مسیر دیپلماسی با قدرت‌های غیرغربی و نوظهور

سفر اخیر سابرامانیام جایشانکار، وزیر امور خارجه هندوستان به ایران هرچند بسیار کوتاه و در واقع در مسیر سفر وی به روسیه انجام گرفت، اما در عین حال از سوی کارشناسان معنادار و دارای تأثیر در آینده روابط بین دو کشور تلقی شد. یکی از نکات قابل توجه این سفر آن است که وزیر هندی، دیداری با رئیس‌جمهور کنونی نداشت، اما به دیدار رئیس‌جمهور منتخب رفت و پیام تبریک رئیس‌جمهور هند را به وی تقدیم کرد. همین نکته به ظاهر ساده – که ممکن است از سوی برخی به عنوان مسئله‌ای حاشیه‌ای و تشریفاتی تلقی گردد- در تحولات آتی سیاست خارجی کشور قابل توجه و معنادار است.
واقعیت آن است که در سال‌های اخیر، خصوصاً دوره دولت یازدهم و دوازدهم، یکی از اصلی‌ترین چالش‌های حوزه دیپلماسی کشور، تمرکز صرف برای بهبود و ارتقای روابط با چند کشور – به ویژه کشور‌های غربی- بوده و همین نکته مورد انتقاد بسیاری از تحلیلگران حوزه سیاست خارجی قرار گرفته است. به نظر منتقدان رویه تک بعدی و یکسویه حاکم بر دیپلماسی دولت‌های یازدهم و دوازدهم که دنیا را در غرب خلاصه کرده و راه‌حل همه مشکلات را در اصلاح روابط با آن می‌داند، موجب غفلت کشور از توسعه روابط با سایر کشورها، به ویژه قدرت‌های مستقل و آسیایی شد و همین نکته را نوعی فرصت سوزی گسترده دولت کنونی می‌دانند.
هنوز به یاد داریم که در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ فضای تبلیغاتی خاصی مبنی بر تأثیر مذاکره بر معیشت مردم جریان یافت و از روز‌های نخست شروع مذاکرات هسته‌ای در دوره دولت یازدهم، مهم‌ترین مناقشه میان صاحب‌نظران، تحلیلگران و فعالان عرصه‌های سیاست و اقتصاد میزان اثربخشی مذاکرات و، به تبع آن، توافق احتمالی بر گشایش اقتصاد ملی و بهبود معیشت مردم ایران بود. این مناقشه البته در سطح نخبگان نماند و ذوق‌زدگی‌های خیابانی پس از توافق اولیه -که تصاویر به‌یادماندنی آن در بایگانی رسانه‌ها موجود است- نشان از اجتماعی شدن امید به مذاکرات داشت. البته ناگفته پیداست که کشیده شدن ذوق‌زدگی از مذاکرات و توافق ریشه در نشانی‌هایی داشت که عمدتاً از سوی برخی مسئولان و نخبگان به جامعه داده می‌شد. یک سوی دیگر نیز واهمه‌افکنی از رویداد‌هایی خیالی بود که به جامعه القا می‌شد که در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات یا تأخیر در آن ممکن است به وقوع بپیوندند. در نتیجه جمع این پروپاگاندای سلبی و ایجابی توأمان اولاً ساحت اجتماعی تا حد زیادی روی مذاکرات شرطی ماند و ثانیاً پیشرفت اقتصادی معطل مذاکرات ماند. در این فضا، رکود اقتصادی که در اثر کاهش قیمت نفت بر گرده اقتصاد سنگینی کرده بود، عمیق‌تر شد و در مقابل، شعار درمانی‌هایی که مرتباً با کلیدواژه «از رکود عبور کردیم» تکرار می‌شد، ناکارآمدتر می‌شد. معطل نگاه‌داشتن اقتصاد به نتیجه مذاکره از یک‌سو و امیدآفرینی کاذب به وقوع معجزه در صورت توافق از سوی دیگر، تمام پیشران‌های داخلی اقتصاد را کند کرد و فرصت چند سال کار را برای پیشرفت اقتصادی از میان برد.
