تنها راه نجات اقتصاد ملي

اقتصاد پديده‌اي است كه از ابتداي قرن بيستم با توجه به نياز انسان‌ها، وظايف دولت- ملت‌هاي مدرن، رقابت حاكمان كشورها با همديگر، اختلاف نظر مكاتب اقتصادي و موارد متعدد ديگر روز به روز اهميت بيشتري پيدا كرده است. بعد از جنگ جهاني دوم و در ميانه جنگ سرد، سرعت رشد اقتصادي كشورهايي همچون ايالات متحده امريكا، ژاپن، آلمان و فرانسه در دنيا خيره‌كننده بود، در اين دوران كه به عنوان عصر صنعت و دوران مدرن شناخته مي‌شد كشورها به‌شدت در تلاش بودند تا راه را براي توليدات صنعتي باز كنند، اغلب توليدات و ابرشركت‌هاي جهان در نيمه دوم قرن بيستم را شركت‌هاي خودروسازي، نفتي، هواپيمايي، لوازم خانگي و صوتي تصويري و موارد اينچنيني تشكيل مي‌دادند. از اواخر قرن بيستم و با آغاز قرن بيست و يكم كشور چين بعد از تحولات سياسي كه در سال‌هاي قبل از آن آغاز كرده بود توانست خود را به باشگاه كشورهاي با درآمد ناخالص داخلي بيش از 1 تريليون دلار برساند...  
 از همان سال‌ها بسياري از تحليل گران معتقد بودند كه اين كشور به زودي گوي اقتصاد دنيا را از رقيب اقتصادي سياسي خود يعني ايالات متحده امريكا خواهد ربود و تبديل به بزرگ‌ترين اقتصاد جهان شده و بسياري از كشورهاي جهان از جمله ايالات متحده به‌شدت به آن نيازمند خواهند شد، اين مباحث اتفاقا در اواخر دهه اول قرن بيست و يكم يعني سال‌هاي 2008 و 2009 كه امريكا از جمله بيشترين تأثيرات را از بحران اقتصاد جهاني ديده بود شدت بيشتري گرفت. قطعاً چين هر سال در حال رشد اقتصادي و رشد درآمد ناخالص داخلي يا همان GDP بود، به گونه‌اي كه درآمد ناخالص داخلي اين كشور در پايان سال 2019 به حدود 14.3 تريليون دلار (منبع: بانك جهاني) رسيد اما برخلاف ادعاهاي مطرح شده نه در سال 2012 نه در 2014 و نه در 2020 امريكا را نتوانست پشت سر بگذارد و به روايت بانك جهاني درآمد ناخالص داخلي امريكا در سال 2019 به حدود 21.4 تريليون دلار رسيده است. با توجه به اينكه بسياري از كارخانجات صنعتي دنيا محل فعاليت خود را به كشور چين منتقل كرده‌اند، علت عقب نماندن امريكا از چين در صحنه اقتصاد جهاني چيست؟  اول قرن بيست و يكم را دوران پسا صنعتي يا دوران ديجيتال مي‌شناسند، در اين دوران صنايع جديدي رشد كردند كه به نيازهاي جديدتر بشر پاسخ دهند، در واقع اگر ليست بزرگ‌ترين شركت‌هاي جهان طي 5 سال اخير را بررسي كنيد متوجه مي‌شوييد تقريباً تمامي اين شركت‌ها ديگر آن توليدي‌هاي بزرگ و عظيم سابق نيستند كه كارخانجات بسيار عظيم با هزاران كارگر چرخ آنها را بچرخاند، بلكه اغلب اين شركت‌ها در فضاي ديجيتال همچون اپل، سامسونگ، فيسبوك، مايكروسافت يا شركت‌هايي خدماتي حتي در زمينه خرده فروشي به روش‌هاي متفاوت همچون آمازون و والمارت هستند، آنچه با توجه به اين فضا مي‌شود ادعا كرد بحث نوآوري و تكنولوژي است، رمز بقاي اقتصاد امريكا در مقابل رشد به‌شدت كمّي چين را مي‌توان در توسعه تكنولوژي، خلاقيت، ابتكار و نوآوري دانست، اين موضوع را وقتي ليست بزرگ‌ترين شركت‌هاي دنيا را چك مي‌كنيم از نوع فعاليت و محل استقرار آن شركت مي‌توان به صورت مشخصي اثبات كرد. كارآفريني كه بر پايه نوآوري و خلاقيت سوار است ديگر فقط مورد توجه كشورهايي همچون امريكا، ژاپن و آلمان نيست بلكه از منظر بسياري از نظريه پردازان و تئوريسين‌هاي اقتصادي و صنعتي دنيا، دهه سوم قرن بيست و يكم يعني دهه جاري ميلادي را مي‌توان عصر كارآفريني و ظهور شركت‌هاي بزرگ ديگري برپايه نوآوري و ايده‌هاي خلاقانه دانست. اما در اين ميان كشورما ايران به عنوان يكي از قدرت‌هاي منطقه‌اي با توجه به جمعيت جوان و منابع و معادن عظيمي كه دارد به‌شدت مستعد ورود به اين عرصه است، شايد بتوان به جرأت گفت راه اساسي رشد و پيشرفت اقتصاد كشور در گرو ورود به عرصه كارآفريني و خلاقيت است، شناخت نيازهاي جديد و جديدتر انسان با شرايط و قيود امروزي و يافتن راه‌حل‌هايي مبتكرانه و خلاق نه تنها موجب رشد اقتصاد كشور خواهد شد، چه بسا وابستگي ما به نفت را مي‌تواند تا حد بسيار بالايي كاهش دهد. تحريم‌هاي پي در پي زماني مي‌تواند به ما آسيب بزند كه محصول عرضه شده ما به دنيا توسط كشورهاي متعدد ديگري در حال عرضه باشد اما اگر بتوانيم نيروهاي جوان و خلاق خود را تشويق كنيم خواهيم توانست در بعد تكنولوژي و نوآوري به گونه‌اي عمل كنيم كه محصولات عرضه شده ما منحصر به خودمان باشند لذا هيچ كشوري امكان تحريم كشور ما را نداشته باشد. اما واقعيت آن است براي انجام اين مهم نياز به اراده‌اي جدي و به دور از بوروكراسي و موانع ساختاري رشد و توسعه كنوني دارد.