پارازیت بالیوودی!

مصطفی پورکیانی:‌ سینمایی «ببر سفید»‌(The White Tiger) به نویسندگی و کارگردانی رامین بحرانی محصول سال 2021 سینمای هند، فیلمی درام است که بحرانی آن را از رمانی به همین نام اقتباس کرده و توانست با این فیلم نامزد بهترین فیلم اقتباسی در میان جوایز اسکار امسال باشد.  رامین بحرانی که در «وینستون سیلم» ایالت کارولینای شمالی به دنیا آمده، دانش‌آموخته رشته تئوری سینما از دانشگاه کلمبیاست و کار حرفه‌ای خود را به عنوان فیلمساز سال 1998 با فیلم «تخته نرد» شروع کرد و در ادامه با فیلم‌هایی چون «مرد ارابه به دست»، «خداحافظ سولو»، «به هر قیمتی» و «99 خانه» خودش را به عنوان فیلمسازی مطرح به دنیای سینما معرفی کرد.  فیلم‌های سینمایی «به هر قیمتی» و «99 خانه» بحرانی در سال‌های 2013 و 2014 توانستند نامزد دریافت «شیر طلایی» جشنواره ونیز شوند و «ببر سفید» او در نود و سومین دوره جوایز اسکار، نامزد بهترین فیلمنامه اقتباسی شد که در نهایت سینمایی «پدر» به نویسندگی فلوریان زلر و کریستوفر همپتون این جایزه را از آن خود کرد.  رمان «ببر سفید» نخستین داستان بلند «آراویند آدیگا» نویسنده هندی- استرالیایی است. آدیگا قصد خود از نوشتن این رمان را پرداختن به شکاف گسترده میان ثروتمندان و فقیران که به نظر او مهم‌ترین مساله موجود در هند است عنوان کرده و آن را تلاشی برای ثبت صدای طبقه بزرگ پایین جامعه کشورش دانسته است.   آدیگا با «ببر سفید» توانست برنده جایزه ادبی «من بوکر»  (The Man Booker Prize) در سال 2008 شود. این جایزه یکی از مهم‌ترین جوایز ادبی دنیاست که هر سال به بهترین رمان جدید انگلیسی‌زبان اعطا می‌شود. این جایزه تا سال ۲۰۱۴ تنها به نویسندگان کشورهای مشترک‌المنافع، انگلیسی‌ها و ایرلندی‌ها تعلق می‌گرفت اما از سال ۲۰۱۴ تمام آثار نوشته‌شده به زبان انگلیسی، حق شرکت در آن را پیدا کرده‌اند. نام برنده این جایزه به ‌طور وسیعی در مطبوعات آورده می‌شود و بنابراین بردن جایزه بوکر تأثیر فراوانی در فروش کتاب می‌گذارد.  رمان «ببر سفید» روایتگر داستان پسرکی روستایی به نام «بالرام حلوایی» است که پدرش سال‌ها کالسکه‌ران بوده اما او به ‌جای ادامه راه پدر، چای‌فروشی را برمی‌گزیند. او پس از مهاجرت به دهلی‌نو، منافع خانواده‌اش را فدای منافع شخصی و رویاهایش می‌کند. بالرام در ادامه با تقلب، فساد و دروغگویی پیشرفت می‌کند و سرانجام به فردی پست و جنایتکار تبدیل می‌شود.  فیلم «ببر سفید» که با بازی پریانکا چوپرا جوناس، راجکومار رائو و جدیدترین استعداد سینمای بالیوود آدارش گوراو، توسط نتفلیکس منتشر شده، یک داستان هیجان‌انگیز کُمیک و تاریک از رشد اقتصادی ناخوشایند هند است.  