پس از اعلام و امضای برجام نیز، متأثر از فضاسازی‌های گذشته، بخش‌های مهم اقتصادی جامعه همچنان منتظر مشاهده علایمی از نتایج برجام بوده و آزادسازی ظرفیت‌ها و توانمندی خود در عرصه اقتصادی را منتظر گشایش‌های اولیه پسابرجامی نگاه داشتند. بااین‌حال نه تنها علایم واضحی مشاهده نشد، بلکه خلف وعده‌ها و نقض عهد‌های مکرر امریکا که از همان دوران ماقبل خشک شدن جوهر برجام آغاز شده بود، امید‌ها را به یأس بدل کرد. در دوره پسابرجام، «نتیجه‌بخشی یا عدم نتیجه بخشی برجام» موضوع اصلی مناقشه میان نخبگان را رقم می‌زد. با گذشت هر روز و مشاهده نقض عهد دیگری از سوی غرب و به‌ویژه ایالات‌متحده امریکا، امید اثربخشی برجام بر گشایش اقتصادی بیشتر رنگ می‌باخت. در این میان برخی حرکات نمایشی همچون خرید تعداد معدود هواپیما – با همه، اما و اگرهایش- ورود فلان برند خودروسازی یا واردات کالای لوکس مصرفی به بازار ایران نتوانست امید به رونق را به فعالان اقتصادی بازگرداند. البته ضربه سختی که ترامپ بر بدن نیمه جان برجام کاغذی زد، تکلیف را برای بسیاری از امیدواران به کدخدا روشن کرد.


بر همین اساس است که رهبر معظم انقلاب اسلامی هم در چند سال اخیر با توصیه بر گسترش دیپلماسی با کشور‌های مختلف از جمله قدرت‌های نوظهور و نیز ترجیح شرق بر غرب در سیاست خارجی تلاش کرده‌اند مسیر غلطی را که دستگاه دیپلماسی در این سال‌ها دنبال کرده تصحیح نمایند. در این راستا تدابیری برای شکل‌گیری تعاملات راهبردی با قدرت‌های غیرغربی و نوظهور در دستورکار قرار گرفت که آن هم البته مورد انتقاد غربگرایان کدخداباور قرار گرفت. چراکه در باور افرادی که به لحاظ بنیادین به غرب گرایش دارند و به طور کلی باور آن‌ها بر این است که نظامی سلسله مراتبی بر جهان حکمفرماست و «توسعه» بدون حمایت «کدخدا» امکان پذیر نیست، «وابستگی» یک الزام نهادی در جهان سوم است و افراد چاره‌ای جز وابستگی به شرق و غرب ندارند و بر اساس پارادایم ذهنی خود هرگونه توسعه روابط با کشور‌های شرقی، چون روسیه و چین را در مسیر وابستگی تحلیل می‌کنند.
با توجه به پارادایم نقش بسته بر اذهان اینان، توسعه بدون وابستگی به غرب و یا شرق امکان پذیر نیست و از آنجایی که غرب چه به لحاظ فناوری و چه به لحاظ قدرت علمی و سیاسی فعلاً بر شرق تفوق دارد، بر شرق مرجح است. بر این اساس است که طیفی از اینان طی سال‌های گذشته به هر بهانه‌ای تلاش کرده‌اند جمهوری اسلامی ایران را متهم به وابسته شدن به شرق و روسیه کنند و با شعار‌های مضحکی، چون «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین»، سعی نموده‌اند شعار «مرگ بر امریکا» را به حاشیه ببرند. مشکل طیف وسیعی از این گروه از نخبگان -که متأسفانه در برخی مسئولیت‌های حساس اجرایی نیز رشحاتی از گرایش به چنین دیدگاهی وجود دارد- همان است که ۴۰ سال پیش امام راحل عظیم‌الشأن آن را پیش‌بینی نمود: «ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودی‏‌ها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرت‌ها هستند و سر سپردگانی می‌باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی‌شوند.»
روشن است که گسترش دیپلماسی با قدرت‌های غیرغربی از جمله روسیه، چین و هند به هیچ عنوان به معنای وابستگی (به آن صورتی که کداخداباوران غربگرا نسبت به امریکا می‌نگرند) نیست و این تعاملات راهبردی می‌تواند زمینه را برای شکل‌دهی به جهان آینده که جهان پساامریکا است رقم بزند. دولت سیزدهم در این مسیر رسالت سنگینی بر دوش دارد که امید است آن را با عزم راسخ دنبال کند.