روزنامه شرق
1400/03/18
سفیری استراتژیک
گفتاری از نصرالله تاجیک سفیری استراتژیک نصرالله تاجیک-دیپلمات و سفیر پیشین در اردن در دیماه ۵۷ در اوج مبارزات انقلابی مردم ایران از زندان آزاد شدم و با هدف راهاندازی یک پروژه ساختمانی متعلق به آیتالله صدوقی که ساواک آن را در سال ۵۴ متوقف کرده بود، به قم رفتم تا اینکه با پیروزی انقلاب و برگشتن حضرت امام(ره) به ایران و تشکیل نهادهای انقلابی، در روند تأسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی با اعضای دفتر امام در قم که بعضا از دوستان دوران زندان بودند، بیشتر آشنا شدم و در میان آنها با آقای محتشمیپور به دلیل ویژگیهای شخصی، سیاسی و تفکراتی که داشت، آشنایی بیشتری ایجاد شد و دوستیای شکل گرفت که در مقاطع مختلف این دوستی تقویت شد و تاکنون هم ادامه داشت. ولی چیزی که واقعا من را در میان اعضای دفتر جذب ایشان کرد، صفات ایشان بود؛ صادق، صریح، وطنپرست، شجاع، امین، پاکدست، حامی مظلوم و سادهزیست. من، چه در دورانی که در وزارت امور خارجه با هم همکار بودیم، چه زمانی که ایشان دمشق بود و من در تهران با هم فعالیتهای مشترک داشتیم و چه بعدها که ایشان به کابینه آقای مهندس موسوی آمد و وزیر کشور شد و از من دعوت کرد به وزارت کشور بروم و در کسوت استانداری با ایشان همکاری کنم و بعدها در فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی در داخل کشور یا حتی در مجامع بینالمللی یا کنفرانسهایی که در زمینه فلسطین و دنیای عرب برگزار میشد و همکاری نزدیکی داشتیم، همواره این ویژگیها را در ایشان میدیدم. گذشته از این مقدمه و ارتباط در سطح فردی، برای تبیین نقش آقای محتشمیپور در سیاست خارجی کشور در ابتدای پیروزی انقلاب، اگر موضوع را در چارچوبی از تجزیهوتحلیل در سه سطح ملی، بینالمللی و منطقهای قرار ندهیم و آن شرایط را در این ابعاد سهگانه بعد از پیروزی انقلاب، چه دو، سه سال پایانی دهه ۵۰ و چه دهه ۶۰ خوب تصویر نکنیم، شاید نتوانیم به دقت از پس تبیین اقدامات، طراحیها، سیاستها و فعالیتهایی که صورت گرفته و نقش ایشان در این زمینه به خوبی بربیاییم.در سطح ملی، ما حکومتی تازهتأسیس داشتیم که نیاز به شناسایی و حمایت جهانی داشت تا تثبیت شود، کارایی خود را نشان دهد و مشروعیت مردمی را که بر اثر انقلاب و رفراندوم به دست آورده بود به یک مقبولیت مردمی تبدیل کند. در سطح منطقهای، پایهگذاری رژیم صهیونیستی و اقدامات این رژیم و آوارهکردن فلسطینیها به کشورهای عربی و بهخصوص کشورهای حاشیه سرزمینهای اشغالی مانند لبنان، اردن و مصر، توازن استراتژیک را به نفع این رژیم بر هم زده بود و این تحقیری فراملی و منطقهای برای اعراب و بهویژه مردم عرب بود؛ اگرچه فشار مضاعفی برای حکام هم بود که از طرفی زیر فشار آمریکا برای پذیرش این رژیم بودند و از طرف دیگر زیر انتظارات روحی و روانی مردم خود برای نپذیرفتن این خواست و کمک به ملت فلسطین برای احقاق حقوقشان.