روایت فیلم «ببر سفید» پیرامون یک شخصیت حاشیه‌نشین به نام بالرام حلوایی (Adarsh Gourav) می‌چرخد؛ شخصیتی که چرخ روزگار او را از پایین منظومه زندگی به بالای آن می‌برد. این فیلم نشان می‌دهد بالرام چگونه از خدمتکاری اربابان خود آشوک و پینکی با بازی راجکومار رائو و پریانکا چوپرا به یک کارآفرین جوان در هند مدرن تبدیل می‌شود. در واقع «ببر سفید» روایتگر سفر تاریک و ناخوشایند بالرام است؛ سفری که فرار یک خروس از قفس تا تبدیل شدنش به یک موجود با قدرت را که نباید او را زاغه‌نشین صدا کرد، روایت می‌کند.  فیلم «ببر سفید» ۱۳ ژانویه (۲۴ دی 99) در سینماهای ایالات متحده برای اولین ‌بار به نمایش درآمد و توانست نظر اکثر منتقدان را به سوی خود جلب کند. اکثر منتقدانی که این فیلم را تماشا کردند، آن را مورد تحسین قرار دادند و بیشتر از هر چیزی سبک کارگردانی و نویسندگی رامین بحرانی و همچنین عملکرد و بازی بازیگران را دوست داشتند. *** خروس از قفس پرید! احسان سالمی: «ببر سفید» را باید از نمونه‌های موفق پیوند سینمای اقتباسی در چند سال اخیر دانست؛ اثری سینمایی به کارگردانی رامین بحرانی که بر اساس رمانی به همین نام و به قلم آراویند آدیگا نویسنده هندی- استرالیایی ساخته شده است. اثری در نقد نظام سرمایه‌داری که می‌توان آن را یکی از متفاوت‌ترین آثار سینمای هند در این سال‌ها دانست؛ حداقل برای مخاطبان ایرانی که از سینمای هند بیشتر با آن بریده‌های عجیب و غریب و فوق‌فانتزی از فیلم‌های هندی در فضای مجازی خو گرفته‌اند، دیدن چنین تصویر متفکرانه و متحیرکننده‌ای از سینمای هند بسیار جالب توجه خواهد بود. «ببر سفید» را هر چند از یک نظر می‌توان قطعه‌ای دیگر از پازل بزرگ سینمای جهان در نقد نظام سرمایه‌داری به شمار آورد و آن را در ادامه فیلم‌هایی همچون «جوکر» از سینمای آمریکا و «انگل» از سینمای کره و «پلتفرم» از سینمای اسپانیا دانست ولی از چند جهت این فیلم را باید از تمام آثاری که به آنها اشاره شد، متمایز کرد. اول آنکه تیغ تیز نقدهای «ببر سفید» نه فقط بر گردن سرمایه‌داری، بلکه بر گردن جریان چپ سوسیالیستی نیز فرود می‌آید. فیلم هر چند در کلیت قصه در نقد مستقیم نگاهی است که سرمایه‌داران و زرسالاران به طبقه فرودست دارند اما این بار با بسط دادن دامنه انتقادات، جریان‌های چپ صاحب قدرت نیز با لیبرال‌ها در یک کفه ترازو قرار می‌گیرند تا بدرستی به این موضوع اشاره شود که خروجی نهایی هر ۲ تفکر در نهایت چیزی جز له شدن طبقه فرودست زیر فشارهای بی‌رحمانه طبقه اشراف نیست.  این بار نماینده طبقه فرودست نه فقط علیه لیبرال‌ها، بلکه به طور کلی علیه سرمایه‌داران جامعه خود که جریانات چپ نیز جزئی از آن هستند، قیام می‌کند؛ قیامی که البته همچون سایر آثار مورد اشاره همراه با خشونتی افسارگسیخته است.  