‌آدم حق دارد آن‌طور که دوست دارد زندگی کند و بمیرد

بازخوانی 2 گفت‌وگو با «دیگو مارادونا» ‌آدم حق دارد آن‌طور که دوست دارد زندگی کند و بمیرد ‌مرگ دیگو مارادونا، اسطوره فوتبال آرژانتین، موضوعی نیست که به این سادگی‌ها فراموش شود. او چندی پیش در 60‌سالگی و به دلیل آنچه عارضه قلبی نامیده شد، درگذشت تا دنیای فوتبال را در شوک فروببرد. به مناسبت مرگ دیگو، «فرانس‌فوتبال» شماره اخیرش را کاملا به زندگی مارادونا اختصاص داده و در آن دو گفت‌وگو را هم گنجانده؛ یکی مربوط به قبل از تولد 60‌سالگی و دیگری مربوط به بعد از جام جهانی 1994 است که دیگو به دلیل مصرف مواد نیروزا از جام بیرون و 15 ماه هم محروم شد. فرانس‌فوتبال شماره ویژه‌اش را با نقل‌قولی از مارادونا شروع می‌کند که می‌گوید: «خیلی‌ها به من می‌گویند: «تو خدایی»، من جوابشان را این‌طور می‌دهم: «شما هر چرندی می‌گویید. خدا، خدا است و من فقط یک فوتبالیست ساده‌ام». در ادامه، خلاصه‌ای از این دو گفت‌وگو آورده شده است.
‌در کتاب بیوگرافی‌تان (من دیگوی مردم هستم) که سال 2000 منتشر شد، گفته‌اید «من را با لگدی که به ماتحتم زدند، از ویلا فیوریتو بیرون انداختند... . هر کاری می‌توانستم کردم و فکر می‌کنم از آن لگدی که خوردم، به سلامت عبور کردم»... .
در دوران حرفه‌ای‌ام... (مکث می‌کند) کلی حرف‌های ناخوشایند شنیدم. در زمین کلی لگد خوردم و در زندگی هم، از هر طرفی که فکرش را کنید، به من حمله کردند. بعضی‌ها حتی به خانواده، برادران، خواهران و بنجی (پسر سرخیو آگوئرو و نوه مارادونا) رحم نکردند. این را باید بدانید که کسی به من لطفی نکرده است (همه را با زحمت خودم به دست آوردم)؛ ولی خب وقتی به جنگ‌هایی که در طول تاریخ رخ داده فکر می‌کنم و داستان بچه‌های زیادی را که در طول جنگ مرده‌اند، می‌شنوم، به خودم می‌گویم موهبتی نصیبم شده است.
‌وقتی سال‌هایی را که در آرژانتین بازی می‌کردید، به خاطر می‌آورید، همان زمان که لقب «پسر طلایی» را برای‌تان ساختند، چه خاطره‌ای برای‌تان برجسته می‌شود؟
وقتی به آن روزها فکر می‌کنم و مرورش می‌کنم، از تمام کارهایی که انجام می‌دادم، راضی‌ هستم. فقط دنبال این بودم که حال آنهایی را که به ورزشگاه می‌آیند یا در خانه از تلویزیون بازی من را نگاه می‌کنند، خوب کنم. خوشحالم که توانسته‌ام با یک توپ، این‌همه به مردم لذت ببخشم. راستش را بخواهید این موضوع بزرگ‌ترین افتخار من است.


‌بعد هم که به اروپا رفتید و در بارسلونا و ناپولی بازی کردید؛ آن زمان شما را بهترین بازیکن دنیا می‌دانستند؛ هرچند همه‌چیزش با هم بود؛ مصدومیت‌ها، جام‌ها، افتخارها و زیاده‌روی‌ها... .
با این فکر به اروپا رفتم که تبدیل به بهترین بازیکن دنیا شوم. در آن برهه برای یک بازیکن از آمریکای جنوبی ریسک زیادی بود که به فوتبال اروپا برود؛ ولی من این ریسک را به جان خریدم. از خانه دور شدم و هرچه را در توان داشتم، رو کردم. بعدها آن‌طور شد که انگار همیشه این کار را می‌کردم. تفکر من از زندگی همین بود.