ولی حساسیت لبنان به دلیل ویژگیهای این کشور، چندمذهبیبودنش و اقوام گوناگونی که در این کشور زندگی میکنند، بازبودن فضای سیاسیاش و پذیرشی که در میان لبنانیهاست و کلا بازبودن جامعه و سیاست حکومت در لبنان به دلایل تاریخی در دوران استعماری فرانسه و تاریخچه تحولات سیاسی و اجتماعی، شرایطی را در این کشور فراهم کرده بود که ما سالهای دراز در این جامعه شاهد ناامنی و بیثباتی بودیم؛ مخصوصا از سالهای ۵۴، یعنی دو، سه سال قبل از انقلاب، جنگی داخلی بین مسیحیان و فلسطینیان شکل گرفته بود و صحنه این کشور را برای سالهای متمادی ملتهب کرده بود. از طرفی قدرت طوایف برابر نبود و شرایط دوران پسااستعماری لبنان، شرایط خوبی نبود و چسبندگی این جامعه مقداری بههم خورده و لطمه دیده بود. با این وضعیت و حضور آوارگان فلسطینی در لبنان و طبعا شکلگیری گروههای مقاومت در این کشور از فلسطینیها و طرفدارانشان، شکلگیری مقاومت ضداسرائیلی و فعالیتهایی که آنها انجام میدادند، وضعیتی به وجود آمد که سال ۶۱ شمسی یا ۱۹۸۲ رژیم صهیونیستی حملهای به لبنان کرد و تا بیروت پیشروی کرد و اقدام به بیرونراندن فلسطینیها مخصوصا سازمان آزادیبخش فلسطین یا ساف از لبنان کرد که نتیجه این اشغال، ضربه به روحیه ملی لبنانیها بود. لبنانیها احساس حقارت کردند که نظامیان این رژیم سرشان را پایین میاندازند و خیلی راحت تا بیروت میتوانند بیایند.
از جهت بینالمللی، حاکمیت دوران جنگ سرد بود بین آمریکا و شوروی و تلقی حکومت نوپا از این دوران و هنجارهای بینالمللی، تلاش برای تغییر این هنجارها و تحقق شعار نه شرقی نه غربی بود. به نوعی میشود گفت به دلیل عدم آشنایی دقیق با سازوکار توازن قدرت در روابط بینالمللی، باعث گرفتارکردن خودمان بین دو کفه جهانی شدیم. با این وضعیت، جنگی علیه ما در سال ۵۹ شروع و به ما تحمیل شد. اصولا «پهنه ژئوپلیتیکی ایران»، فارغ از نوع حکومت، از تنهایی و غربت خاص خود رنج میبرد! از طرفی اعراب و از طرف دیگر به دلیل ضعیفشدن همسایگان و حوزه تمدنی ایران در دوران استعماری انگلیسی، چشمبادامیها قرار داشتند! جمهوری نوپای اسلامی که درگیر این جنگ شد، برای اینکه صدام در تلاش خود در
عربی - عجمیکردن جنگ جهت یارگیری و اجماعسازی علیه ایران موفق نشود، به دنبال استقرار یک گفتمان غالب برآمد و تلاش کرد صدام را حداقل در دنیای عرب و مخصوصا میان مردم عرب که به قول معروف «شارع عربی» گفته میشود، تنها نگه دارد. خوشبختانه جواب هم داد. این استراتژی بسیار خوبی بود که با خروج ترامپ از برجام بار دیگر به کار گرفته شد و جواب گرفتیم. در آن وانفسای تنهابودن ما و رزمندگانمان، لطمهدیدن سیستم نظامی کشور و نوجوانبودن و نوپابودن سیستم نظامی جدید بعد از انقلاب، این استراتژی در دنیای سیاست جواب داد و صدام نتوانست حداقل یارگیری علنی علیه ما کند یا اجماع منطقهای علیه ما به وجود بیاورد. البته غربیها کمک میکردند و به نوعی بلوک شرق هم برای فروش تسلیحات به صدام کمک میکرد، ولی در همین حد که ما نگذاشتیم کشورهای عربی علنا اقدام به حمایت از صدام بکنند، خودش توفیقی بود. البته دولتهای عربی نظیر عربستان و کویت، هم از ترس صدام و هم نگرانی از سیاستهای ایران، کمکهای مادی و معنوی به رژیم بعث عراق داشتند و نتیجهاش را هم دیدند. بنابراین ایران در پی ایجاد اهرم و افزایش قدرت مانور خود در این زمینه برآمد و به دلایل ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی در میان گزینههای موجودمان که خیلی هم متعدد نبود، با توجه به سابقه ارتباط انقلابیون با دولت سوریه، نقش امامموسی صدر در لبنان و ارتباطش با انقلابیون و ارتباطات بین ایرانیها و فلسطینیها در دوران مبارزه با رژیم شاه و حمایتی که حافظ اسد از این مبارزات کرد، بحث تقویت روابط با سوریه در دستور کار قرار گرفت که به عقیده من چند نتیجه مثبت سازنده و استراتژیک داشت.