دومین نکته را باید در شیوه ورود به قصه اصلی فیلم و آغاز شوکه‌کننده و البته کمی سرخوشانه آن جست‌وجو کرد. «ببر سفید» یک قصه شبه‌فانتزی همراه با طنزی تلخ است که سعی دارد تناقض‌های زندگی ارباب- رعیتی را به تصویر بکشد؛ قصه‌ای شبیه به افسانه‌ها از جوانی که از هیچ‌ چیز به همه‌ جا رسید و در این مسیر یک موتور پیشران داشت: انتقام از طبقه سرمایه‌دار و حرکت در خلاف جهت آنها.  سومین وجه تمایز «ببر سفید» با سایر این آثار را باید در شیوه روایتگری قصه اثر و مخاطب قرار دادن تماشاگران اثر به شکل مستقیم دید. رامین بحرانی، کارگردان ایرانی- آمریکایی این فیلم هر چند به سیاق اغلب آثارش که دغدغه‌هایی اجتماعی دارند، در این فیلم نیز سراغ قصه‌ای از بطن اجتماع رفته است اما سعی کرده در این اثر از شیوه‌های قصه‌گویی کلاسیک کمی فاصله بگیرد و با خطاب قرار دادن مخاطب و ارتباط چشمی مستقیم راوی قصه با دوربین در برخی سکانس‌ها، حرف اصلی اثرش را بدون واسطه به مخاطبش بگوید. پیامی درباره خروسی که نمی‌خواست در قفس بماند؛ پس تلاش کرد و با هر روشی که بلد بود، در نهایت جای خود را در نظام ارباب/ رعیتی تغییر داد تا از قفس «هند تاریک» به زندگی شیرین در «هند روشن» برسد. پیام فیلم برای مخاطبان واضح است: در جنگلی که سرمایه‌داری بی‌رحمانه لیبرال‌ها و ریاکاری سوسیالیست‌ها برای طبقه ضعیف ساخته، اگر شکار نکنی، شکار خواهی شد و تا آخر عمر سرنوشتی بهتر از زندگی در قفس نخواهی داشت! *** از خواب قصه بلند شو مهدی طاهرخانی: به عنوان یک معلم یا یک مدیر که مجموعه زیرنظرش می‌تواند یک خانواده باشد تا نهایت یک کشور برای یک رئیس جمهور، حقیقتا نمی‌دانید تکلیف‌تان با فیلم ببر سفید چیست؟ به عنوان یک بزرگ‌تر و معلم آیا می‌توانید دیدن این فیلم را به شاگردان‌تان و بقیه پیشنهاد کنید یا نه؟ ببر سفید اثری است کاملا متفاوت از آن چیزی که پیش‌تر در قالب فیلم‌هایی به سبک و سیاق «میلیونر زاغه‌نشین» دیده‌ایم. این فیلم اقتباس از رمان برنده جایزه ادبی بوکر نوشته آراویند آدیگا در سال 2008 است؛ یک داستان هیجان‌انگیز کمیک و تاریک که از رشد اقتصادی لجام‌گسیخته هند می‌گوید و نگاهی زیرپوستی به همه واقعیت‌های این کشور دارد.   خالق اثر نگاهی کاملا رئالیستی و واقع‌‌گرایانه به همه تناسبات آن جامعه دارد. چشمانش را نمی‌بندد، به رویا فرو نمی‌رود و بی‌جهت درس اخلاق نمی‌دهد. در آن مکان و زمان مشخص، مخاطب را به پاک بودن و سپید زیستن، رهنمون نمی‌سازد. در بیرون همانند قصابان زندگی کردن و موفق شدن با رعایت نسبی اخلاق، اولویت دارد به زندگی کوتاه و بی‌اختیار در قفس خروس.  اگر فیلم را ندیده‌اید بهتر است ادامه متن را نخوانید، چرا که قرار است انتهای قصه را فاش کنیم. قهرمان اصلی فیلم، همه آنچه را بر او گذشته تا از هند تاریک و سیاه و به عنوان یک تهیدست مطلق به یک کارآفرین موفق تبدیل شود، در قالب یک ایمیل به نخست‌وزیر چین، روایت می‌کند.  