چرا حسرت برای پاس بی‌معنا است؟

سرمقاله فرشاد کاس‌نژاد   @Farshadcasnejad   ۲۷ سال پیش، پاس آخرین تیم ایرانی بود که قهرمان آسیا شد. در سالروز قهرمانی پاس، همه با حسرت نوشته‌اند که از این تیم فقط نام و خاطره‌ای باقی مانده است اما آیا این حسرت لازم و بجا است؟ پی پاسخی برای این پرسش باشیم و ببینیم چرا حسرت برای پاس یک ادا است و چرا درباره تیم‌هایی مثل پاس نباید بپرسیم چرا نیستند، بلکه باید بپرسیم چرا بودند. پاس یکی از نشانه‌های بارز ورزش دولتی و ورزش متکی به بودجه‌های عمومی بود. اینکه نهاد نظامی در ورزش حرفه‌ای باشگاهداری کند، از عجایب ورزش حرفه‌ای است و فاقد معنا. سال ۱۳۳۲ که مهدی اسدالهی -روزنامه‌نویس و مربی فوتبال- باشگاه شهربانی را بنیان گذاشت، باشگاهداری بر اساس دیدگاه‌های او در آن دوران چه بسا تصمیمی پیشرو برای ورزش دانشکده افسری بود. او با باشگاه‌ شهربانی، ورزش دانشجویان دانشکده افسری را به جریان دیگری تبدیل کرد و نام و نشان و اعتباری برای ورزش ساخت. سال ۱۳۴۲ شهربانی، پاس لقب گرفت و از سال ۱۳۵۲ پاس در تخت جمشید به تیمی مدعی تبدیل شد؛ دو دهه گذشت و پاس با پیشینه شهربانی باشگاهی در تهران بود که اعتبار و اشتهار داشت، حتی گاهی بازی‌هایش تماشاگرانی داشت اما طرفدار نداشت. این بی‌طرفدار بودن بعدها بیشتر و بیشتر خود را جلوه داد. پاس بزرگتر شد، متمول‌تر شد، نسل‌هایی را ساخت، چهره‌هایی ماندگار را به فوتبال ایران هدیه داد و حتی در زمینه‌هایی برای باشگاه‌های دیگر به الگوی پرورش نیروی انسانی تبدیل شد اما تمام این جریان نتوانست پاس را به تیمی تبدیل کند که طرفدار داشته باشد. پاس ۲۷ سال پیش وقتی قهرمان آسیا شد نیز همچنان باشگاهی بود که کسی دل در گرو آن نداشت. بعدها نیز که پاس در دهه ۸۰ به واسطه تمولش قدرت گرفت، حتی ورزشگاه اختصاصی پاس در شهرک اکباتان راه افتاد، پاس همچنان حتی نتوانست اهالی شهرک اکباتان را در غرب تهران در روز جشن قهرمانی‌اش به ورزشگاه بکشاند. نمی‌آمدند چون دلیلی برای آمدن در خود پیدا نمی‌کردند. حسرت برای اینکه پاس چرا نیست، باید با حسرت برای اینکه چرا یک تیم دهه‌ها برای سکوهای خالی بازی می‌کرد توأم شود. حسرت بیهوده نباید خورد. دلیل حسرت را باید جست‌وجو کرد و باید دانست که چرا فوتبال ایران اگر خیال حرفه‌ای شدن دارد، نباید سرش را با حسرت‌ها گرم کند. سال‌ها است در فوتبال ایران درباره خصوصی‌سازی حرف می‌زنند. سال‌ها از واگذاری باشگاه‌ها به بخش خصوصی یا حضور در بورس می‌گویند. اگر چنین باوری در فوتبال ایران وجود دارد که باید خصوصی‌سازی اجرا شود، حسرت برای پاس دیگر چه مفهومی دارد؟ نه فقط پاس، بلکه پیکان و سایپا و هر تیم بی‌تماشاگر دیگری در فوتبال خصوصی نه از سوی سرمایه‌گذار خصوصی تحویل گرفته می‌شود و نه یک روز می‌تواند به بقایش ادامه دهد. تیمی که تماشاگر و طرفدار ندارد، نه برای اسپانسرها جذاب است، نه پخش تلویزیونی و اینترنتی بازی‌هایش درآمدی برایش خلق می‌کند، نه پیراهنش را کسی می‌خرد، نه بلیت بازی‌هایش را می‌تواند پیش‌فروش کند و نه از درآمدهای دیگر در روز مسابقه بهره‌مند است. نمایش فوتبال برای ورزشگاه خالی از تماشاگر، درآمد ندارد. باشگاهداری برای چند ده بازیکن و چند ده پیشکسوت و خانواده بازیکنان و پیشکسوتان هم باشگاهداری نیست، بلکه جریانی بی‌حاصل و بی‌معنا است که فقط با بودجه‌های دولتی یا عمومی می‌تواند زنده بماند. پاس بی‌شک خاطره‌برانگیز است، موفقیت‌هایش اهمیت دارند، نسل‌هایی که ساخته بسیار بیشتر از هر چیزی اهمیت دارند، بنیانگذاری‌اش در دهه ۳۰ اتفاقی تحسین‌برانگیز بود که از د. اسدالهی، نویسنده صاحب اندیشه دوران برمی‌آمد اما حسرت بقایش در فوتبال حرفه‌ای دلیلی جز خاطره‌بازی مجازی ندارد.