1- از تلاش صدام برای عربی – عجمیکردن جنگ جلوگیری کرد؛ یعنی به دنیا نشان داد بحث ما دفع تجاوز صدام است، نه چیزی که صدام میخواست بگوید که اعراب را در مقابل فارسها یا در مقابل ایران نمایندگی میکند و همین زمینهای شد که صدام تنها بماند.
2- صدور نفت عراق از سوریه را قطع کرد. این ضربه اقتصادی بزرگی در دوران جنگ به صدام بود.
3- عملگرایی سیاست خارجی ایران در همکاری با بعث سوریه و ایستادگی در مقابل بعث عراق را عیان کرد. به عقیده من، این برای سیاست خارجی ایران بسیار مفید بود؛ زیرا خیلیها فکر میکردند ایران سیاست خارجی ایدئولوژیکی دارد.
4- دسترسی به لبنان تسهیل شد و این برای اهداف استراتژیک ما و بهرهبرداری از فضایی که آن لطمهای که گفتم به روحیه لبنانیها وارد شده بود، برای ما در تکمیل آن استراتژی مهم بود. البته سلسله اقداماتی از قبل از سوی امامموسی صدر در تقویت جایگاه شیعیان در نظام طائفی لبنان صورت گرفته بود که خب در جای خودش مفید بود؛ ولی الان شیعیان لبنان لازم داشتند با توجه به اینکه در دنیای سیاست، قدرت حرف اول را میزند، جایگاهشان را از داشتن یک مؤسسه خیریه که مثلا کمک به ایتام کند، به یک جایگاه بالاتر اجتماعی ارتقا دهند و از آن به بعد وارد حیطه سیاست و حکومت در لبنان بشوند که تا به حال خیلی بهرهای نداشتند.
