درس‌های استراتژیک تازه برای تهران

درس‌های استراتژیک تازه برای تهران شرق: تحولات صحنه قره‌باغ و نهایتا توافق جمهوری آذربایجان و ارمنستان با نقش‌آفرینی مسکو و آنکارا، توانست فضای جدیدی در عرصه استراتژیک مرزهای شمالی و غربی ایران ایجاد کند. به بهانه تماس تلفنی هفته گذشته رؤسای جمهور ایران و ترکیه، آرایش فعلی را در گفت‌وگو با محمدعلی دستمالی، کارشناس روابط بین‌الملل که بر تحولات ترکیه متمرکز است، مورد بررسی قرار دادیم.
    
 آقای روحانی و آقای اردوغان در دو ماه گذشته دو نوبت با هم تلفنی حرف زدند؛ اوایل آبان و اواسط آذر. در همین مدت ماجرای آذربایجان و ارمنستان هم ادامه داشته است. برخی تحلیلگران معتقدند در غائله آذربایجان و ارمنستان هم، ایران بازنده بازی و ترکیه برنده ماجرا بوده است. تحلیل شما در این مورد چیست؟ به ویژه اینکه آذربایجان به عنوان یک طرف درگیری، هم‌قوم ترکیه است، نقش‌آفرینی کدام طرف را موفق‌تر می‌بینید؟ اساسا ایران توانست نقشی ایفا کند یا نمی‌خواست که پررنگ حاضر شود؟
پرسشی دشوار و چندسویه است. اول اینکه تحت هر شرایطی، نفس تداوم گفت‌وگوهای جناب روحانی و جناب طیب بیگ، ارزشمند است. چراکه در اغلب رویدادهای چند سال گذشته، همواره دلایل و زمینه‌هایی برای تنش بین تهران و آنکارا، فراتررفتن از ظرف رقابت و گسستن یا زخمی‌شدن سیم ارتباط، وجود داشته و دارد. اما هر‌کدام از طرفین، با لطایف‌الحیلی، به قول حافظ «نگه داشته سرِ رشته، تا نگه دارد». ایران و ترکیه در این منطقه، همواره به هم نیاز دارند و باید با برخی تفاوت‌ها و تنازع منافع، کنار بیایند. دوم اینکه درباره نگرش تحلیلگرانی که ترکیه را برنده و ایران را بازنده می‌دانند، نظر بنده چنین است: به هیچ شکلی نمی‌توان دلیلی یافت که ناقض و نافی برنده‌بودن ترکیه باشد. بله، ترکیه در کنار جمهوری آذربایجان و روسیه، از طرف‌های ظفرمند بود. اما در مورد بازنده‌بودنِ ایران، بنده حرف دارم. تمایل دارم این فرضیه را، به این شکل به چالش بکشم: مگر برنامه و قاعده خاصی در نظر گرفته شده بود که ایران، در این ماجرا برنده شود؟ اندکی شفاف‌تر بپرسیم: ایران و بایسته‌ها و شرایط خاص سیاسی و جغرافیایی و استراتژیک ایران، شانس و مجال برنده‌بودن هم در اختیار مقامات ما می‌گذاشت و آقایان از این شانس و مجال، غافل بودند؟ خیر. اساسا، این بازی نمی‌توانست نتیجه و فرجامی غیر از این داشته باشد. به هر سناریو و هر تدبیر جایگزین دیگری که بیندیشید، ایران نمی‌توانست و در عین حال، ایران نمی‌بایست خود را بیش از آنچه دیدیم و می‌توانیم تصور کنیم، درگیر این ماجرا می‌کرد. نه شرایط جغرافیایی ایران اجازه می‌داد کار خاصی در مورد ارمنستان بکند، نه مصلحت بود به شکل غلیظ و فردین‌وار لَه یکی و علیه آن یکی بایستد، نه مقدر بود در برابر روسیه قدرت‌نمایی کند و خود را صاحب پرونده اصلی بداند و نه خردمندانه بود که علیه ترکیه بایستد. در مجموع، مواضع ایران و تأکید بر اشغالگربودن ارمنستان، سنجیده بود. گیریم در روزهای نخست، ناهماهنگی‌ها و شلختگی‌هایی دیدیم. گیریم اندکی دنده‌پهن و سنگین، اقدام شد و معاون سیاسی وزیر امور خارجه ایران در مقام فرستاده ویژه رئیس‌جمهور، در ترکیه و روسیه، چندان که باید تحویل گرفته نشد و اعتنای چندانی به طرح پیشنهادی ایران هم صورت نگرفت. اما هر جور حساب کنیم، چارچوب این پرونده، اجازه نمی‌داد اقدام خاصی صورت بگیرد. اساسا، نباید موقعیت و شرایط ایران و ترکیه را با همدیگر مقایسه کنیم. مثلا مفهوم خاص و استراتژیک «هم‌نژادی» یا به قول ترک‌ها «سویداشلک» برای آنکارا یک مفهوم حیاتی است و بر اساس این مفهوم، کمک به جمهوری آذربایجان، اهمیت تاریخی و حیاتی پیدا می‌کند. حال آنکه، مفهومی که نزد جمهوری اسلامی اهمیت دارد، توجه به هواخواهی از جریانات و دولت‌های شیعی است که صدالبته جمهوری آذربایجان در چنین حال و هوایی نمی‌گنجد. از دیگر سو، آذربایجان برای ترکیه، علاوه بر مسائل قومی و نژادی، از حیث منابع انرژی، ترانزیت