‌به نظرتان داستان مارادونای بازیکن برای همیشه در اذهان باقی می‌ماند؟
شاید کاری کرده باشند که فوتبالم تمام شود؛ ولی داستان من ادامه دارد. بلاتر و هاولانژ (مسئولان وقت فیفا) که چیزی از فوتبال سرشان نمی‌شود، چه کسانی هستند که بتوانند مارادونا را تمام کنند. داستان من همیشه داستان فوتبالیستی است که به زمین می‌رفت تا مردم را سرگرم کند؛ کاری که هاولانژ و بلاتر هرگز برای یک روز هم بلد نیستند انجامش دهند!
‌این شایعه جدی است که می‌گویند ممکن است بعد از این محرومیت 15‌ماهه‌تان دوباره قرار است به فوتبال برگردید؟
نه، دیگر چنین لذتی را به فیفا نمی‌دهم. دو دخترم بزرگ شده‌اند و نمی‌خواهم جلوی رویشان گریه کنم. برای من جام جهانی 1994 جام رؤیایی بود؛ چون خیلی خوب برایش آماده شده بودم. به چیزی احتیاج نداشتم، راحت بودم تا اینکه سروکله این ماده «افدرین» پیدا شد.
‌یعنی می‌گویید دوپینگ نکرده بودید؟
احمقانه بود. برای چنین چیزی من را 15 ماه محروم کردند. این ایده یکی از آقایان مافیا بود. من هیچ کاری نکردم! این مشکل آنهاست؛ ولی برای همین اقدامشان دوران فوتبالی یک بازیکن تمام شد! من دشمن زیاد دارم (مکث می‌کند). آنها از من خوششان نمی‌آید؛ چون هر چیزی را که فکر می‌کنم، خطاب به آنها به زبان می‌آورم. آنها عادت کرده‌اند مردم را بخرند، بله‌قربان‌گو می‌خواهند. خوشبختانه، من را نتوانستند بخرند.
‌برگردیم به موضوع دوپینگ‌تان در جام جهانی... .
(سؤال را قطع می‌کند) گفتم فقط افدرین بود! نباید برایش داستان‌سرایی کرد. مربی بدن‌سازم تصمیم گرفت که کمی ویتامین‌درمانی کنیم. کسی که قرار بود برای‌مان ویتأمین بخرد، به سوپرمارکتی در آمریکا رفت و برند دیگری از مولتی‌ویتامین خرید که داخلش افدرین هم بود؛ محصولی که مشخص نیست اصلا راندمان کاری ورزشکار را بالا ببرد.
‌یعنی می‌گویید یک اشتباه ساده بود؟
بله، یک اشتباه، ولی در جام جهانی، این اشتباه تاوان بزرگی داشت. رومن کالدرون قبلا از این ماده استفاده کرده بود و کسی محرومش نکرد؛ ولی من را از جام جهانی محروم کردند و 15 ماه هم جریمه رویش. به همین خاطر است که می‌گویم این آقایان فیفا با من بد تا کردند.
‌شاید گذشته شما روی این موضوع تأثیر... .
هیچ ربطی ندارد! هیچ ربطی ندارد! هیچ ربطی ندارد!!! درباره گذشته حرف نزنید؛ چون وجود ندارد.
‌منظور مصرف کوکائین است... .
(سؤال را قطع می‌کند) مصرف مواد قابل مقایسه با افدرین نیست. این را به شما می‌گویم؛ چون خوب می‌فهمید و می‌گویم تا همه چیز کاملا روشن باشد.
‌چند نفری هم بودند که در این پرونده از شما حمایت کردند. از‌جمله رود گولیت.
گولیت مرد است، از نوع واقعی‌اش... . اگر ما بازیکنان هوای هم را داشته باشیم، می‌توانیم هاولانژ را در همان ورزش تخصصی‌اش یعنی واترپلو کله‌پا کنیم. نباید فکر کند که می‌تواند به ما فوتبالیست‌ها هر دستوری بدهد.