با این تصویری که تلاش کردم از اوضاع داخلی، منطقهای و بینالمللی بسازم، آقای محتشمیپور با توجه به ارتباطات نزدیکش با رهبر فقید انقلاب و دفتر ایشان، برای چنین منظوری در سال ۱۳۶۰، برای کسوت سفیری ایران در سوریه انتخاب شد. طبیعی بود که با حضور ایشان در دمشق، سلسله اقداماتی برای سازماندهی مبارزات لبنانی و فلسطینی در وزارت امور خارجه و نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر شروع شد و ایشان تلاش کرد رابطه دولت سوری را با لبنانیها و فلسطینیها ترمیم کند. لطماتی بر اثر جنگهای داخلی به وجود آمده بود. لطماتی در جامعه لبنان بین مسیحیها، مسلمانها، فلسطینیها یا حتی دروزها که بهنوعی در زمان کمال جنبلاط از فلسطینیها حمایت میکردند، ایجاد شده بود. نقاری در لبنان شکل گرفته بود و گسلی به وجود آمده بود که اینها نیاز به تلاش و ترمیم داشت و به عقیده من با آن استراتژی که اتخاذ شده بود در ایران و تیمی که برای اجرای این استراتژی در وزارت امور خارجه تشکیل شده بود و فعالیت میکردند، بهنوعی میشود گفت این تیم و آقای محتشمیپور بهعنوان سفیر حلقههای مکمل هم شدند که بتوانند هم آن استراتژی را محقق کنند و هم لوازم تحقق آن را فراهم کنند که یکی از آنها ایجاد انسجام در میان لبنانیها و ترمیم آن لطمهای بود که به روحیه ملی لبنانیها بر اثر جنگهای داخلی، اشغال خارجی و... وارد شده بود. ایشان نقشی بسیار اساسی و سازنده در این ترمیم داشت. متأسفانه، غربیها چون اطلاعات کاملی ندارند و خیلی آشنا به مسائل ریز این منطقه نیستند و شاید هم از خیلی از فعالیتهایی که در این زمینه شد مطلع نیستند، جهتدهیهای بیخودی میکنند و لغاتی را به کار میبرند که صرفا بیانگر این است که نتوانستهاند به فهم درستی از فعالیتهایی که چه آقای محتشمیپور در اجرای آن استراتژی انجام داد و چه تلاشی که برای ایجاد یک آرامش ملی صورت گرفت، برسند؛ یعنی آنها بیشتر به جنبههای تأسیس حزبالله، فعالیتهای نظامی حزبالله و... میپردازند، بدون اینکه توجه کنند همین اقداماتی که آقای محتشمیپور در راستای این التیام ملی در لبنان و تحکیم روابط لبنان و سوریه صورت داد، خودش نقطه مثبتی برای سامانیافتن اوضاع داخلی لبنان و حتی منطقه بود. درحالیکه اگر این اقدامات صورت نمیگرفت، چهبسا آن لطمه به روحیه ملی خورده بود و آن عکسالعملی که مردم لبنان داشتند، خیلی تخریبیتر بود.
بنابراین در چنین شرایطی انتخاب ایشان بهعنوان سفیر در سوریه در سال ۶۰ یک انتخاب هدفمند و استراتژیک بود. اینکه ایشان عضو دفتر امام در نجف، در پاریس و بعد در قم بودند و بعد سمتهایی که از سوی رهبر فقید انقلاب به ایشان داده شده بود، نشان میداد که دولت اول آقای مهندس موسوی قصد دارد از این ظرفیت در سیاست منطقهای ایران بهره ببرد. در آن شرایطی که در ابتدای انقلاب بود و هنوز حکومت و سیاست، دولت و جامعه ایرانی آن استقرار لازم را نداشت، به عقیده من این انتخاب یک حرکت اساسی و زیربنایی برای سیاست خارجی کشور ما بود و ایشان را باید با سلسله فعالیتهایی که صورت داد، در حقیقت پایهگذار یک روش نوین برای چگونگی دفع دخالت خارجی یا شکلگیری دفاع مشروع تلقی کنیم.
اگر به مؤسسات مطالعاتی، رسانهها و نوشتههای غربی یا حتی رسانههای خودمان نگاه کنید، صرفا ایشان را بهعنوان پایهگذار حزبالله میشناسند؛ درحالیکه این نتیجه کار بود، نه فرایندی که ایشان در کسوت سفیری و بهعنوان سفیر ایران در سوریه انجام داد. اگر ما بخواهیم شمایی از کاری که ایشان در آن دوران صورت داد، داشته باشیم، به عقیده من مدیریت صحنه لبنان، جلوگیری از تضاد و برخورد منافع جناحهای مختلف شیعه در لبنان و حتی یک قدم بالاتر حل مشکلات آنها با اهل سنت و رعایت میراثی که امامموسی صدر بر جای گذاشته بود و حضور تدریجی یک نسل مبارز و مشروع را میتوانیم نام ببریم که اینها نهایتا منجر به تأسیس سازمان حزبالله شد. برای اینکه سازمان شکل بگیرد، یکی از اولین اقدامات ایشان که عرض کردم در راستای آن استراتژی چندوجهی و در همکاری بین صف و ستاد یعنی ایشان با وجود اینکه ارتباط نزدیکی با دفتر رهبر فقید انقلاب داشت، با وزارت امور خارجه هم ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد. البته من کتمان نمیکنم که به هر صورت در دنیای ارتباطات، ارتباط شخصی و فردی بینقش نیست و نقش اساسی دارد. آن سابقه دوستی من با ایشان از سال ۵۷ بیتأثیر در این هماهنگی بین وزارت امور خارجه و سفارت نبود. البته عناصر دیگری که در آن زمان دخیل در سیاست منطقهای ایران یا سیاست خارجی ایران بودند، ازجمله مرحوم شیخالاسلام یا سایر دوستان هم در این روند بیتأثیر نبودند.