گاز و کالا، اتصال به آسیای میانه و بسیاری مسائل دیگر، منافع تازه ایجاد می‌کند. اما برای ایران چنین چیزی وجود نداشت و اتفاقا نتیجه بازی به سمت و سویی رفت که بخشی از منافع اقتصادی منطقه‌ای ایران نیز از دست برود. این را نیز به یاد داشته باشیم که اراده تعیین‌کننده و اصلی در تحولات اخیر، روسیه بود. ایران قبلا در ماجرای سوریه و آستانه هم با روسیه کار کرده و بنا به دلایل سیاسی و ویژگی‌های کاراکتری خاص، همواره زمینه برای معامله عمل‌گرایانه بین ترکیه و روسیه، مساعدتر بوده تا معامله بین ایران و روسیه. لذا در مجموع؛ اتمسفر سیاسی و جغرافیایی و قومی و منافع بازیگران، به گونه‌ای بود که ایران، اگر هم می‌خواست، نمی‌توانست امتیازات کلان و درخور‌توجهی بگیرد. اما چنین چیزی به معنی ازدست‌رفتن تمام فرصت‌ها نیست. هنوز هم با برآورد و ارزیابی واقع‌بینانه تحولات جدید، می‌توان با هر چهار بازیگر یعنی با آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و روسیه کار کرد.


 ماجرای آذربایجان و ارمنستان به طراحی یک کریدور ختم شد که البته لزوما به معنای پایان تنش هم نیست. همین کریدور ارتباط مستقیم ایران و ارمنستان را متأثر کرده و برخی گمانه ازبین‌رفتن مرز مشترک را مطرح می‌کنند. اگرچه دولت و وزارت خارجه این ادعا را نپذیرفته. اما آنچه در توافق پیش آمده بالاخره بر همین ادعا صحه می‌گذارد یا نه؟
اتفاقی که برای نخجوان افتاده، یک رویداد سیاسی و جغرافیایی بسیار مهم است. این رویداد، برای خود نخجوانی‌ها و جمهوری آذربایجان، اهمیت حیاتی دارد اما برای ترکیه، فوق حیاتی است. چراکه این گذرگاه، ترکیه را به جهانِ ترک متصل می‌کند و حالا، تجار و مسافران ترکیه، می‌توانند از نخجوان و از گذرگاهی که از خاک ارمنستان خواهد گذشت، به آذربایجان بروند و بازگردند. اما پیش‌تر، ناچار بودند یا از راه‌آهنی استفاده کنند که حلقه واسطه آن، گرجستان بود یا مجبور بودند از ایران بگذرند. حالا، هم به جهانِ ترک نزدیک‌تر شده‌اند و هم بلاواسطه‌تر. اما باید با روسیه تعامل کنند. چراکه روسیه ناظر خواهد بود و البته اگر روس‌ها بخواهند اذیت کنند، آذربایجان نیز در لاچین و دیگر مناطق، ارمنستان را در تنگنا قرار خواهد داد و باید به موازنه و تعادل برسند. اما از منظر منافع ایران، اتفاقی که افتاده، اولا یک جنبه اقتصادی دارد که مرتبط با بی‌نیازشدن ترکیه و جمهوری آذربایجان از جاده‌های شمال ایران است و دوم اینکه ایران، مزیت استفاده از سوآپ گاز و تجارت با نخجوان را از دست می‌دهد. صدالبته، قبلا هم به درستی و با قدرت، از آن بازار و آن مزیت‌ها استفاده نمی‌شد. اما در مورد مرز ایران و ارمنستان، باید بگویم مرز از بین نرفته و مسدود نشده است. اما اینکه وزارت امور خارجه ما طوری رفتار کند که گویی نه ابری آمده و نه بارانی باریده، واقع‌بینانه نیست. دست‌کم اعلام شود که طول مرز، چقدر تغییر کرده است. چراکه مقامات جمهوری آذربایجان اعلام کردند که بخشی از آن اراضی نزدیک رود ارس در مرز ایران و ارمنستان، حالا در دست نیروهای تحت امر باکو است. شایسته است در این مورد اطلاع‌رسانی شود و همه چیز شفاف باشد. آیا مرز ایران و ارمنستان، هنوز هم در حول و حوش آن 35 کیلومتر قبل از جنگ است؟ یا اینکه مثلا به چیزی بین 15 تا 20 کیلومتر، تقلیل یافته است؟ این موضوع عجیب و غریبی نیست. ایران که در شرایط عادی و طبیعی، با جمهوری آذربایجان مشکل خاصی نداشته و طول مرز ایران با این همسایه شمالی، بیش از 750 کیلومتر است. حالا اگر مثلا این رقم به 760 کیلومتر برسد که آسمان به زمین نمی‌رسد. مهم این است که اولا از حیث امنیتی مشکلی به وجود نیاید و دوم اینکه از ظرفیت مرزها و مزیت همسایگی به درستی استفاده شود. اگر نه، همین الان، ما با عراق نزدیک به هزارو 500 کیلومتر و با هر کدام از کشورهای ترکمنستان و افغانستان و پاکستان هم نزدیک به هزار کیلومتر مرز داریم، اما نمی‌توان با خاطر آسوده گفت که از مزیت‌های این مرزها، به درستی بهره می‌گیریم.
