روزنامه اعتماد
1400/03/18
درد و رنج عاشقي
تصوير سيد علياكبر محتشميپور در همراهي با انقلاب و امام را در رسانهها تا نوفللوشاتو ميتوان پيگرفت. همانجا و همان زمان پشت امام در صف نماز و در نشستها و گفتوگوها ايستاده يا نشسته بود. اين تصاوير پيشينه كمتر ثبت شدهاي دارد كه تا نجف و شاگردي امام در آنجا امتداد دارد و تقدير چنان رقم خورد كه در همانجا نيز پايان يابد. از نجف تا پاريس، از لبنان تا دمشق و از تهران تا بازهم، نجف، گويي حبل متيني يافته بود كه سفت، سخت، محكم و نيرومند آن را در تمام عمرش رها نكرد و «حشمت» خود در آن و در پشت امام بودن ميجست. چنگ زدن به ريسماني كه دردها و رنجهاي فراوان به همراه داشت اما محكم بر پيمان خود ايستاد و تمامي مصايب با امام و پشت امام بودن را بر خود روا داشت تا در اين نسبت با و پشت امام بودن لحظهاي وقفهاي نيفتد و خللي رخ ندهد و تا پايان عمرش همانجا و در همان وقت «نجفي» بايستد و .از اين موضع و موقف كوتاه نيايد. زمانه گواه خوبي است كه چنان شد كه ميخواست و آخر اين دفتر همانجايي بسته شد كه آغاز شده بود و در همان مكاني اين راه به پايان رسيد كه شروع شده بود؛ نجف؛ در بيتي به نام امام كه در اين سالها چراغش را روشن نگه داشته بود و با شور و عشقي از كارهايش در آنجا ميگفت و در زماني روايت محتشمي از امام به انجام رسيد كه دلدارش نيز از نيمه خرداد انتظار فرج ميداشت:سالها ميگذرد حادثهها ميآيد
انتظار فرج از نيمه خرداد كشم (امام خميني)
رابطه استاد/ شاگري در اين بيش از 50 سال هيچگاه سست و لرزان نشد، حق داشت كه در پس سالها شاگردي امام كردن، در خلوت و جلوت، در درس رسمي حوزوي و در درس عملي سياسي و در دانش صريح يا دانش ضمني خود، قرائت و روايت خودش را از امام تاويل و تفسير و بر آن مبنا و مباني اقدام كند. شاگردي امام برايش همه چيز بلكه امام مرادش بود و در تمامي بحثها و گفتوگوها و مواضع و كردارش همواره چون مجتهدي سياسي در روندها و رخدادها مرجعيت و حجيت گفتار و نوشتارش امام بود و درصدد بود تا بفهمد كه نظر امام درباره موضوع جديد و مستحدثه و در اكنون و اينجا چيست و بر آن ايستادگي ميكرد. با اينكه قدرت دركش از مسائل سياسي بيهمتا و خاص خودش بود و به همين دليل هم از امام لقب برخورداري از «هوش سياسي» را گرفت، اما اين هوش را براي خودش و بهتر و آسوده زيستن به خدمت نگرفت.