بنابراین آن روندی که ایشان شروع کرد، در حقیقت شکلدادن مجموعهای به نام شورای لبنان بود که از عناصر اصلی و تصمیمگیر طوایف گوناگون مسلمان لبنان تشکیل شده بود، اعم از سنی و شیعه و کسانی که در حقیقت تأثیرگذار بودند در میان مسلمانها. لبنان همه چیزش طائفی است و طوایف نقشی اساسی در این کشور دارند و دور هم جمعکردن آنها و به وحدت نظر حتی هر دو طایفه با هم از اقدامات بسیار سخت است و مستلزم اعتمادسازی بین آنها که آقای محتشمیپور از پس آن برآمد. البته در همان زمان هم تلاش میشد که به دلیل آن درگیریهای قبلی، سعی بشود که سایر طوایف و مسیحیان هم بهنوعی جذب بشوند؛ یعنی در حقیقت علاوه بر شورای لبنان تلاش میشد به دروزها و مسیحیان نزدیک شوند؛ زیرا بعد از اتفاقات داخلی دهه ۷۰ میلادی در این کشور و درگیری مسیحیان با فلسطینیها در دوران جنگ داخلی که از ۵۴ تا ۶۸ بود، سعی شد روانسازی روابط بین همه طوایف، حتی شامل مسیحیان و فلسطینیها در دستور کار باشد.
متأسفانه محققان غربی متوجه نیستند که میشد لبنانی داشت که عروس خاورمیانه نام داشت و مرکز تبادلات مالی منطقه و بینالمللی بود؛ اما به دلیل اشغال صهیونیستی و بر اثر لطمهخوردن غرور ملی، گسلهایی در آن فعال و تنشی ایجاد شد و در این زمان تلاش شد در جامعه این موارد التیام پیدا کند و آنها به جای درگیریهای درونی به موضوع اصلی ایجاد این درگیریها که آن اشغال خارجی بود، برسند که در حقیقت فعالیتهای آقای محتشمیپور و استراتژی جمهوری اسلامی و هدف سیاست خارجی ایران این بود که این التیام به وجود بیاید و نگذارد اوضاع از دست خارج شود یا به گونهای باشد که هرجومرجی ایجاد شود. در چنین اوضاعی که روحیه ملی لبنانیها لطمه خورده بود و برای بقا دست به هر کاری میزدند تا دخالت خارجی اعم از غربی یا اسرائیلی را از بین ببرند، کار آقای محتشمیپور بهعنوان سفیر ایران در دمشق و بهعنوان یک دیپلمات، واقعا برجسته بود که توانست از اقداماتی که میتوانست حتی به چندپارهشدن جامعه لبنانی و تأثیرات آن بر کشورهای منطقه بینجامد، جلوگیری کند.
