آب دهان «شیشلیک» روی صورت فرودستان

سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: اگر شیشلیک تنها یک فیلم گیشه بود، اشکالی نداشت، اما مهدویان در این فیلم به شکلی بی‌سابقه طبقه محروم و مستضعف جامعه را به استهزا گرفته است، به همین جهت آنچه در شیشلیک ساخته و پرداخته شده است، حاصل بینش اشتباه خود یا آدرس غلطی بوده که به او داده‌اند. فیلمساز سعی داشته در مقام یک معترض فیلمش را شکل بدهد، اما انتخاب مضمون توسط نویسنده و نگرش فیلمساز باعث شده است شیشلیک نه تنها در طبقه‌بندی آثار اعتراضی قرار نگیرد بلکه فیلمساز با بی‌خبری از حال و احوال جامعه‌اش با ساخت اثری سیاه مقابل مردم و طبقه کارگر ایستاده است.
شیشلیک نمی‌تواند سمت و سوی خودش را تشخیص بدهد، می‌خواهد حامی کارگر باشد، اما ضدکارگر و طبقه آسیب‌پذیر جامعه است. مهدویان این بار به دلیل ضعف دانش درباره منزلت طبقات محروم در ایران که اتفاقاً بار اصلی مجاهدت‌ها و مشکلات همواره بر دوش آن‌ها بوده، هدفش را اشتباه ترسیم کرده است، اگر چه در لاتاری او به دنبال حق و حقوق یک شهروند بود، اما در اینجا او تمام‌قد پشت نظام سرمایه‌داری است و پوزخند او به کارگر در سراسر فیلم معلوم است. مهدویان بیشتر از اینکه پشت احمد و هاشم باشد پشت آن رئیس کارخانه است. هدف و کارکرد فیلم مشخص نیست، همه چیز به شکلی عجیب و گل‌درشت جلو می‌رود، مکان و موقعیت نامفهوم است. مترو وجود دارد، اما سروشکل آدم‌ها دهه شصتی است.
احتمالاً آدم‌های شیشلیک از فیلم‌های دهه ۶۰ مهدویان آمده‌اند! انگار نگرش فیلمساز در روایت با یک نوع عقده و نگاه حسرت‌بار گره خورده، آنچه احساس می‌شود پرداخت مشمئزکننده به طبقه فرودست است، در حالی که استخوان‌های این طبقه به لحاظ اقتصادی در حال خرد شدن است، مهدویان فیلمی ساخته که تحقیر این طبقه را تکمیل کند. اینکه فرودست جامعه را با یک غذای گرانقیمت تحقیر کنی نه تنها رسالت فیلمسازی نیست بلکه نگاهی عوام‌فریبانه و منفعت‌طلبانه برای رسیدن به چیز‌های دیگر است. تفکر شبه‌دلسوزانه فیلمساز به قشر کارگر از ناآگاهی و نابلدی او نشئت می‌گیرد. فیلمساز آنقدر در مسائل سیاسی- تاریخی فرو رفته است که نشان دادن بدبختی آدم‌ها را در این برهه تاریخی با طنزی ناکارآمد و سخیف نشان می‌دهد. شیشلیک در هیچ ژانری نمی‌گنجد، فیلمساز اعتقاد دارد کمدی نساخته بلکه یک درام سیاه یا یک گزارش ساخته، اما آنچه در فیلم حس می‌شود تنها تحقیر بی‌سابقه طبقه مستضعف است. فیلمنامه کشش لازم را ندارد و چیزی برای ارائه کردن موجود نیست، از دقیقه ۳۰ به بعد فیلم حرف تازه‌ای ندارد و این همان کمبود مصالح لازم برای خلق اثری شبه‌اعتراضی است که با لمپنیسم گره خورده و حرکات دوربین برای این فیلم نیست. هادی بهروز هنوز در فیلم‌های سابق مهدویان مانده است. زوم و زوم‌بک‌ها در این فیلم جواب نمی‌دهد. نما‌های رئالیستی و گزارشی اگر چه در تیتراژ لاتاری منطق روایی داشت، اما اینجا کارکردی ندارد. عطاران و جمشیدی و صامتی همان همیشگی هستند. مهدویان برای بازی‌گیری از آن‌ها هیچ تلاشی نکرده و هر کسی ساز خودش را می‌زند، میزانسن‌ها شلوغ و بی‌قاعده است، قاب‌های درشت بی‌مصرف و قاب‌های باز شلخته هستند.