در این فیلم برخلاف میلیونر زاغه‌نشین، قهرمان ماجرا بالرام حلوایی، برای رسیدن به آرزو و آرمان‌هایش از همه ابزارها استفاده می‌کند؛ از قتل تا همه دوز و کلک‌هایی که همانند نرده‌های متوالی یک نردبان هستند.  داستان فیلم در فضایی کاملا واقعی و حقیقی تعریف می‌شود. اختلاف طبقاتی، ظالم و مظلوم، پولدار و بی‌پول، همه همان چیزهایی هستند که پیش‌تر امثال چارلز دیکنز و رمان معروفش (اولیور توئیست) پیرامونش نوشته‌اند اما اکثرا با پندارهایی اخلاق‌مدارانه.  بالرام حلوایی و قصه‌اش برخلاف بقیه، بیش از آنکه اخلاق‌مدارانه و عارفانه باشد، کاملا مبتنی بر حقایق موجود در آن اجتماع است. قرار نیست ارباب زورگو به پایین کشیده و دل بیننده خنک شود. نه! این قصه ارباب شدن بالرام با روش خودش است.  در جامعه فئودالی که ارباب همانند زالو تا آخرین قطره خون رعیت را می‌مکد، کمی بالاتر سیاستمدار دست چپی که از آرمان‌های عوام‌فریبانه سوسیالیست طرفداری می‌کند، زالوی بزرگ‌تری است که اتفاقا از همان خون ارباب ارتزاق می‌کند.  ببر سفید قصه که استعاره از موجود کمیابی است و قرار نیست همه شبیه آن باشند، از تیزهوشی محضش استفاده می‌کند و ساختارها را می‌شکند و دست آخر بالاترین درجه رذالت انسانی یعنی قتل را برای رسیدن به موفقیت انجام می‌دهد. تصور کنید اگر ارباب فاسد نبود، سیاستمداری که شعار مردم‌گرایی می‌دهد، رشوه‌گیر و زیرمیزی‌بگیر نبود و مهم‌تر از همه مجری قانون یعنی پلیس در ازای پول، چشم بر حقایق نمی‌بست و به یک قاتل مجوز تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق را نمی‌داد، آیا این قصه شدنی بود؟  آنچه در میلیونر زاغه‌نشین می‌بینیم، همان فیلمی است که معلم یک کلاس، شاگردانش را به دیدن آن فیلم تشویق می‌کند: اخلاق‌مداری را رعایت کنید ولو در شرایط سخت. اما قرار است ما این بار از واقعیت‌های آن جامعه حرف بزنیم نه صرفا از یک قصه عامه‌پسند. برای خروس نبودن و منتظر نشدن برای قربانی شدن تنها و تنها یک راهکار پیش روی شماست؛ ببر سفید باش. البته هر کسی نمی‌تواند مانند این موجود کمیاب باشد؛ طبق دیالوگ ابتدای فیلم که معلم کلاس به واسطه هوش قهرمان قصه به او می‌گوید، ببر سفید موجودی است که تنها یک بار برای هر نسلی دیده می‌شود. بالرام حلوایی نه همانند اربابانش سیاه مطلق است و نه سفید محض؛ یک بچه باهوش که در آن فضا باید کاملا خاکستری باشد و او نیز تمام قد این رنگ را به خود گرفته است تا جایی که بیننده با او همذات‌پنداری می‌کند و می‌گوید من هم بودم چنین می‌کردم.  نظام طبقاتی در هند در حال پیشرفت روی اصول و هنجارهای مردم فرودستش شکل گرفته است. از آنجایی که یک رعیت در هیچ حالتی به اربابش خیانت نمی‌کند، با اینکه انتهای مسیرش مشخص است اما به واسطه همان خطراتی که خیانت برایش به ارمغان می‌آورد، او همانند همان خروس است در قفس و سرانجام روزی می‌رسد که سرش بریده خواهد شد. برای فرار از قفس او هر کاری که لازم است را انجام می‌دهد ولو قربانی شدن خانواده 17 نفره‌ای که لابد اشاره به خانواده خود او است و توسط ارباب ضربه خورده صورت گرفته است.   