برای مثال انفجار محل تفنگداران آمریکایی در بیروت در اواخر اکتبر ۱۹۸۳ حدودا مهر ۶۲ بود که یک نماد عصیان داخلی بود و در جریان آن ۲۴۱ نظامی آمریکایی، ۵۸ نظامی فرانسوی و شش غیرنظامی کشته شدند. لبنانیها بر اثر آن وضعیتی که رژیم صهیونیستی برایشان به وجود آورده بود و بخشی از خاک و آب کشورشان را اشغال و مصرف کرده و هر موقع اراده میکرد میتوانست تا بیروت بیاید و اشغال کند، در چنین شرایطی طبیعی بود که اگر این روند میخواست ادامه پیدا کند، آن جامعه جامعهای خشن و جامعهای میشد که میتوانست دست به هر اقدامی بزند. اگر اخبار آن سالها دنبال شود، هر روز یک اقدام برای نشاندادن این عصیان صورت میگرفت؛ ولی این فعالیتهای التیامی ناشی از سیاست خارجی ایران برای هدفمندکردن مبارزه و دوری از اقدامات کور باعث شد که این مبارزات هم در قالب یک سازمان منظم دربیاید که ما تبلورش را در تأسیس و فعالیت حزبالله میبینیم...
یعنی تعدادی گروههای شیعی موجود در قبل ازجمله امل، امل اسلامی، مقاومت مؤمنه یا حتی اهل سنت بهعنوان جمعیت علمای اهل سنت و جوانان مؤمن به دفع اشغالگر آمدند و حزبالله را شکل دادند.
از این مرحله به بعد بود که آقای محتشمیپور در لیست ترورهای اسرائیل قرار گرفت و انفجاری در بهمن سال ۱۳۶۳ ایشان را هدف ترور قرار داد. آنطور که در رسانهها هم آمده و آقای رونی برگمن، روزنامهنگار اسرائیلی در کتاب «برخیز و اول تو بکش» درباره سابقه ترورهای رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۸ منتشر کرد تأیید کرده که اسرائیلیها با ارسال یک بسته پستی حاوی یک کتاب ایشان را هدف ترور قرار دادند. ولی خوشبختانه با نحوه بازکردن آن کتاب ایشان صدمات جدی که منجر به قتل ایشان بشود ندید و یک دستش را از بازو از دست داد و دو انگشت دست دیگرش را، به اضافه لطماتی که به گوش و چشم ایشان وارد شد.
البته به عقیده من اسرائیلیها برای به شکست کشاندن پروسه و روند تأسیس و قدرتیابی حزبالله دست به چنین ترور هدفمندی زدند. اما هم به نتیجه دلخواه نرسیدند و هم نابخردانه، یک سمبل مقاومت ضداسرائیلی تولید کردند که به هر صورت ایشان طی سالیان بعد که در قید حیات بود، همواره از این موضع ضداسرائیلیاش دفاع میکرد، نه به دلیل این ترور، به دلیل اهدافی که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی وجود داشت و به دلیل ظلمی که بر مردم فلسطین و کشورهای منطقه، هم اشغال خاک لبنان و هم اشغال خاک مصر و هم اشغال خاک اردن در پی تأسیس این رژیم تحقق یافته بود.
