران مهم نبود که بوش رئیس جمهور امریکا شود یا بیل کلینتون، اوباما باشد یا مک کین، زیرا هرکدام از آنها سیاست مشخصی را در قبال ایران داشتند و ایران هم در مقابل، سیاست تعریف شده خود را در پی گرفته بود. این ماجرا تا سال 1384 همین‌گونه ادامه یافت. اما از سال 1384 ورق‌ها به گونه‌ای دیگر برگشت و همین برگشتن ورق‌ها سرنوشت ایران را هم به مسیری کشاند که اکنون شاهد آن هستیم.


بهتر است برای تبیین این ماجرا به سال 1384 برگردیم، سالی که انتخابات نهمین ریاست جمهوری ایران برگزار شد و در آن کارزار انتخاباتی، محمود احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری ایران رسید. انتخاب محمود احمدی‌نژاد عملاً بسیاری از اصول و رفتارهای پیشین دولتمردان ایران را تغییر داد. تا پیش از این، ایران برای حل مسأله هسته‌ای خود که از سال 1382 زیر ذره بین قدرت‌های اروپایی قرار گرفته بود با تروئیکا (بریتانیا، آلمان و فرانسه) مذاکره می‌کرد و آن قدرت‌ها داشتند به نیابت از دیگر قدرت‌ها مسائل فی‌مابین را حل می‌کردند، اما با راه یافتن احمدی‌نژاد به کاخ ریاست جمهوری این روند به گونه‌ای دیگر تغییر یافت و عاقبت کار به جایی رسید که مسأله ایران به یک معضل جهانی تبدیل و حل آن به شورای امنیت سازمان ملل محول شد. یادمان نمی‌رود زمانی که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌هایی علیه ایران صادر می‌کرد، رئیس جمهور وقت آن قطعنامه را «کاغذ پاره» نامید و با ادبیات سخیف با آنها برخورد می‌کرد. در آن مراحل بود که پای ایالات متحده برای اولین بار به مذاکرات هسته‌ای ایران باز شد و گروه 1+5 برای حل آن شکل گرفت. در واقع در این گروه، مابقی 5 کشور تحت سلطه امریکا قرار داشتند و معتقد بودند که ایران باید مشکلش را با امریکا حل کند تا آنها هم به نوبه خود وارد مدار قرار گیرند. یعنی معضلی که در سال 1382 یا 1383 با سه کشور اروپایی حل می‌شد و همه جهان هم متفق بودند، رئیس جمهور وقت آن را به مسیری کشاند که ابتدا آن را یک معضل جهانی کرد و سپس پای امریکا را به میز مذاکره کشاند و توافق تروئیکا به توافق غیرمستقیم ایران و امریکا بدل شد؛ توافق و مذاکراتی که با انتخاب روحانی به ریاست جمهوری به «برجام» منتهی شد. ما اکنون در پی بررسی نقاط ضعف یا قوت برجام نیستیم اما آنچه که مهم است این است که اشتباهات گذشته دولتمردان ما باعث تغییر مسیری شد که اکنون نتیجه نهایی انتخابات امریکا برای سرنوشت اقتصاد ایران آنقدر اهمیت پیدا کرده است که نمود آن را می‌توان در بازار ارز مشاهده کرد. فی‌الواقع اگر تاریخ محکمه‌ای می‌داشت و اگر وجدان تاریخی روشن می‌بود می‌بایست گذشته مان و رئیس جمهور وقت‌مان را به زیر سؤال می‌بردیم. در آن صورت شاید می‌توانستیم پاسخ مناسبی را برای آیندگان دریافت کنیم.