‌شما خودتان را رهبر چنین شورشی می‌دانید؟
18 سال بازی کردم و فکر می‌کنم قدرت اخلاقی لازم برای حرف‌زدن صریح و بی‌پرده را داشته باشم. چیزی برای پنهان‌کردن ندارم. می‌خواهم یک چیز را شفاف بگویم: این بازیکنان هستند که لذت را به مردم می‌بخشند، نه مسئولانی که به لطف ما بازیکنان به جایگاهی رسیده‌اند و قوانین سختی برای فوتبال وضع می‌کنند. آنها هستند که بازی‌ها را با کامپیوترهای‌شان برنامه‌ریزی می‌کنند و تصمیم می‌گیرند چه تیمی به فینال برود و چه ساعتی مسابقه برگزار شود.
‌دوست دارید برای تغییر همین مواردی که مخالفش هستید، رئیس فیفا شوید؟
من رئیس فیفا شوم؟ نه، رئیس‌شدن، هرگز! فقط می‌خواهم مردمی که فوتبال را می‌شناسند، حقیقت را دریابند. تنها راهش هم این است که فوتبال را به دست اهلش بسپارند.
‌وقتی پسر‌بچه بودید، فوتبال را چطور می‌دیدید؟
شبیه یک بازی، زیباترین بازی دنیا... .
‌چه موقع پی بردید که قرار است یک اسطوره بزرگ شوید؟
این چیزها را آدم نمی‌تواند پیش‌بینی کند. با بازی‌کردن، ذره‌ذره شکل می‌گیرد. چیزی که مهم است این است که در 15‌سالگی و 30‌سالگی با همان شور و اشتیاق بازی کردم. برای من، توپ منبع لذت بی‌نهایت است. وقتی گل می‌زنم یا وقتی به رقیب لایی می‌زنم و یک حرکت زیبا انجام می‌دهم، خوشحال می‌شوم. این چیزها در طول زمان هرگز تغییر نکرد؛ چون در اعماق وجودم بودند.
‌ولی جایی گفته بودید دیگر از بازی‌کردن لذت نمی‌برید... .
در سطح بالا بله. با توجه به چیزهایی که دیدم، این لذت از بین رفت؛ مثلا همین که من را از جام جهانی به دلیل افدرین محروم کردند، احمقانه بود. همان زمان بود که گفتم دیگر از بازی‌کردن در سطح حرفه‌ای لذت نمی‌برم. می‌خواستم با مردم روراست باشم. وقتی زدوبند می‌کنند تا فلان تیم بالا بیاید، به یاد سختی‌های زندگی آن پدری می‌افتم که به ورزشگاه می‌آید تا بازی را ببیند؛ ولی از پشت پرده خبر ندارد. این یک مافیای واقعی است. مافیای فوتبال.
‌اتهامات سنگینی را بیان می‌کنید... .
کسی نمی‌تواند جلویم را بگیرد! فوتبال حرفه‌ای زیباست؛ ولی آن قدری که مردم تصور می‌کنند، پاک نیست.
‌چرا رابطه‌تان با خبرنگاران سخت‌گیرانه بود؟
فوتبالیست‌های خوب و فوتبالیست‌های افتضاح داریم. خبرنگاران خوب و خبرنگاران خیلی افتضاح هم داریم. باید این موضوع را پذیرفت. مشکل وقتی سر باز می‌کند که خبرنگار خودش را بالاتر از بقیه می‌پندارد.
‌رسانه‌ها را غالبا می‌بینید؟
غالبا نه، چون اکثر چیزهایی که می‌نویسند، برگرفته از حسادت است. مشکل از جایی می‌آید که من می‌توانم 10 میلیون دلار درآمد داشته باشم؛ ولی یک خبرنگار باید مثل یک بیمار کار کند تا یک‌صدم پولی که در‌می‌آورم، نصیبش شود. بعضی وقت‌ها لحظه‌ای حاصل می‌شود که طرف اصلا تمایلی ندارد درباره تو کوچک‌ترین چیز خوبی بنویسد. این مشکل ابدی است.