در آن ایام بعد از این که ایشان مجروح شد برای درمان به آلمان اعزام گردید. آقای محمود هاشمی که آن زمان رئیس اداره هشتم به عنوان ادارهای که خاورمیانه را تحت پوشش خود داشت به دمشق رفت و من با حفظ سمت و کارهایی که در وزارت امور خارجه داشتم، سرپرستی این اداره را هم برای تداوم آن استراتژی و سیاستهای طراحیشده جمهوری اسلامی به عهده گرفتم و این باعث شد که درحقیقت ارتباط، همکاری، طراحی و مسائلی که به سیاست خارجی ما در این منطقه مربوط میشد، تسهیل و منابع مادی و معنوی بیشتری به آن تخصیص داده شود. شاید بعضیها واقعا تلقیشان از آقای محتشمیپور به عنوان یک روحانی تندرو که با طراحی سیاسی یا تفکر سیاسی یا اقدامات سیاسی مخالف است برخورد میکنند که واقعا نظر درستی نیست. من فقط یک جنبهاش را اینجا میآورم! ایشان در عین حال که معتقد به قدرتیابی حزبالله به عنوان نماد و تبلور مقاومت مشروع لبنان بود از هر فعالیت سیاسی و طراحی در ارتقای این نونهال هم دریغ نمیکرد. یا مثلا در ارتباط با فعالیتهای دیگر دیپلماتیک، ما در همان دوران که ایشان در آلمان بعد از عمل جراحی دست، گوش و چشم خویش بود و به دنبال این که مشکلاتی بین روابط ایران و عربستان بعد از حج در آن سال شکل گرفت، آقای ملک فهد به دلیل این که میدانست ایشان ارتباط نزدیکی با رهبر فقید انقلاب و دفتر ایشان دارد، درخواست کرد که برای حل مشکلات ایران و عربستان، نماینده آقای فهد و ایشان در آلمان یک دیدارهایی داشته باشند و مسائل را با هم مطرح کنند و وزارت امور خارجه و تصمیمگیران ایرانی هم قبول کردند و سلسله مذاکراتی در چند دور صورت گرفت که نهایتا منجر به این شد که یخهای روابط دو کشور آب شود و روابط بهبود پیدا کند.
بنابراین اینکه ایشان فقط یک روحانی تندرو یا کسی است که فقط جنبه ضد آمریکایی دارد یا با فعالیتهای سیاسی موافق نیست، اصلا درست نیست و جفاست به وی و نقش سازندهای که حتی برای ایجاد صلح و ثبات در منطقه داشت و نگذاشت جامعه لبنان چند پاره شود که هم دامن سایر کشورها و مخصوصا مصر و اردن را بگیرد و هم دامن غربیها و آنسوی مدیترانه را. ایشان یک فرد سیاسی، یک دیپلمات یک فرد باهوش و آشنا به مسائل منطقه و صحنه بینالمللی بود. به اصولش پایبند و صریح و صادق بود، روی نظراتش تا حدی که برایش یقین حاصل شده بود میایستاد. ولی آدم دگمی هم نبود. من خیلی سالها با ایشان همکاری کردم و از نزدیک آشنا هستم، حتی در دوران بعد از جریانات نشریه بیان و بعد از دوران نمایندگی در مجلس و عزلت دهه هفتاد و نود بعد از ماجرای 88 همه این دورانها، انسان وارستهای بود. عشق به مردم و میهن، اعتقاد به قانون اساسی و نقش مردم در انقلاب و در مدیریت جامعه، نقش مطبوعات، اعتقاد به رسانه به عنوان رکن چهارم دموکراسی، همه اینها را اگر ببینیم نشان از این دارد که واقعا یک فرد شایسته را از دست دادیم و باید تشییعش کنیم. جا دارد به خانواده ایشان، به همه همراهان به علاقهمندان و مخصوصا رسانهها که درصدد روشنگری هستند و زحمت میکشند، تسلیت عرض کنم که یک دیپلمات، یک مبارز و یک همکار روزنامهنگار را از دست دادند. با اولیاءالله محشور شود.
سایر اخبار این روزنامه
مبارزی آرمانخواه
سفیری استراتژیک
چرا از تحریم و کرونا نپرسیدید؟
تسلیت مقام معظم رهبری
تهدید به رد صلاحیت نامزدها تا لحظه آخر
ماجرای قرض دولت از بانک مرکزی چیست؟
فضای مناظره ناعادلانه بود
ملاحظات تئوریسین ۹۸ ساله
روایت سالک از یکشنبه سیاه مجلس
حرفهای فرهاد مجیدی را جدی بگیرید
در رثای یار دوران غربت امام
شگفتی محتمل
حرفهایی که همتی نزد!
وزنکِشی اصولگرایان در میان ایرانیان
خاموشي «اكثريت خاموش»، چرا؟!
مدرک تحصیلی دغدغه مردم نیست