 در همین دورانی که تنش در آذربایجان و ارمنستان وجود داشت، شایعاتی مبنی بر پیاده‌شدن نیروهای افراطی و حتی داعش توسط ترکیه در نزدیکی مناطق مرزی ایران مطرح شد. اما در سخنان رؤسای جمهور دو طرف در موردش صحبتی نشد. شما به عنوان کسی که تحولات ترکیه را با دقت دنبال می‌کنید این ادعا را قرین واقعیت می‌دانید؟
شاید این موضوع، بخشی از جنگ روانی و رسانه‌ای بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان بود و در مورد اهمیت آن، اغراق شد. واقعیت این است که نیروهایی منتقل شدند. مثلا بخشی از ترکمان‌ها از سوریه و احیانا از عراق به آذربایجان رفتند و خود جناب علی‌اف نیز به شکل تلویحی، این واقعیت را پذیرفت. برخی از افراد پ‌ک‌ک نیز از سوریه به ارمنستان منتقل شدند. اما چند واقعیت مهم را در نظر داشته باشیم: اول اینکه در مورد آمار این افراد، نباید اغراق کرد. دوم اینکه سرنوشت جنگ قره‌باغ را نه این پیاده‌های موا‌جب‌گیر، بلکه پهپادهای ترکیه و توافق آنکارا و باکو و مسکو تعیین کرد. سوم اینکه نمی‌توان به راحتی این افراد را تکفیری و داعشی نامید. تا زمانی‌ که رقابت‌های منطقه‌ای به فرجام نرسند و تنش‌ها خاتمه پیدا نکنند، شاهد این آمد و رفت نیروها در معرکه‌های منطقه‌ای خواهیم بود. از چندین کشور جهان، نیروهای افراطی به عراق و سوریه رفتند، کسانی از افغانستان و پاکستان و لبنان و این سو و آن سو به مصاف آنها رفتند، کسانی از سوریه و روسیه و سودان و امارات، به لیبی و یمن و جاهای دیگر اعزام شدند. نمونه فراوان است.
 در مجموع فکر می‌کنید فضای روابط و دینامیک قدرت بین ایران و ترکیه بعد از ماجرای قره‌باغ چه تفاوتی با قبل از آن کرده است؟
روابط این دو بازیگر منطقه، به آسانی تحت تأثیر فاکتورهای پیرامونی قرار نمی‌گیرد. اختلاف منافع ایران و ترکیه در نمونه مهم سوریه‌، نتوانست به اصل رابطه لطمه بزند. بنابراین، شرایط جدید قفقاز نیز نمی‌تواند دردسرساز شود. اتفاقا زمینه‌هایی فراهم شده که می‌تواند یاریگر تقویت روابط شود. ایران باید واقعیتی به نام قدرتمندترشدن ترکیه در آسیای میانه را بپذیرد و با آن کنار بیاید و متقابلا، ترکیه نیز فهمیده است که در حوزه حساسی مانند خلیج فارس، نمی‌تواند به اندازه ایران، نفوذ و قدرت داشته باشد. شاید باید از مجموع این حوادث و تحولات اخیر، درس‌های استراتژیک تازه‌ای بگیریم. هنوز جوهر توافق‌نامه ایروان – باکو با وساطت مسکو خشک نشده بود که ترکیه، پوشه اتصال شبکه راه‌آهن به نخجوان و پوشه احداث گذرگاه را روی میز گذاشت. اما چندین سال از تحولات عراق و افغانستان گذشته است و ایران نه‌تنها در حوزه استفاده از قدرت نرم و مزیت‌های تجاری، صاحب جایگاه ویژه‌ای نشده، بلکه دست‌کم در عراق، در برابر ترکیه عملا قافیه را باخته است. دیگر اینکه باید برخی پیوستارهای فرهنگی منطقه‌ای را درک کرد و اجازه نداد به راحتی، یک هم‌میهن ایرانی، به صرف علاقه‌مندی‌های ساده و طبیعی، انگ و اتهام «پان» بخورد. اگر میزان تعامل و انسجام در داخل و نوع مواجهه با تنوع فرهنگی و قومی داخل، در سطح قابل قبول و رضایت‌بخشی باشد، نباید از تحولات این‌چنین، هراسی به دل راه داد.