‌این موضوع که خبرنگار شوید، برایتان جالب نیست؟
بله. البته در نوشته‌هایم توصیه‌ای به کسی نمی‌کنم؛ ولی چیزهایی را که فکر می‌کنم، می‌نویسم. دیگر می‌ماند این موضوع که آیا سردبیر آن نشریه می‌تواند بیشتر از یک هفته من را تحمل کند یا نه! (می‌زند زیر خنده). مطمئن هستم بعد از یک هفته می‌آید و التماس‌کنان می‌گوید: «بس کن دیگو، تو ما را به کشتن می‌دهی!».
‌این تازه بدون درنظر‌گرفتن حقوق‌تان است... .
(می‌خندد) نه، کلی پول از فوتبال بازی‌کردن درآورده‌ام. به‌عنوان یک خبرنگار، به نصف آن پولی که درآورده‌ام، هم راضی هستم!
‌خودتان را به‌عنوان یک پدربزرگ چطور تصور می‌کنید؟
پدربزرگ! وقتی دالما خیلی کوچک بود، هم به من می‌گفتند پدربزرگ. به نظرم دیگر باید این گفت‌وگو را تمام کنیم! پدربزرگ... . پدربزرگ هم بشوم، مثل همین الان هستم، با همه بداخلاقی می‌کنم.
‌فکر می‌کنید در داستان محرومیتی که فیفا علیه‌تان وضع کرده، قربانی شدید؟
در فوتبال قربانی وجود ندارد؛ ولی باید به بعضی چیزها اعتراض کرد. همه موافق هستند که اگر کسی غیر از من بود، این‌طور با او برخورد نمی‌شد. نمی‌خواهم بپذیرم قربانی بی‌عدالتی شده‌ام؛ بلکه به بی‌عدالتی معترض هستم. به نظرم یکی باید راه بیفتد و درِ خانه تک‌تک بازیکنان را بزند و آنها را علیه مسئولانی که فوتبال را می‌چرخانند، به شورش وادارد.
‌به نظر نمی‌رسد هیچ وقت این‌قدر لج‌باز و شورشی بوده باشید.
بعضی وقت‌ها همسرم سعی می‌کند من را کنترل کند؛ ولی این اتفاق درونی قوی‌تر از خود من است.
‌وقتی به عقب نگاه می‌کنید، کاری کرده‌اید که پشیمان باشید؟
بله، ولی نمی‌گویم چه کاری؛ چون این‌طوری به دشمنانم اسلحه می‌دهم. بعضی وقت‌ها بابت بعضی چیزها پشیمان شده‌ام؛ ولی خب، دیگر خیلی دیر شده است. آدم نمی‌تواند گذشته را پاک کند.
‌ولی باید به اشباهاتی که مرتکب شده، فکر کند... .
بله، باید فکر کند تا دوباره انجامش ندهد. ظاهرا آدمی با اشتباهاتش رشد می‌کند. چیزی که نگران‌کننده است، تکرار مداوم آن اشتباهات است. اگر اشتباهی را دوباره انجام بدهی، احمق هستی... .
‌و کوکائین دیگو. نگران این نیستید که روزی دوباره گرفتارش شوید یا اینکه برای همیشه تمامش کرده‌اید؟
این یک موضوع شخصی است. این‌طور به شما جواب می‌دهم که یک آدم بالغ حق دارد آن‌طور که دلش می‌خواهد، زندگی کند و بمیرد. تمام. در عوض، باید با آنهایی که مواد دست بچه‌ها می‌دهند، بی‌نهایت سختگیر و بی‌رحم بود؛ آدم بزرگسال توانایی «نه»‌گفتن را دارد؛ ولی یک کودک، بی‌دفاع است.
‌غالبا گفته می‌شود خود مارادونا آدم خوبی است؛ ولی اطرافیانش ناباب هستند.
باز هم یک خزعبل دیگر.
‌ کادوی رؤیایی‌تان برای 60‌سالگی چه چیزی می‌تواند باشد؟
آرزو داشتم می‌توانستم یک گل دیگر به انگلیسی‌ها بزنم؛ البته این بار با دست راست! (‌می‌زند زیر خنده).