همان‌طور که پلیس هرگز سراغ قاتلان خانواده 17 نفره نرفته و نمی‌رود، به واسطه همان تطمیع شدن هرگز قاتل پسر ارباب را هم پیدا نمی‌کند. این قصه موفقیت در یک جامعه فاسد است. اخلاق در این جامعه نسبی است و زمانی که قهرمان فرودست به کارآفرین موفق تبدیل می‌شود، سعی می‌کند روش دیگری را نسبت به اربابانش اجرا کند. همین که راننده‌های شرکت او تصادف می‌کنند، ارباب به عنوان مالک اصلی خودرو خسارت را پرداخت می‌کند؛ یک تعریف نسبی از اخلاقیات را با این تعریف مشاهده می‌کنیم.  ببر سفید ساخته رامین بحرانی، کارگردان ایرانی - آمریکایی متاسفانه در اسکار به حقش نرسید چون نسخه‌ای را تجویز می‌کند که جامعه به اصطلاح اخلاق‌مدار آن را نمی‌پسندد اما یگانه راه موفقیت در آن سیستم فاسد و ظالم، همان است که مشاهده کردیم. واکنش مثبت اکثریت مردم و منتقدان به این اثر نشان‌دهنده همه واقعیت‌‌هاست. پیشرفت و موفقیت در یک سیستم فاسد، شدنی نیست مگر آنکه اخلاقیات را بازتعریف کنیم. شاید کمیته اسکار آن را نپسندد اما حقیقت قابل کتمان نیست. بالرام حلوایی همه قصه را برای نخست‌وزیر چین تعریف می‌کند و در انتهای فیلم شاهد نزدیک شدن این فرد به نخست‌وزیر چین هستیم و این یعنی این فرد قدرتمند، همه کارهای بالرام را تایید می‌کند. جالب نیست؟   *** ترور علیه تروریسم رضا کردلو: یکی - دو سال پیش کتابی به دستم رسید با عنوان «ترور علیه تروریسم» پیرامون خوبی و بدی انقلاب فرانسه و چند سوال اساسی درباره اینکه آیا مردم قرن 21 حاضر خواهند بود به همان شیوه خشنی که لویی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت را اعدام کردند، با هیات حاکمه فرانسه قرن 18 مواجهه کنند؟ و حتی سوالات اساسی‌تری شبیه اینکه آیا اصلا آن نوع اعدام «خشونت» محسوب می‌شود؟ و بعد اینکه «خشونت» مردم گرسنه طبیعی است یا خیر؟ اصلا فرودستان در حکومتی که به یکی از شیوه‌های خشن یا سیستماتیک، از اراده اعتراض منع شده‌اند، چه باید بکنند؟ و سوالاتی دیگر.  تقریبا از 2011 و بعد از بحران وال‌استریت، از زمانی که چپ‌ها دوباره توانستند با پشتوانه مردمی قوی‌تری خیابان‌ها را فتح کنند، تلاش‌های سینمایی علیه آنها با دستمایه قرار دادن «خشونت بد است» شدت گرفته است. اسکار در سال حضور اسکورسیزی و تارانتینو و سم مندس، به «بونگ جون هو» اقبال نشان داد و در اتفاقی کم‌نظیر فیلم کره‌ای «انگل»، برنده اسکار شد؛ فیلمی که به‌ رغم دراماتیزه کردن فضای زندگی فرودستان و برقراری رابطه سمپاتیک با آنها، بشدت تحقیرشان کرد. طبقه فرودست با همه زرنگی‌شان در دامی افتادند که دیگر هوش و کاربلدی هم نمی‌توانست نجات‌شان دهد و اینچنین شد که به خشونت رسیدند؛ خشونتی که تحسین نمی‌شود، بلکه نفرت مخاطب را به همراه دارد.  «جوکر» هم به ‌رغم تقبیح سرمایه‌داری و فاصله طبقاتی، علیه خشونت است. اگر چه در ایام اکران با تفسیرهایی نابجا حتی در داخل کشور ما مواجه بود؛ گزاره‌هایی از این جنس که «جوکر» برای گرای اعتراض به مخاطب خاورمیانه و شرق آسیا ساخته شده است! آن هم در شرایطی که خود آمریکا با بحران روزمره نژادپرستی مواجه بود و شنبه‌های پاریس تمام نمی‌شد.  حالا نامزد فیلمنامه اقتباسی اسکار، یعنی «ببر سفید»، فیلمی ظاهرا علیه تبعیض، در ادامه رویکرد تحقیر فرودستان است با چاشنی ضدیت با خشونت. «ببر سفید» البته ویژگی‌های دیگری دارد که پررنگ‌تر از گزاره‌های مطرح شده است. «ببر سفید» پیش از همه علیه هند است. کنایه‌های پرتعداد به «بزرگ‌ترین دموکراسی جهان»، نمایش فقر و سلب اراده اجتماعی برای اعتراض، فساد سازمان‌یافته سیاسی و احمقانه دانستن خرافه‌های هندی، آنچنان تصویر آشفته و بیماری از هند در ذهن مخاطب باقی می‌گذارد که تا مدت‌ها نمی‌توان هند را چیزی جز آنچه «ببر سفید» به نمایش درآورده تصور کرد. در این فقره البته وفادار به متنی است که از آن اقتباس کرده. آراویند آدیگا در کتاب «ببر سفید» در تشبیه فضای هند به قفس مرغ و خروس برای اینکه سلب اراده اعتراض را نشان دهد، می‌نویسد: «قربان! وقتی بیایید اینجا، به شما می‌گویند ما هندی‌ها همه چیز را از اینترنت گرفته تا تخم‌مرغ آب‌پز و سفینه فضایی اختراع کرده‌ایم و بعد انگلیسی‌ها همه آنها را از ما دزدیده‌اند. مزخرف می‌گویند. مهم‌ترین چیزی که طی 10 هزار سال تاریخ از این مملکت بیرون آمده، قفس مرغ و خروس است. صدها مرغ پریده رنگ و خروس رنگ و وارنگ را تنگ هم توی قفس‌های تور سیمی چپانده‌اند و مثل کرم‌های داخل شکم توی هم می‌لولند، همدیگر را نوک می‌زنند و روی هم می‌رینند و همدیگر را هل می‌دهند تا بلکه جایی برای نفس کشیدن باز شود. تمام قفس بوی گند وحشتناکی می‌دهد؛ بوی گند گوشت پردارِ وحشت‌زده. روی میز چوبی بالای این قفس، قصاب جوانی با نیش باز می‌نشیند و گوشت و دل و جگر مرغی را که تازه تکه‌تکه شده و هنوز آغشته به خون تیره‌رنگ است، با افتخار نشان می‌دهد. خروس‌های توی قفس بوی خون را از بالای سرشان احساس می‌کنند. دل و جگر برادرهای‌شان را می‌بینند که دور و برشان ریخته. می‌دانند بعد نوبت خودشان است ولی شورش نمی‌کنند. سعی نمی‌کنند از قفس بیرون بیایند. توی این مملکت دقیقا همین بلا را سر آدم می‌آورند».  سوسیالیست‌ها هم بد از «ببر سفید» خورده‌اند؛ کثیف، فاسد و خشن که فقط با ظاهر و نقاب چپ، فاصله طبقاتی را بیشتر می‌کنند. «ببر سفید» فیلمی علیه خود دموکراسی هم هست که هیچ پیشنهاد اخلاقی‌ای ارائه نمی‌دهد. البته به نظرم«ببر سفید» فیلمی است که هندی‌ها، حتی آنها که درد و رنج‌شان به نمایش درآمده، از آن نفرت خواهند داشت.