نادرند آدمهايي كه به باوري دست مييابند و سرنوشت زندگي خود را بر سرشت باور خود رقم ميزنند و تا آخر بر همان عهد و پيمان پاي ميفشرند. صادقانه زيستن بر سر اعتقاد و اصيل ماندن بر باور گوهر كميابي است كه بايد با چراغ خورشيدوش آن را جستوجو كرد. توصيه عرف زمانه اين است كه باورها با خوب زيستن تنظيم شود و هر از گاهي مانيفستي جديد بازتدوين شود و با «تحليل مشخص از شرايط مشخص» راههاي نوين و خلاقانهاي كشف گردد و از گذشته خود دل و عقل بشويد و جامه خود به رنگ زمانه درآميزد. محتشمي هم جاذبه داشت و هم دافعه. همان منش انسان مومني كه، به قول شهيد مطهري، همچون
امام علي (ع) هر دو خصلت را دارد، نه تنزيهي محض و نه تشبيهي محض. ويژگي بارز محتشمي دنبالهرويي از زمانه نبود، سوداي شهرتطلبي و
حبخواهي ديگري نداشت. با اينكه آنقدر با هوش بود كه بداند ممكن است، بيان مواضعش او را به گوشه براند و به تنهايياش بينجامد و كنج غربت را نصيبش كند، اما در بيانش صريح بود و بيپروا. اگر عبارت ان حيات عقيده و جهاد سنديت داشته يا نداشته باشد، محتشمي مصداق آن بود اما جزمانديش و متحجر نبود و بلكه به پيروي از امامش با اينگونه عقيدهها سر سازش و تسليم نداشت. شايد در جهان عقلاني امروز و عقل محاسبهگر اينگونه پايبندي به عقيده، عقلاني به نظر نيايد، اما محتشمي محاسبهگر و عقل معاش نداشت و از بيعقيده بودن يا دمدميمزاج بودن بيشتر انديشناك بود تا ايستادگي بر سر عقيده. شايد هم پروا و خوفي داشت كه نميخواست از پايبندي به مواضع امام و چنگ زدن به ريسمان مكتب امام پاي پسزند و متفاوت بودن و تنهايي را به تجديدنظرخواهي در مواضعش ترجيح ميداد، مواضعي مانند حمايت از مستضعفان، استكبارستيزي، ضديت با صهيونيسم و... گويي با هوش سياسي و شناخت عملي كه از سياستهاي امريكا و غرب داشت و در لبنان و سوريه و عراق عملا آن را آموخته بود، پيبرده بود كه زمانه اين مواضع به سر نيامده است و جهان هنوز آكنده از بيعدالتي و ستمگري و ظلم جهاني است و ليبراليسم سر در برف منفعتطلبي خود كرده است كه اين واقعيتها را كتمان ميكند و جهاني دروغين را ترسيم ميكند. اين نگرش اگرچه اكنون و اينجا، رهروان اندكي دارد اما خلاف واقع نيست. جفاي بزرگي است كه محتشمي را در اين مواضع محصور و مقيد كنيم. زيرا اگر محتشمي چنين مواضع تك ساحتي ميداشت، ارج و قربش در تهران بيشتر بود و نيازي نبود به ميعادگاه خود با امام در نجف بازگردد. او سخنان بيپروايي در حمايت از آزادي و استبدادستيزي و مردمسالاري، ضديت با تحجر و قشرينگري و مقدسمآبي بيان ميكرد و عليه آناني كه برخلاف راه امام و با تفسيري از اسلام، مروج نامردمسالارياند و همينها را هم از امام آموخته بود. محتشمي بر سر موضع خارجي امام در مورد مبارزه با امريكا همانقدر ايستادگي ميكرد كه بر موضع داخلي امام كه مردم ولينعمت انقلاب و جمهوري اسلامياند. اما آنچه محتشمي را محتشمي كرد مواضعش نبود، بلكه شجاعت و صراحت بيانش در دفاع از امام بود و همين منش او بود كه مواضعش را حاد و سخت و محكم و نيرومند نشان ميداد و در اين مواضع با دوست و مخالف خودش تك چهره بود. براي خشنودي و خرسندي كسي سخن نميگفت، خودش بود خودي كه آن را در مكتب امام شناخته و تربيت كرده بود. تصوير محتشمي در نوفللوشاتو در تاريخ انقلاب اسلامي و در همراهي با امام ثبت شده و گويي اين تصوير در همان قاب هنوز جهاني سخن دارد؛ نگاه محتشمي به امام نگاهي عاشقانه است و چقدر پر درد و رنج است عاشقي كردن با امام و چقدر اين دريا موج خونفشان دارد.
سایر اخبار این روزنامه
وداع با مبارزآرمانخواه
مديري كه ظرفيت شنيدن داشت
غرش یوزهای ایرانی در منامه
افزايش تورم پيش نگر در سال 99
نبرد 7 نفره ، راند دوم
سراب يارانه نقدي
آقاي مدير كل در نقش پليس بد
ديپلماسي فعال ايران براي صلح افغانستان
او به واقعمديري فرهنگي بود
جاي خالي علي مرادخاني
مناظره يا تخريب انتخابات؟
آرمانها و حرمانها
درد و رنج عاشقي
سردي انتخابات سيزدهم...