چرا عزا دارند؟

 
يكي از نكات عجيبي كه در ايران ديده مي‌شود، عمق و گستره وسيع تناقضات سياسي است كه نزد برخي افراطيون ديده مي‌شود. در حقيقت وجود همين تناقضات رفتاري است كه ناظران سياسي را به اين نتيجه مي‌رساند كه اين جماعت جايگاه درخور و رو به رشدي نخواهند داشت. يكي از موارد اين تناقض در انتخابات امريكا ظاهر شد. اين گروه كه معمولا عكس مرحوم قاسم سليماني را در پروفايل‌هاي خود گذاشته‌اند و همواره به ايشان ارادت ورزيده و استناد مي‌كنند و ياد و خاطره او را گرامي مي‌دارند، به‌طور طبيعي بايد از شكست قاتل او خوشحال شوند و حتي شيريني پخش كنند، پس چرا برخلاف اين انتظار طبيعي، آنان غمگين هستند و گويي در انتخاب احمدي‌نژاد شكست خورده‌اند؟! علت اين رفتار چيست؟  به نظر مي‌رسد كه شكست ترامپ بر 5 گروه عمده سياسي آثار به نسبت متفاوتي دارد. 
گروه اول، براندازان راديكال ايران هستند. همه اميد آنان به حمايت خارجي و تنگ كردن كمربند تحريم‌هاي ترامپ بود. گوشه چشمي هم به درگيري نظامي داشتند. البته اينها دو دسته‌اند. يك دسته كنشگران فعال كه حاضر بودند پياده‌نظام ترامپ شوند و دسته ديگر كه واقعا خسته و مستاصل هستند و هيچ اميدي براي بهبود ندارند جز اينكه معتقدند آنچه قرار است ذره‌ذره انجام شود، بهتر است يك‌باره بر سرمان نازل شود. 
شكست ترامپ بدون ترديد دسته اول اين گروه را دچار انفعال و يأس و سرخوردگي مي‌كند؛ اينكه خود را آويزان منافع و سياست‌ كشورهاي ديگر كردن اين تبعات را هم دارد. ولي دسته دوم ممكن است منفعل‌تر شوند يا ممكن است به سوي شيوه‌هاي عاقلانه‌تري گرايش پيدا كنند. 
گروه دوم منتقدان ساختاري و بيرون نظام هستند كه مخالف دخالت خارجي و تحريم نيز هستند. اينها به علل گوناگون از شكست ترامپ خوشحال مي‌شوند، چون تضعيف گروه اول به نفع آنان است. آنان به درستي معتقدند با وجود تحريم و فقير شدن مردم هيچ تحول مثبتي رخ نخواهد داد. تحولات اجتماعي فقط ساخته دست اين و آن شخص و گروه نيست، بلكه محصول توسعه و پيشرفت اجتماعي نيز هست و مردمي كه دغدغه نان شب را داشته باشند، نمي‌توانند براي ساختن جامعه‌اي آباد و آزاد زمان و شيوه مناسبي را صرف و انتخاب كنند. شايد بتوانند خراب كنند ولي ساختن موضوعي است فراتر از تخريب. بنابراين گروه دوم نيز كمابيش از سقوط ترامپ استقبال مي‌كنند هر چند نگران سوءاستفاده‌هاي سياسي در داخل كشور نيز هستند.  گروه سوم اصلاح‌طلبان و طرفداران خط‌مشي اصلاح‌طلبانه هستند كه قطعا از اين شكست استقبال مي‌كنند و آن را فرصت مناسبي براي بهبود امور مردم مي‌دانند، چون ادامه حضور ترامپ در كاخ سفيد موجب قطبي‌تر شدن جامعه ايران حول دو گروه براندازان و هسته سخت اصولگرايي مي‌شود و بازي را براي نيروهاي ميانه سخت مي‌كند. اكنون با رفتن ترامپ اين دو قطب تضعيف شده و نيروهاي اصلاح‌طلب ميدان بازتري براي ايفاي نقش پيدا مي‌كنند و حرف‌شان نيز بيشتر شنيده مي‌شود و اين خشنودي از رفتن ترامپ را نيز آشكارا اظهار مي‌دارند. 
گروه چهارم بخش مهمي از اصولگرايان خاموش هستند كه دستي در كارهاي حكومت دارند و دنبال جنگ با جهان نيستند. ولي صداي آنان بلند نيست و از حيث موضع‌گيري خارجي راديكال و غيرمسوول نيستند. اين گروه به صورت خاموش از شكست ترامپ خوشحال هستند. اگرچه در مواضع رسمي ممكن است بگوييد فرقي ميان اين دو نيست.  و اما گروه پنجم تندروان داخلي هستند كه به‌طور قطع ناراحتي آنان از شكست ترامپ كمتر از عزاي گروه اول نيست. علت ناراحتي اين گروه خراب شدن يكي از پايه‌هاي مهم راهبرد سياسي آنان است. در واقع آنان دنبال تقابل با ايالات متحده و نيز يكدست كردن فضاي سياسي داخل هستند. ولي دوست ندارند كه اين تقابل به دست خودشان رخ دهد، زيرا جامعه اين را نمي‌پذيرد. بنابراين از حضور ترامپ در كاخ سفيد خوشحال بودند، چراكه سياست‌هاي او به نوعي تاييدكننده و زمينه‌ساز سياست‌هاي تقابل‌جوي اين گروه است. اين گروه با وجود ترامپ مي‌توانست تمام تقصيرها را به گردن ترامپ بيندازد و شعار نفي مذاكره نيز با وجود ترامپ منطقي مي‌نمود. از سوي ديگر با وجود ترامپ گروه‌هاي دوم تا پنجم تضعيف و تنها دو گروه اول و پنجم تقويت مي‌شدند و اين نيز به سود اين دو گروه بود كه حذف گروه‌هاي مزاحم را در ذيل اين ساختار دوقطبي شاهد مي‌شدند.  تناقض اين سياست كجاست؟ اينكه خود را طرفدار قاسم سليماني معرفي كني ولي بر تداوم قدرت قاتل او خوشحال باشي. حالا هم راه افتاده‌اند كه جملات گفته و نگفته بايدن را عليه شهيد سليماني برجسته كنند. در حالي كه قاتل او كه به اين عمل افتخار مي‌كرد حي و حاضر است و عزاي بركناري او را گرفته‌اند.